بدرفتاری در کودکی، تأثيرات پيچيدهای بر سطح کورتيزول و حساسيت محور HPA نسبت به محرکهای تنشزا دارد. اگر مراقبان بتوانند استرسهای فردی را هدايت و کودک را آرام کنند و از بودن با کودک لذت ببرند، سيستمهای عصبی بهصورت ايمن دلبسته میشوند و پايههای محکم دلبستگی ايمن، کودک را قادر خواهد کرد در مواجهه با مشکلات و تعارضها، اعتماد و اطمينان به خود را تجربه کند و در بزرگسالی خلاق و انعطافپذير باشد. در مقابل کودکانی که در دريافت دلبستگی ايمن با مراقبان اوليهشان ناکام میشوند، فاقد ابزارهای عصبشناختی برای آرامش، تمرکز و آرامسازی خود هستند. فقدان انعطافپذيری، چنين افرادی را در معرض تجارب آسيبزای بيشتری قرار میدهد.
کتاب «مغز، دلبستگی و رواندرمانی» نوشته مشترک جاناتان بابلین و دنیل ای. هیوز در 11 فصل موضوعاتی همچون «رواندرمانی تحولی دو نفره»، «استرس و تحول اولیه مغز»، «پرورش مغز و نقش فرد مراقب»، «درمان دلبستگیمدار»، «اعتمادسازی در رابطه دوطرفه والد-کودک»، «بیداری اعتماد و تعامل به وسیله پردازش ارتباطی و خاموشی ترس»، «داستانهای شفابخش: طرز گفتار، بازگوییهای منسجم و خلق معنا»، «تقویت پیوندهای دلبستگی با شادی و تنظیم مجدد عاطفه»، «درمان مراقبت مسدود شده: رهنمودهایی برای کار کردن با والدین»، «رویکردهای مغزمحور در پذیرا ماندن با افراد مراقب و کودکان» و «ذهنآگاهی، EMDR، بازخورد عصبی و ...» را مورد بررسی قرار میدهد.
خواننده در این کتاب ابتدا با نواحی مختلف مغز آشنا میشود که سهم مهمی در شکلگیری و انسداد دلبستگی دارند، سپس در گامهای روان و مشخص، روشهای اعتمادسازی و رفع انسداد در دلبستگی را میآموزد. مفاهیمی آشنا مانند زبان بدن، طرز گفتار، خلق معنا، بازیگوشی، شادی، پذیرش، کنجکاوی و همدلی در مباحث این اثر به چشم میخورد. نویسندگان، برای بالا بردن فهم کاربردی و بالینی مفاهیم، از مثالهای عینی در سراسر کتاب استفاده کردهاند. در این مثالها، شگردهای ظریف درمانی را میبینید که درمانگران به زیبایی استفاده میکنند تا به کودکان و والدینشان در امر بازسازی اعتماد دوطرفه بهعنوان اساس دلبستگی، کمک کنند.
باز کردن هیجانات اجتماعی مسدودشده
«مهمترین هدف درمان دلبستگیمدار، کمک به کودک است تا با خیال راحت به فرد مراقب اجازه دهد که بهعنوان یک منبع ایمن و قابل اعتماد از آسایش و خوشی و یک تنظیمکننده هیجانات عمل کند. این شامل یک سفر هیجانی است، سفری که از حالات دفاعی مثل خشم شروع میشود و به سمت هیجانات مسدودشده مانند ترس، غم و تنهایی میرود و با آزاد کردن آنها، تعامل و ارتباط مثبت را تقویت میکند. درمانگر باید بداند چطور با کودک روبهرو شود که او آسایش بیشتری احساس کند و آنگاه از این تعامل استفاده نماید تا کودک سفر خویش از قلمرو هیجانات را آغاز نماید. درمانگر با تنظیم هیجانهای کودک او را به سمت هیجانهای بهوجودآوردنده دلبستگی میبرد تا سیستم سرکوبشده دلبستگی کودک دوباره فعال گردد. این همان چیزی است که ما آنرا درمان مبتنی بر ارتباط و هیجان مینامیم.»
دوپامین، یک انتقالدهنده عصبی مهم
«والدین و کودکان با به اشتراک گذاردن علائم (تظاهرات چهره، لحن صدا، لمش) نافعالسازی سیستم دفاعی کودک و فعالسازی سیستم تعامل اجتماعی، روابطی باز و قابل اعتماد برقرار میکنند. چطور این علائم اینگونه عمل میکنند؟ تا حد زیاد، از طریق فعال کردن سیستمهای اُکسیتوسین، شبهافیونی و دوپامین در مغزهای والد و کودک. اُکسیتوسین از نرونهای هیپوتالاموس ترشح میشود که در بطن میانی مغز درست زیر تالاموس قرار دارد. مواد شبهافیونی در تسکین درد هیجانی، مثل درد جدایی و در تعاملات خوشایند مثل تعاملات لذتبخش بین والدین و کودکان، دخالت دارند. دوپامین یک انتقالدهنده عصبی مهم است که در تمام اشکال رفتارهای فعال ازجمله فرایند پیوند عاطفی بین افراد، حضور دارد. این سیستمهای شیمیایی در کنار هم، پیوند دلبستگی و هیجانی میان والدین و کودکان و همچنین بین بزرگسالان بالغ را تقویت میکند.»
کتاب «مغز، دلبستگی و رواندرمانی» با ترجمه غلامرضا محمودی در 252 صفحه با شمارگان 500 نسخه به بهای 63 هزار تومان از سوی انتشارات وانیا راهی بازار نشر شده است.
نظر شما