انتشارات پرتقال به تازگی آخرین اثر جی. کی. رولینگ، نویسنده مجموعه هفتجلدی هریپاتر را با عنوان «افسانه ایکاباگ» با ترجمه سیدعمادالدین خاتمی منتشر کرده است.
رولینگ سه جلد کتاب دیگر برای کمک به خیریه به مجموعه آثارش اضافه کرده است. او کتاب جانوران شگفتانگیز و زیستگاه آنها را هم نوشت که با اقتباس از آن مجموعه فیلمی نیز ساخته شد. بعد از آن رولینگ همراه با جک تورن، نمایشنامهنویس و جان تیفانی، کارگردان، ماجراهای هری در بزرگسالی را در نمایشنامهای به نام هری پاتر و فرزند نفرینشده به رشته تحریر درآورد. این نمایشنامه در اروپا، امریکای شمالی و استرالیا روی صحنه رفت و با استقبال فراوانی روبهرو شد. در ادامه این یادداشت به بررسی بیشتر اثر خواندنی افسانه ایکاباگ از نشر پرتقال میپردازیم.
جهان فانتزی جی. کی. رولینگ
بر کسی پوشیده نیست که هری پاتر یکی از بهترین و محبوبترین مجموعههای فانتزی دوران ماست. دنیایی سحرآمیز که هر فرد با ذرهای تخیل، خود را در آن گم میکند. خالق این دنیا کسی نیست جز جی. کی. رولینگ. نویسندهای که با خلق دنیای منحصربهفرد خود توانست قشر عظیمی از مخاطبان را در این جهان جادوییِ خیالانگیز غرق کند. افسانه ايکاباگ که نشر پرتقال آن را با ترجمه سیدعمادالدین خاتمی منتشر کرده، داستانیست که رولینگ حین نوشتن هریپاتر آن را شروع کرد؛ اما ناگهان تصمیم گرفت کنارش بگذارد و بیش از ده سال این داستان را در اتاق زیرشیروانی رها کرد. شاید تنها نکته مثبت همهگیری ویروس کرونا این بود که رولینگ تصمیم گرفت غبار زمان را از روی ایکاباگ بزداید؛ آن را کامل کند و در اختیار مخاطبانی قرار دهد که مدتهاست میخواهند یک قصه فانتزی دیگر را از زبان شیرین و صمیمی او بشنوند. حالا ایکاباگ، منتشر شده است تا پا به سرزمین کورناکوپیا بگذاریم؛ و همراه جی. کی. رولینگ، در این دنیای شگفتانگیز قدم برداریم و لمس جادو و فانتزی را بار دیگر احساس کنیم. دنیایی که در آن ترس و وحشت، امید و آرزو با هم درآمیخته شده و حقیقت در این میان، ناپیداست.
کورناکوپیا، سرزمین افسانهای جی کی رولینگ
کتاب افسانه ایکاباگ تازهترین اثر جی کی رولینگ این گونه آغاز میشود:
روزی روزگاری سرزمین کوچکی بود به نام کورناکوپیا که سالیان سال خاندانی از پادشاهان موطلایی بر آن حکومت میکردند. داستانی که برای شما تعریف خواهم کرد، در زمان پادشاهی به نام فِرِدِ بیباک رخ داده. فِرِد در روز تاجگذاری لقب بیباک را برای خود برگزید؛ چراکه اعتقاد داشت لقب بیباک به فِرِد میآید. این نامگذاری دلیل دیگری هم داشت. فِرِد توانسته بود تنهایی یک زنبور را بکُشد؛ البته اگر پنج ملازم و یک پیشخدمت جوان را به حساب نیاوریم.
شاهفِرِد بیباک وقتی بر تخت نشست، بسیار محبوب بود. موهای فرفری طلایی و سبیل تابخورده داشت؛ و در نیمشلوار تنگ، نیمتنه مخملی و پیراهن یقهچیندارش که لباس مردان پولدار آن دوره بود، حسابی میدرخشید. نقل است که فِرِد سخاوتمند بود و هرکس چشمش به او میافتاد، میدید که او لبخند میزند و دست تکان میدهد. همچنین در پرترههایش که برای همه شهرهای قلمرویش فرستاده بودند تا از دیوار تالارهای شهر آویزان شود، بینهایت خوشتیپ به نظر میرسید. مردم کورناکوپیا از پادشاه جدید خود خیلی راضی بودند. بسیاری اعتقاد داشتند او حتی از پدرش، ریچارد درستکار که دندانهایی نسبتاً کجوکوله داشت، بسیار بهتر عمل خواهد کرد؛ ولی خب بیشترِ مردم به روی خودشان نمیآوردند که متوجه دندانهای کجوکوله پادشاه شدهاند.
