شرح وقایع و خاطرات آن سالها در کتابهای زیادی به قلم حاضران جنگ و یا به روایت شاهدان عینی جنگ به نگارش درآمده است. «تنفس ممنوع» نوشته عبدالمجید رحمانیان، آزاده سرافراز سالهای دفاع مقدس، یکی از آثاری است که به موضوع بهداشت و درمان در اسارت میپردازد. این کتاب حاصل دو سال تحقیق و پژوهش نگارنده آن است که اطلاعاتی همهجانبه درباره وضعیت بهداشتی و درمانی اسرای ایرانی در 20 اردوگاه و چندین زندان عراق، پیشروی مخاطب قرار میدهد. این اثر مشتمل بر اطلاعات گردآوریشده، 308 خاطره و تعدادی مصاحبه با آزادگان است.
عبدالمجید رحمانیان؛ دارای مدرک دکترای حقوق عمومی، بازنشسته آموزش و پرورش و استاد بازنشسته دانشگاه است که تألیف آثاری همچون «تئاتر در اسارت»، «درهای همیشه باز»، «شهدای غریب»، «یوسفتباران» و «منشور پاکی و خدمتگزاری» مشتمل بر سخنرانیهای سید آزادگان، علیاکبر ابوترابیفرد را نیز در کارنامه دارد.
وقتی به جبهه رفتم، یک صندوق کتاب همراهم بود
وی در گفتوگو با خبرنگار ایبنا، درباره علاقه به کتاب و نوشتن و همچنین انگیزه خود از نگارش «تنفس ممنوع»، بیان کرد: 19 ساله بودم که برای اولینبار در آذر 59 بهعنوان عکاس به جبهه رفتم. از فروردین 1360 نیز بهعنوان داوطلب و خودجوش به جبهه رفتم. از کودکی به خواندن و نوشتن علاقهمند بودم و زمان کودکی نیز در شهر جهرم استان فارس، گاهی ساعتها در صف میایستادم تا کیهان بچهها برسد و آنرا بخرم. وقتی که به جبهه رفتم نیز یک صندوق کتاب همراهم بود. زمانی که عملیات نبود یا دیدهبان و سر پُست نبودم، یا مینوشتم و یا چیزی میخواندم.
وی با اشاره به نحوه و مدت اسارت خود ادامه داد: 11 اردیبهشت 1361 در منطقه فکه درحالیکه پایم تیر خورده بود و از شدت تشنگی در حال مرگ بودم، اسیر شدم و پس از جابجایی و حضور در 11 بازداشتگاه و اردوگاه عراق، چهارم شهریور 1369 پس از 3040 روز اسارت، با آخرین گروه اسرای ثبتنامشده، آزاد و به کشور بازگشتم.
مبارزه فرهنگی دائمی با بعثیها
این آزاده سرافراز دوران دفاع مقدس، گفت: از همان روزهای اول اسارت به این فکر بودم که آیا اینجا کتاب و کاغذ و قلم پیدا میشود یا نه؟ کاغذ و قلم، اولین ابزارهای فرهنگی است که در دوران اسارت ممنوع بودند. گاهی به هر کلکی از صلیبسرخیها کاغذ و قلم گیر میآوردیم و مخفیانه شعر، سرود و نمایشنامه مینوشتم و در همان جو خفقانآور تئاترها را اجرا هم میکردیم. بعد از اسارت نیز کتاب «تئاتر در اسارت» را نوشتم. در آن سالها یک مبارزه فرهنگی دائمی با بعثیها داشتیم.
رحمانیان با اشاره به سیر تدوین کتاب «تنفس ممنوع»، اظهار کرد: درباره موضوع بهداشت و درمان که یکی از مسائل مهم دوران اسارت است، چیز زیادی بهصورت منسجم و مدون نوشته نشده بود؛ لذا مصمم شدم که کتابی در این زمینه با اتکا به تجربیات خودم از دوران اسارت، خاطرات و گفتههای دیگر آزادگان و اطلاعات موجود در این زمینه بنوسیم. نگارش این کتاب -که مستند است- دو سال زمان برد.
عزت نفس اسرای ایرانی در بدترین شرایط
وی افزود: فصل نخست کتاب «بهداشت در اسارت» نام دارد که به پنج مورد اصلی یعنی آب، غذا، پوشاک، بهداشت محیط و سرویسهای بهداشتی و نظافت میپردازد. پیوسته تا پایان دوران اسارت در این زمینهها مشکل داشتیم. اما در تمام این سختیها، بچهها عزت ایرانی خود را حفظ میکردند و بهانه و نقطهضعف دست دشمن نمیدادند.
