اگر موافقید ابتدا از توضیح در خصوص «فرم» و مفهوم آن شروع کنیم و این که چرا فرم یکی از مهمترین مفاهیم هنری به شمار میرود؟
این سوال شما بحثهای خیلی گستردهای دارد و نمیتوان با چند سطر به آن جواب داد.
بله فرم یکی از مهمترین مفاهیم در هنر شمار میرود زیرا بیان هنر و ساختارهایی که هنر خود را معرفی میکند از طریق فرم صورت میگیرد حتی هنرهای شنیداری مثل موسیقی هم دارای فرم هستند. مخصوصا در معماری که فرم عامل اصلی تشکل دهنده فضا بوده و به نوعی بیان صورتبندی فضا به شمار میرود. روابطی که فرم خود را تولید میکند باز همان فرم است، البته فرم فقط ماده نیست، فرم بیان شکل، حجم و مفهومی است که در فرم نفوذ میکند تا فضا دارای کیفیتهای دورنی باشد.
شما لزوم پرداختن به مبحث «فرم» را در چه میدانید؟
من فرم را یک جهش میبینم، فرم خود را تولید میکند و به جهانهای جدیدی تبدیل میشود. مشکل اینجاست که تاریخ معماری فرم در ساختارهای کلاسیک ریشه در ساده شدن دارند و معماری در حد فرمهای ساده تقلیل مییابد ولی من فکر میکنم فرم فقط ماده نیست؛ زیرا اگر فرم فقط ماده بود ظهور خود را اینگونه گسترش نمیداد؛ از این جهت که فرم در متن است که خود را بیان میکند. پس صورت بندیهای کانسپتچوال مفاهیم فلسفی را در فرم پیدا میکنند. مثلا وقتی ژیل دلوز از تاخوردگی بحث میکند، گفتمان افلاطونی که ساختارهای عمودی دارند را به ساختارهای افقی بدل میکند. اینجاست که ساختارهای اجتماعی دچار جهش معنایی میشوند. پس فرم هم از این قائده مستثنی نیست.
اگر بخواهم بگویم فرم اکنون چه معنایی دارد میگویم فرم جهش مفهومی است که ریشه در ساختارهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی دارد که هر لحظه در بستر خود دگرگون شده و به معناهای جدیدی تغییر شکل مییابد. برجها حالت عمودی خود را از دست میدهند و به فرمهای افقی گرایش پیدا میکنند. این اتفاق به این دلیل است که ساختارهای اجتماعی در یک بستر نامتجانس در هم پیوند خوردهاند. حالتهای شبکهای ماده بدل به سطوح شدهاند. این پدیده از این روست که جهان با تفکرات متفاوت و سلیقههای گوناگون در یک بستر به همزیستی رسیدهاند و تلفیق این ساختارهای متفاوت فرم را دچار جهش معنایی کرده است؛ همچنین فرم معماری هم جهش مییابد تا حیات خود را ادامه دهد.
در قسمتی از کتاب «رهایی از زندان فرم»، بیان کردهاید که ضرورت پیوند و تغییر، رهایی است. درواقع عنوان کتاب نیز از چنین امری نشات گرفته است؟ به نظر شما قرار گرفتن در چهارچوب فرم چه مشکلی دارد؟
تغییرو پیوند، تنها راه نجات فرم است. دیسیپلین معماری اکنون درک فضا را دگرگون کرده است، مفهوم دکارتی تغییر کرده و فضا از حالتهایی که قبلا فهمیده میشد به سامانهها و سیستمهای جدیدی خود را بیان میکند. درک فضا وقتی از حالت اولیه خود رها میشود که پیوندها و گرایشهای درونی خود را تغییر دهد. فرم نمیتواند در یک چهارچوب خاص خود را نشان دهد چون همانطور که قبلا گفتهام بستر و ساختارهای اجتماعی در هر لحظه تغییر میکند و این امر سبب میشود فرم حالتهای درک فضا را در شکلهای متفاوت و رویدادهای متفاوت نشان دهد. مثلا تعریف فضا اول به صورتهای مختصاتی و شبکهای بود. اکنون بیان فرم تغییر کرده و به صورت سطوح، لایهها و ساختارهای بیوفرمیک، زومورفیگ، بیو دیجیتال، ژنوم معماری متا و... که بحث را خیلی تخصصی میکند پیش میبرد.
پس فرم نمیتواند در چهارچوب خاص و یک قانون چهار چوب دار خود را بیان کند. دلیلش این است که فرم زنده است، مفاهیم صورتهای گوناگونی دارند، حتی آنها که می گویند معماری فضاست، من فکر میکنم معماری فرم است و فضا هم فرم دارد.
در کتاب سوالی را مطرح کردید و من نیز میخواهم از آن استفاده کرده و دوباره بیانش کنم؛ از دید شما عامل اصلی تولید و تکامل فرم در چیست؟
اگر تعریف کنونی فرم را از من بخواهید عامل اصلی تولید فرم بریدگی بین فضای بیرون و درون است. فضای بیرون پر از تراکم و گسست است و فضای درون در هم فشرده و در هم تنده است. در بیرون، ساختارها آنچنان گسست و پاره پاره شدهاند که مفاهیم دچار بیهویتی و تکثیر شدگی هستند. اینجاست که فرم به این ساختارها تغییرشکل میدهد. نهادها گرایشهای گسست داده شده خود را ایجاد کرده وهم بودگی خود را از دست دادهاند. فرم دیگر نمیتواند در یک ساختارکلی خود را نمایان سازد حتی جهان دارد به سمتی پیش میرود که چه در درون و چه در بیرون، گسست عمیقی ایجاد میشود. دلیل این امر این است که فرم ماهیت درک فضا را تغییر داده است. ما هنوز به اهمیت معماری پی نبردهایم چون این معماری است که به رفتارهای فضایی در جامعه شکل میدهد و سپس خود فرم از این دگرگونی تغییر مییابد و به جهانهای جدیدی از خود تبدیل میشود.
