محمود تربتیسنجابی، از روزنامهنگاران سالهای دور روزنامه اطلاعات خاطرهای از اعدام حسین فاطمی روایت میکند و میگوید: فاطمی در هنگام اعدام شعری از فرخی یزدی را خواند و جانش را تسليم کرد اما تسليم نشد.
وی در یکی از سخنرانیهایش به تاثیر مطبوعات در نهضت ملی کردن نفت اشاره کرده و این چنین گفته است: «روزنامه پاسبان اجتماع است، همان طوری که پاسبان شبگرد حق ندارد چشم از مراقبت و مواظبت ببندد تا راهزن چشم به جان و مال مردم بدوزد، روزنامهنگار حق ندارد که در برابر زورمند، اجنبی و دشمن ملت سر تمکین فرود بیاورد و خودی و بیگانه را نادیده انگارد. من دهها هزار خواننده باختر امروز را که در تهران و ولایات پراکندهاند به شهادت میطلبم که یک سطر و یک جمله که تا به امروز در باختر امروز نوشتهام جز در رابطه و سعادت ایران نبوده و سهمی که در وطن مقدس به عهده من گذاشته بود بیش از حد توان به مافوق قدرت ادا کردهام زیرا هرگز بر این عقیده تردید نکردهام که سیاست خانمان سوز اجنبی دو سه قرن است که جلوی تکامل ملت هوشمند ما را گرفته است و خیمه شب بازیهایش هرگز فرصت نداده که از نبوع سرشار ایرانی به نفع سعادت و خوشبختی بهرهبرداری شود.»
فاطمی در یکی از سرمقالههای باختر امروز نیز به علاقه روزنامهنگاری خود بیش از سیاست پرداخته و نوشته است: «صرفنظر از همه این حرفها، من از میز روزنامه، از صندلی مجلس، و از قلم روزنامهنگاری خود بیش از هر مقام و رتبه اداری لذت میبرم و هنوز فراموش نمیکنم آن غربتی را که در روز اول ورود به کاخ ابیض درون خود حس کردم. تنها تسلی من در آن موقع این بود که من معاون دکتر مصدق هستم نه معاون نخستوزیر، یعنی در حقیقت به کار دولتی که علیالرسم آزادی و ابتکار را از انسان میگیرد چندان رغبتی ندارم ولی برای پیروی از دکتر مصدق و هدف جبهه ملی با کمال امتنان پست جدید را قبول میکنم.»
معصومه ستوده، دانشجوی رشته علوم ارتباطات واحد علوم و تحقیقات دانشگاه آزاد اسلامی که تز پایاننامه خود را شناخت ویژگیهای نگارش سیدحسین فاطمی بر اساس روزنامه باختر امروز قرار داده و با منصور فرهومند، خبرنگار اجتماعی روزنامه باختر امروز گفتوگو کرده به بیان فضای حاکم بر روزنامه باختر امروز در دوران فعالیتش میپردازد و میگوید: «در آن ایام دکتر فاطمی به واسطه مشغله سیاسی خود کمتر در روزنامه حضور پیدا میکرد، اما همواره تعیین سیاستهای کلی باختر امروز توسط خودشان به سردبیری ابلاغ میشد البته این هم باید گفته شود که در این مورد معمولا اختلافنظری میان سیاستهای ابلاغ شده از سوی دکتر با تحریریه وجود نداشت. همین همگامی تحریریه و سیاست کلی روزنامه موجب میشد سانسور مطالب به حداقل رسد و تقریبا مطالب و اخبار به طور کامل منتشر شود. یکی از سیاستهای حاکم بر روزنامه باختر امروز تبادل اخبار با روزنامه اطلاعات بود که این فعالیت توسط سردبیری در ساعات پایانی فرصت کاری هر روز صورت میگرفت، که در تعیین مسیر خبررسانی نقش مؤثری داشت.»
محمود تربتیسنجابی روزنامهنگار سالهای دور و از پرورشیافتگان موسسه مطبوعاتی اطلاعات در اواسط دهه ۱۳۳۰ از سوی دایی خود استاد محمدجواد تربتی، مدیر نشریه چپگرای پولاد به روزنامه اطلاعات راه یافته و با سردبیران پیشکسوتی نظیر مجید دوامی، تورج فرازمند، علیاصغر صدر حاج سیدجوادی، مهندس کردبچه، مهدی بهرهمند، سیروس پرهام، منوچهر سعید وزیری، انور خامهای، غلامحسین صالحیار، ارونقی کرمانی و... همکاری داشته است. تربتی در سالهای روزنامهنگاری مصاحبههای متعددی با سیاستمدارانی چون سید حسن تقیزاده، امیرعباس هویدا، بدیعالزمان فروزانفر و ثریا اسفندیاری بختیاری همسر دوم محمدرضا شاه داشته و تالیفات و آثاری چون «حکومتهای محلی در انگلستان»، «قربانیان باور به احزاب سیاسی ایران»، «کودتا سازان»، «پنج گلوله برای شاه»، «سه مرد در برابر فریب تاریخ»، «666 روز با مصدق»، «زندگی و مرگ یک نخست وزیر»، «ایران هرگز نمیمیرد»، «مشروطیت از زبان تقیزاده» و... در کارنامه وی وجود دارد.