نویسنده کتاب «تنفس ممنوع» تصریح کرد: فصل دوم کتاب به «امکانات پزشکی دشمن، تنگناها و رفتارهای پزشکی» اشاره دارد. امکانات دارویی، امکانات پزشکی بهداری اردوگاهها و امکانات پزشکی دشمن در بیمارستانها، مهمترین محورهای مورد بحث در این فصل هستند. تقریبا میتوان گفت امکانات دارویی و بهداری اردوگاههای عراق در پایینترین حد قرار داشت. در بیمارستانها نیز اسرا را در بخشها و اتاقهای جدا بستری و با آنها بدرفتاری میکردند. گاهی حتی یک پای تیرخورده را که قابل درمان بود، قطع میکردند. البته بهصورت استثنائی، پزشکان منصف و با رفتاری انسانی هم وجود داشتند.
این آزاده دوران دفاع مقدس، در تشریح موضوع سومین فصل کتاب، گفت: در آخرین فصل کتاب به «بیماریها در اسارت و درمان آنها» ازجمله بیماریهای صعبالعلاج، بیماریهای فراگیر (اپیدمیک)، بیماریهای اعصاب و روان، جراحت، شکستگی یا قطع عضو، دندان و بیماریهای ناشی از آن و دیگر بیماریهای جسمی، اشاره میشود. در بخش انتهایی این فصل نیز موضوع درمان بیواسطه یا همان شفای الهی مطرح شده است.
مواجهه با انواع بیماریها؛ از صرع و هپاتیت تا سل و آنفولانزا
وی توضیح داد: در اسارت، بسیاری از بیماریهای پوستی و اپیدمیک همچون آنفولانزا یا هپاتیت وجود داشت که در این شرایط کمکی صورت نمیگرفت. مثلا یکبار که آنفولانزا شیوع پیدا کرده بود، یک بسته قرص سرماخوردگی به ما دادند که آنها را در یک سطل آب حل کردم و یک لیوان به هر نفر دادم. اسیری داشتیم که ترکش به سرش خورده بود و ترکش در سر او حرکت میکرد، یا بچههایی که دچار موج انفجار شده بودند، همچنین اسرایی که به انواع سرطان یا سل و هپاتیت مبتلا میشدند و بهجای درمان مؤثر، آنها را بدون دارو در یک اتاق یا سلول منزوی میکردند.
رحمانیان افزود: بیماریهای رماتیسمی هم بخاطر شرایط نامساعد اردوگاهها بسیار شایع بود. همچنین به دلیل شکنجه، موارد شکستگی و نقص عضو زیاد داشتیم. بهخاطر دارم در اواخر جنگ زمانی که بچههای عملیات کربلای 5 را آوردند، آنقدر با کابل به بدن و سر و صورت آنها زدند که چشم یکی از اسرا از کاسه درآمد و نابینا شد. همچنین بهخاطر نوع تغذیه، کمبود کلسیم و موارد مربوط به رعایت نشدن بهداشت دهان و دندان، مشکلات زیادی در این زمینه داشتیم که بچهها با دانش و تجربیات خود به این امور رسیدگی میکردند. بعدها بهتدریج صلیبسرخیها تجهیزاتی به اردوگاهها آوردند که حتی خود عراقیها هم برای درمان مشکل دندانهایشان مراجعه میکردند.
در عراق تنفس ممنوع است!
نویسنده کتاب «تنفس ممنوع» در پایان درباره وجه تسمیه کتابش، بیان کرد: یک شب در اسارت با درد و تنگی در ناحیه قفسه سینه درحالی که دستم را روی سینه فشار میدادم و ناله میکردم، از خواب بیدار شدم. ارشد خوابگاه نگهبان را صدا زد. افسر کشیک که فردی بداخلاق بود آمد و گفت که چه شده؟ گفتم: نمیتوانم نفس بکشم. او در جواب گفت: بیخیال؛ در عراق تنفس ممنوع است. با اینکه به ندرت پیش میآمد آن وقت شب در خوابگاه را باز کنند، این کار انجام شد و مرا به درمانگاه بردند و فقط به یاد دارم که یک آمپول که نمیدانم چه بود، به من تزریق کردند. بچههای اردوگاه که از زندهماندنم ناامید بودند، تا صبح دعا کردند. لطف خدا بود که زنده بمانم.
نظر شما