در جایی از کتاب «رهایی از زندان فرم» بیان کردید که خاصیت درونی پدیدهها دگرگونی است. علت اصلی این امر چه بوده و از کجا نشات میگیرد؟
بله اگر دگرگونی در نظام پدیدهها نباشد مکانیزم درونی در هر پدیدهای اینگونه به آفرینش شگفت انگیزی بدل نمیشود. این دگرگونی در لایهها و ساختارهاست که ما را این گونه به زندگی چند معنایی سوق میدهد. اگر دگرگونی نبود شما نمیتوانستید به حیات خود ادامه دهید زیرا جهان به تکرار شدگی میانجامید و زندگی در آن پوچ و بی معنی بود. حتی نگاه شما به هستی در هر لحظه تغییر مییابد این همان دگرگونی است اگر دگرگونی نبود زیست حیات خود را از دست میداد.
اگر کتاب را خوانده باشید من از دانه گیاه مثال زدهام. آیا شکل دانه با برگ یکی ست؟ شما میتوانید به من بگویید چه تناسبی بین دانه و برگ است؟ این همه تفاوت و دگرگونی ازکجا آمده است؟ پس برای ادامه حیات، دانه خود را از حالتی به حالت دیگر تغییر میدهد. فرم هم اینگونه است. پس خاصیت درونی پدیدهها دگرگونی است تا خود را نمایان سازد و مکانیزم و سیستمهای جدیدی خلق کند.
آیا این کتاب بخش دیگر یا ادامهای هم دارد؟ از این جهت میگویم که شما در کتاب «رهایی از زندان فرم» مستقیم سراغ اصل مطلب رفتهاید؛ فکر نمیکنید اگر یادداشت یا مقدمه بر کتاب مینوشتید و توضیحات ابتدایی ارائه میکردید مخاطب راحتتر با آن ارتباط برقرار میکرد؟
بله کتاب در درورههای چند جلدی ادامه پیدا خواهد کرد.
باز شما دارید از چهارچوب حرف میزنید و این در قالب فرمی است که من به شدت ازآن بیزارم. من دوست دارم از تکرار در چهارچوب یک قالب خاص دوری کنم، حتی اگر دقت کرده باشید من نه تنها مقدمه نیاوردهام بلکه از منابع هم استفاده نکردهام، شاید هم اشتباه باشد، قبول دارم نمیشود این تفکر را در همه چیز تعمیم داد ولی مقدمه را به عمد حذف کردهام تا در قالب چهارچوب نیوفتم.
اصولا فرم را نمیتوان در قالب چهار چوب نشان داد و قبلا هم گفتهام اگر میخواهیم تفکر جامعه را تغییر دهیم و تولید و انباشتگی را در این زمینه ایجاد کنیم باید از حالتهای دکارتی خارج شویم و به بازتولید چیزهایی بپردازیم که جهان را دگرگون کند وگرنه چیزهایی که از قبل بوده همچنان وجود دارند و نمیتوانیم درموردش بحث کنیم.
با توجه به مبحث و سوال قبلی آیا این کتاب مخاطب خاصی دارد؟ به گمانم شما خوانندهای را در نظر گرفتید که به صورت پیشفرض درباره فرم و سایر موارد مرتبط با آن اطلاعات پیش زمینهای دارد.
همانطور که میدانید معماری یک رشته بینا رشتهای است و در قالب مفاهیم متفاونی بیان میشود؛ از قبیل جامعه شناسی، اقتصادی، زیبایی شناسی هنر و... من سعی نکردهام که مخاطب خاصی برای آن تعیین کنم ولی تلاش کردهام چیزی بنوسیم که دیدگاه خود را بیان کرده و شاید کمی تخصصی حرف زده باشم. بله شاید مخاطب خاصی داشته باشد. اصولا مباحث فلسفی مخاطب ویژهای ندارد اما هدف اصلی، عینیت بخشیدن به معناست و اینکه جهان هستی چگونه جهانیست و این مخاطب خاصی نمیطلبد.
ما در جهانی زندگی می کنیم که روابط دگرگون شده و ساختارها غیر واقعیتر از چیزیست که خود را نشان میدهد. به قول ژان بودریار جهانهای غیر واقعی همه وجوه اجتماعی را به تاراج میبرد پس جهان، جهان ویران شده و دگرگون شده است. به قول فوکو جهان روی خودش تا شده است. چیزی که از جمله اخیر فهمیدهام این است که فرم را روی خودش تا کنم. این باز آفرینی و تولید چند معنایی فرم است که ساختارها را دگرگون میکند و اندیشهها جنبههای غیر واقعیتر خود را جلوه میدهند.
انتشارات حکمت کلمه کتاب «رهایی از زندان فرم» اثر محمدرضا ترابی را در 500 نسخه، 123 صفحه و با قیمت 30000 تومان منتشر کرده است.
نظر شما