«مسعود سالاری» مترجم آثار نویسندگان فرانسویزبانی همچون ژان راسین که تجربه همکاری با نشر «فردا» به مدیریت زندهیاد شکلآبادی را داشته است، به خبرنگار ایبنا گفت: در ۲۳ سالگی همراه دوستی دیگر، نامههای «سن ژونپرس»، سختقلمترین شاعر قرن ۲۰ فرانسه را ترجمه کردم. آن نامهها بعدها در ترجمهی فارسی کتاب این شاعر، «آناباز» گنجانده شد. محمود نیکبخت و محمد مهریار، آناباز را ترجمه کردند و اسد شکلآبادی، مدیر نشر فردا در اصفهان آن را منتشر کرد.
او، شکلآبادی را از ناشران پیشرو کشور نامید که در یکی از دورههای برگزاری نمایشگاه کتاب تهران، با تعداد دیگری از ناشران که مخالف انتقال مکان برگزاری این رویداد به مصلای تهران بودند، همراه شد و اعتراض خود را هم دنبال کرد، گفت: نشر فردا از ناشران تخصصی نمایشنامهای و آثار حوزه تئاتر در ایران بود و از جمله دوره کارهای هنریک ایبسن با برگردان اصغر رستگار را منتشر کرد. این ناشر، کتابهایی از داستایوفسکی و نیز ترجمههایی از مدیا کاشیگر را هم چاپ کرده بود. مدیر نشر فردا از نابترین ناشران ادبیاتی و تئاتری ایران هم بود. در اواخر دهه هفتاد، زمانی که ناشران یاد میگرفتند با موج کتابهای «قورباغهات...» همراه شوند و با شعرهای سانتیمانتالیستی درون کتابهای کوچک یا جملات قصار نوستالژیک روی کاغذ کاهی بار خود را ببندند و یا به لطف مافیای کتابهای کنکور و شبکهی اسرارآمیز کتاب کودک، به جرگهی مایهداران شبهفرهنگی بپیوندند، مدیر نشر فردا در شهرستان داشت «بلندیهای ماچوپیچو» از پابلو نرودا و «خانه عروسک» هنریک ایبسن را منتشر میکرد و اصالت کار نشر را فدای هیچ دستاورد زودگذر دیگری نکرد.
سالاری با اشاره به آنچه «مدیریت نیک» سالیان مرحوم شکلآبادی در نشر فردا نامید، بیان کرد: وجه ممتاز شکلآبادی این بود که به دنبال آنچه که باید، میگشت؛ یعنی کار نویسندهای را چاپ میکرد که خودش در ایران و در جهان کم و بیش شناخته شده بود، اما یا اثری از او در دست خواننده فارسیزبان نبود، یا اگر بود، بهطور شایستهای شناسانده نشده بود. او «رازی در میان نیست» پیتر بروک یا کتابهای نویسندگانی از نوع ژان راسین و ژان ژیرودو را چاپ میکرد؛ که البته این آخری را هرگز فرصت نکرد از کوره درآورد. با آنکه از نامهای بزرگ ادبیات ایران و جهان کار چاپ کرده بود، برای ترجمه آثار نویسندهای که میخواست پیش هر مترجم خوبی که میگفتند، میرفت؛ حتی اگر جوان بودند. او یک نویسندهی خارجی ناب را مد نظر میگرفت و مصمم میشد تا مترجم خوبی برایش پیدا کند. در توصیف محصول کارش بهطور خلاصه میتوانم بگویم که کتابهای نشر فردا در زمره آثاری بود که تا میدیدی، میگفتی: اَه، این تا حالا چاپ نشده بود؟!
این مترجم ادامه داد: هنوز یادم نمیرود شبی را که زنگ زد و پیشنهاد ترجمهی تمام کتابهای ژان راسین را داد. همدیگر را میشناختیم، اما پرسوجو هم کرده بود: میگویند راسین فقط کار خودت است! من؟ راسین؟ فرصتی که شکلآبادی به من داد، تا این زمان بزرگترین افتخار من در ادبیات است، خاصه آنکه نامم را در پایان کتابهای نشر فردا در کنار احمد میرعلایی، هوشنگ گلشیری، محمود نیکبخت و دیگران میدیدم. بجز بخشی از «آندروماک» که شجاعالدین شفا ترجمه کرده بود، تا آن زمان هیچ ترجمهای از این نویسنده سدهی هفدهمی در ایران نبود. قرارداد ترجمهی تمام کتابهای راسین را با من بست و حداکثر سودی را که به یک مترجم میدادند، برایم نوشت.
وی در پایان گفت: من هم با شاهکار راسین یعنی «فدر» شروع کردم. تمام که شد، تهران بودم. یک شب آمد تهران و زنگ زد. کتاب را گذاشت کف دستم و گفت: افتخار اولین امضا را به من بده... سالها گذشت، بجز یک اثر دیگر راسین، بقیه را نا تمام گذاشتم. یک شب زنگ زد و گفت: بقیه را به دستم نرساندی تا ناشری را بوسیدم و کنار گذاشتم! او هفته پیش زندگی را هم بوسید و کنار گذاشت!
نظر شما