تربتیسنجابی در یکی از مصاحبههایش با خبرگزاری ایبنا به خاطرهای از اعدام حسین فاطمی اشاره میکند که این روایت را در زیر میخوانید: «هنگامی که در دبیرستان مشغول به تحصیل بودم داییام روزنامهای به نام پولاد داشت که من هر روز از دبیرستان به روزنامه میرفتم. در آن زمان احمد شاملو سردبیر آن بود و نجفقلی پسیان نیز با شاملو همکاری میکرد، دکتر ستاری نیز پژوهنده معروفی بود که به روزنامه پولاد میآمد. آنها وقتی با هم درباره تاریخ صحبت میکردند من کم کم به تاریخ و روزنامه علاقهمند شدم.
اصل رفتن من به روزنامه اطلاعات داستان جالبی داشت و منوط میشد به جریان اعدام حسین فاطمی. روزی از مدرسهای که در خیابان نادری کوچه شیروانی واقع شده بود میخواستم به روزنامه پولاد بروم در راه به پرویز پیشوازاده برخورد کردم که یکی از نویسندگان روزنامه پولاد بود و سال ششم دانشکده پزشکی درس میخواند و همزمان خبرنگار حوادث شهری روزنامه اطلاعات هم بود. به من گفت که دیگر فرصت ندارم که کار حوادث روزنامه اطلاعات را پیگیری کنم و پیشنهاد داد که من هر روز به پزشکی قانونی بروم و گواهی فوتها را ببینم و از برخی از آنها یادداشتبرداری کنم که چرا و به چه دلیل فوت کردهاند؟ و همچنین گفت که من 120 تومان حقوق میگیرم و 40 تومان را به شما (تربتیسنجابی) میدهم. در آن روزگار 40 تومان پول زیادی بود و من قبول کردم که این کار را انجام بدهم.
روزی که گزارش فوتشدگان را به روزنامه اطلاعات میبردم آقای زرین که معاون سردبیر روزنامه بود به من گفت امروز از فرماندار نظامی اطلاع دادند که فردا حسین فاطمی را اعدام میکنند ما خبرنگار حوادث نیست شما به عنوان خبرنگار برو و جزییات اعدام حسین فاطمی را گزارش بنویس. گفتم من که خبرنگار حوادث نیستم گفت هر آنچه میبینی یادداشت کن و نامهای برای سرتیپ کیانی نوشت و 20 تومان هم برای کرایه به من ماشین داد.
فردا صبح باید به ميدان تير لشکر دو زرهي واقع در پادگان قصر میرفتم و شاهد مراسم اعدام دکتر فاطمی میشدم! خیلی سخت بود دیدن این واقعه اما خوشبختانه تاکسی خراب شد و تا راننده لاستیک ماشین را عوض کند و من دیر به مراسم رسیدم و حسین فاطمی اعدام شده بود. من به سرتیپ کیانی گفتم که تازه در روزنامه اطلاعات استخدام شدم و اگر دست خالی به روزنامه بروم برای من بد میشود. گفت میتوانی پزشک تیمسار ژاندارمری که پیش از اعدام مورد معاینه وی قرار گرفته ببینی و جزئیات اعدام را جویا شوی و نتبرداری کنی.
پزشک تیمسار گفت به شما نیز نصیحتی میکنم که الان در این باره چیزی ننویسی و روزی که صلاح شد این داستان را روایت کن. پیش از اینکه فاطمی را اعدام کنند اعتصاب غذا کرده بود و من را فرستادند که معاینهاش کنم به فاطمی گفتم که من روزی که برای کار یکی از بستگانم به وزارت امور خارجه آمده بودم شما را دیدهام. وقتی شما از پلههای وزارت خارجه پایین میآمدید سرلشکر کوپال، رئیس شهربانی آن چنان پای خود را خبردار به زمین کوبید که گرد قالی بلند شد. سیاست بی پدر و مادر است یک روز در آن جایگاه بودی و اکنون محکوم به اعدام شدهای. برای فاطمی ناهار آودند اما او لب به غذا نزد به او گفتم اگر سر نخ شما به جایی بند است این ناهار را نخور اگر به جایی بند نیست بخور که دیگر چارهای جز این نیست. حسین فاطمی قسم خورد که به هیج جا بند نیستم. پزشک تیمسار جزئیات معاینه فاطمی هنگام اعدام را نیز شرح داد که هیچ مشکل بیماری نداشت و در هنگام اعدامش شعری از فرخی یزدی خواند:
«هرگز دل ما ز خصم در بيم نشد / در بيم ز صاحبان ديهيم نشد
اي جان به فداي آنکه پيش دشمن / تسليم نمود جان و تسليم نشد»
حسین فاطمی در آخرین شماره باختر امروز سرمقالهای با نام «شرکت سابق و روزنامههای محافظهکار لندن دیروز عزادار بودند» نوشته بود که با بیتی از اشعار سعدی «عاقبت گرگزاده گرگ شود، گرچه با آدمی بزرگ شود» حیات مطبوعاتیاش به پایان رسید. تیتر روزنامههای ۱۹ آبان ۱۳۳۳ این بود: «حسین فاطمی به جوخه اعدام سپرده شد» وی در آخرین جلسه دادگاه و در آخرین سخنش در مقابل سپهبد آزموده دادستان نظامی چنین گفت: «من از مرگ ابایی ندارم، آن هم چنین مرگ پرافتخاری، من میمیرم که نسل جوان ایران از مرگ من درس عبرتی گرفته و با خون خود از وطنش دفاع کرده و نگذارد و جاسوسان اجنبی بر این کشور حکومت نمایند. من درهای سفارت انگلیس را بستم غافل از آنکه تا دربار هست انگلستان سفارت لازم ندارد.»
نظر شما