به مناسبت سالروز قتل امیرکبیر به دستور ناصرالدین شاه
ارستاکنیک، امیرکبیر را مثل سایر رجال ایرانی «مُدمِغ» و متکبر میداند!
ارستاکنیک که ظاهرا مسیحی بوده و در دستگاه بغداد عنوان ترجمانی داشته است تحقیقات محرمانهای درباره امیرکبیر به دولت عثمانی گزارش داده است که این گزارش در کتاب «تاملات در باب حقوق و شریعت، تاریخ و سیاست» محمدعلی موحد آمده است.
دولت عثمانی در زمان امیرکبیر ارستاکنیک که ظاهرا مسیحی بوده و در دستگاه والی بغداد عنوان ترجمانی داشته است برگزیده و مأمور کرده بود به ایران مسافرت کند و گزارشی از حقایق اوضاع آن سامان ترتیب دهد. گزارش ارستاکنیک مختصر و مفید است. وی میگوید تا آنجا که او استنباط کرده دولت ایران درصدد تعرض به عثمانی نیست. وی در گزارش مختصر و مفید خود درباره امیرکبیر میگوید: «با این که او هم مثل سایر رجال ایرانی «مُدمِغ» و متکبر است، مسلماً اعقل آنان است و علت بدگوییها و کارشکنیهایی را که در پیرامون امیر وجود داشته چنین توصیف میکند که پیش از امیر ولایات و کارشکنی هایی را که در پیرامون امیر وجود داشته چنین توصیف میکند که پیش از امیر ولایات در تیول امرا و شاهزادگان بود و آنان از هر حیث مطلق العنان بودند و هر چه میتوانستند به زور و ستم از مردم میستدند لیکن دیناری به خزانه ی دولت نمیدادند. امیر این بساط را در هم نوردید و لذا دشمنی متنفذین و امرا و شاهزادگان با او امری طبیعی است.»
گزارش ارستاکنیک مورد پسند دولت عثمانی افتاده و وی در برابر خدمتی که انجام داده تشویق شده است. آنچه از مطالعه دفاتر مربوط به اواخر دوره محمدشاه و اوان سلطنت ناصرالدینشاه برمیآید دربار عثمانی تا پیش از استقرار قدرت امیرکبیر توجه زیادی به ایران نداشته است و در طی این سالها کمتر نامی از ایران دیده میشود لیکن در اواخر کار امیر که آوازه قدرت و اقدامات او به خارج از ایران رسیده در دربار عثمانی نوعی توجه که خالی از واهمه و استشعاری نیست نسبت به ایران دیده میشود و به خوبی روشن است که در آن زمان شایعات زیادی درباره ایران در استانبول جریان داشته و مطالب ضد و نقیضی درباره اقدامات امیرکبیر و مقاصد او بر سر زبانها بوده است چنانکه دولت عثمانی برای تحقیق مطلب و کشف واقع این شخص ارستاکنیک نام را که از او فعلا بیش از این چیزی نمیدانیم برگزیده و مامور کرده که به ایران مسافرت کند و گزارشی از حقایق اوضاع آن سامان ترتیب دهد. شاید انتخاب وی روی این ملاحظه بوده که وی چون ترک نیست کمتر مورد سوءظن واقع میشود و بیشتر میتواند از حقایق امور اطلاع حاصل کند.
و نیز از اسناد جالب توجه درباره امیرکبیر که ظاهرا تاکنون در جایی طبع و نشر نشده است نسخه مکتوبی است از وزیر امور خارجه دولت میرزاآقاخان دایر به اعلام عزل امیرکبیر به سبب خیالات فاسد و سلب کلیه القاب و عناوین و امتیازات از او و اینکه وی منبعد یک رعیت ساده ایران تلقی میشود و حق هیچگونه مراجعه رسمی به دول را ندارد. مضمون این مکتوب تا آنجا که مربوط به عزل امیر است تقریبا مطابق است با مضمون نامه مورخ محرم 1268 ناصرالدین شاه خطاب به عم وی احتشامالدوله خانلر میرزا حکمران بروجرد و لرستان و عربستان و بختیاری که زندهیاد ایرج افشار در آخر کتاب امیرکبیر مرحوم اقبال آشتیانی چاپ کرده است. مطلب تازهای که در این مکتوب عنوان شده ایت است که وزیر امور خارجه ایران اعلام میکند که از این پس امورخارجه منحصرا و مستقلا بر عهده او مقرر است و صدراعظم مداخلتی در این امور نخواهد داشت و از دولت عثمانی تقاضا میکند که مراتب را به نمایندگان خود در تهران اطلاع دهد تا مطالب را به شخص او مراجعه کنند.