داستانی که مارشلندزیها روایت میکنند
کتاب افسانه ایکاباگ اثر تازه جی. کی. رولینگ همانطور که از عنوانش مشخص است، افسانهای را روایت میکند که مارشلندزیها نسلبهنسل و سینهبهسینه نقل کرده بودند؛ و شهرت آن به همهجا و حتی تا شوویل هم رسیده بود. دیگر کسی نبود که این داستان را نشنیده باشد. طبیعتاً مثل همه افسانهها، داستان بسته به راویِ آن کمی متفاوت نقل میشد. با این همه، موضوع همه داستانها این بود که هیولایی در شمالیترین بخش این سرزمین در باتلاقی سیاه و معمولاً مهآلود که هیچ انسانی جرأت نزدیکشدن به آن را نداشت، زندگی میکرده. میگفتند خوراک هیولا کودکان و گوسفندان بودهاند. حتی بعضی وقتها، زنان و مردان بالغی هم که راه گم میکردند و در دل شب بیش از اندازه به باتلاق نزدیک میشدند، طعمه هیولا میشدند.
چرا ایکاباگ؟
جی. کی. رولینگ نویسنده کتاب افسانه ایکاباگ درباره نوشتن این کتاب گفته است:
فکر نوشتن این کتاب مدتها قبل به سرم زد. کلمه ایکاباگ از واژهی ایکاباد ریشه گرفته که به معنای «بیشکوه» یا «شکوه ازدسترفته» است. گمان کنم وقتی داستان را بخوانید و ببینید، پر از همان مضامینی است که همیشه عاشقشان بودهام؛ و خودتان متوجه شوید چرا این نام را انتخاب کردم. آن هیولاهایی که سحرشان میکنیم، به ما درباره خودمان چه میگویند؟ چه باید بر سر شیطان بیاید تا کسی یا کشوری را در چنگ خود بگیرد و چگونه میتوان آن شیطان را دور کرد؟ چرا مردم تصمیم میگیرند دروغها را باور کنند وقتی مدرک چندان معتبری وجود ندارد یا حتی اصلا هیچ مدرکی در دست نیست؟
اگه کرونا نبود، داستانم کامل نمیشد
جی. کی. رولینگ در ادامه درباره تازهترین اثر خود افسانه ایکاباگ گفته:
وقتی دو فرزند کوچکترم خیلی کمسنوسال بودند، این داستان را برایشان میخواندم؛ اما هرگز آن را به پایان نرساندم. مکنزی که این داستان را خیلی دوست داشت، از این کارم خیلی کفری بود. وقتی کتابهای هری پاتر را تمام کردم، پنج سالی به خودم مرخصی دادم. بعد هم تصمیم گرفتم کتاب بعدیام برای کودکان نباشد، این طوری شد که ایکاباگ همچنان ناتمام در اتاق زیرشیروانی منتظر ماند. این انتظار ده سالی طول کشید و بعید نبود همچنان همانجا میماند اگر همهگیری کووید ۱۹ پیش نمیآمد و میلیونها کودک که نه میتوانستند به مدرسه بروند و نه به دوستانشان سر بزنند، در خانه زندانی نمیشدند. در این زمان بود که به فکرم افتاد این داستان را رایگان و آنلاین منتشر کنم و از بچهها بخواهم برایشان نقاشی بکشند.
فرقی نمیکند کودک باشید یا نوجوان یا بزرگسال. آثار جی.کی رولینگ قدرت این را دارند تا هر خوانندهای را مجذوب جهان جادویی و سحرآمیز خود کنند. اگر مایل به خواندن این کتابید، میتوانید به فایل کتاب در سایت نشر پرتقال سر بزنید و صفحاتی از این کتاب را با ترجمه سیدعمادالدین خاتمی بخوانید.
نظر شما