در کتاب امیرکبیر مرحوم اقبال آشتیانی به این مساله اشاره شده است که در آغاز دوران صدرات امیرکبیر و آغاز پادشاهی ناصرالدینشاه، ملاحسین بشرویه در مازندران و دژ شیخ تبرسی و ملامحمدعلی زنجانی در زنجان باب فتنه گشودند. امیرکبیر با سیاست و درایت دریافت که این فتنه و آتش آن از گور انگلیسیها برمیخیزد و اگر درصدد دفع آن برنیاید بنیان مملکت سسا خواهد شد. از این روی سپاهی را فراهم آورد و به گوشه و کنار کشور فرستاد اما سپاه دولتی در مازندران و زنجان به مقاومت برخورد. ملاحسین بشرویه در بارفروش (بابل امروزی) گروهی را به این آیین باطل دعوت کرد. پس آنگاه از شهر گریخت و مزار شیخ تبرسی را سنگر خود ساخت و به ساختن دژ و برج و حفر خندق پرداخت. محاصره این دژ چهار ماه طول کشید. در این جنگ ملاحسین مقتول شد و دیگر بابیان هم از دژ بیرون آمده و تسلیم شدند. این واقعه به سال 1265 ه.ق اتفاق افتاد. در زنجان همین ماجرا تکرار شد و پس از ماهها درگیری ملا محمدعلی که زخم برداشته بود مرد و پس از یک هفته از مرگ او، بابیان اماننامه خواتسند و تائب گردیده و فتنه بابیان در زنجان فرونشست.
در کتاب تاملات در باب حقوق و شریعت، تاریخ و سیاست محمدعلی موحد سندی از آرشیو دولتی استانبول آمده است و درگیری میرزا حسینعلی بهاءالهه با برادرش میرزا یحیی صبح ازل به تصویر میکشد. این اسناد در پروندهای به شماره 1475 ضبط شده که جزو پروندههای متفرقه آرشیو است و جریان محاکمه بابیان و بهائیان استانبول را در سال 1285 که منجر به جدا کردن بهءالله از صبح ازل و تبعید اولی به عکا و دومی به قبرس شد منعکس میسازد. جریان این محاکمه و علت آن و متن حکمی که صادر شده در جایی طبع و نشر نشده است فقط آواره در کواکبالدریه و نیز کشفالحیل متن ترکی مغلوطی از فرمان مورخ ربیعالآخر 1285 سلطان عبدالعزیز خطاب به والی عکا که برای اجرای حکم محکمه مورد بحث صادر شده درج کرده است و از مقدماتی که منجر به صدور فرمان مزبور شده خبر درستی به دست نمیدهد.
از مطالعه پرونده استانبول واضح میشود که مبدا جریان و علت توقیف بابیان و استنطاق آنان نامهای بوده که بهءالله خطاب به والی ادرنه نوشته و در آن برادر خود میرزا یحیی صبح ازل و مریدان او را متهم به توطئه دولت کرده و نام چند تن از خواص اصحاب ازل را هم به عنوان عاملین و دستیاران اجرای توطئه به دولت داده است. بهاءالله در نامه خود مینویسد: «توقع بنده این است که این فقره به کمال دقت تجسس بشود و از نفوسی که ثبت اسماءشان تقدیم شد تحقیق بفرمایند تا معلوم شود که منشا این فسادها کیست و به کرات و مرات عرض شد که این سید محمد و یحیی مقصودی جز فساد ندارند حال واضح شد به اندک تفتیش ظاهر میشود.»
امیرکبیر شخصیتی بزرگ در تاریخ ایران است و گو این که اطلاعات و اسناد زیادی درباره او موجود نیست اما از همان مقدار مدارک به جای مانده و آنچه که خارجیان در باب او نوشتهاند میتوان دریچههای تازهای برای شناخت شخصیت و روحیات او گشود. در این میان آثاری همچون تالیف ارزشمند عباس اقبال آشتیانی و امیر کبیر و ایران فریدون آدمیت و چندین اثر دیگر هر کدام به نحوی گوشههایی از زندگی امیر را روشن کردهاند.
نظر شما