محمدرضا شمس در هفتمین نشست شب نویسنده گلایههایش را از بی اعتنایی به ادبیات بومی و افسانههای فولکلو ایرانی را بازگو کرد.
شمس در این نشست درباره آشنایی و علاقه مندی اش به کتاب و نویسندگی گفت: آشنایی من با داستان از طریق مجله اطلاعات دختران و پسران بود که داستانهای کارآگاهی منتشر میکرد. در کنار آن در محله ما پیرمردی هم بود که با کرایه هفتهای یک قران به ما کتاب امانت میداد. من و دوستانم از او کتاب کرایه میگرفتیم و سریع میخوانیدم و در مدت یک هفته با هم تعویض هم میکردیم. این ماجرا ادامه داشت تا در چند محله بالاتر از منزل ما کتابخانهای افتتاح شد و به دنبال آن، ما توانستیم کتابهایی مانند «رابینسون کروزوئه»، «جزیره گنج» و... را به امانت بگیریم.
ایننویسنده ادامه داد: من کلاس پنجم ابتدایی بودم که توانستم آثار چوبک، هدایت، ساعدی و... را بخوانم و در ادامه و کمی که بزرگتر شدم و فعالیتم را در تئاتر آغاز کردم، با آثاری چون «جنگ و صلح» و «مادام بوآری» آشنا شدم و رفتهرفته با سرایش شعر سپید و نمایشنامهنویسی دست به کار نوشتن شدم اما داستاننویسی به طور مشخص برای من از دوره سربازی آغاز شد که البته منتهی به انقلاب اسلامی شد و البته کار من در تئاتر جدیتر ادامه پیدا کرد و همزمان با مجلات و نوشتار برای مخاطبان کودک و نوجوان نیز بیشتر آشنا شدم.
شمس در ادامه در توضیح علت علاقهاش به ادبیات شفاهی به ویژه برای مخاطبان کودک گفت: من در خانواده ترانهها، لالاییها، قصههای «شاهنامه» و «امیرارسلان» را شنیدم. کودکی ما محصور به زندگی آپارتمانی مانند امروز نبود. پر شده بود از بازیهای دستهجمعی و البته در کنارش تجربه کار کردن و درآمد داشتن. من کودکی شادی داشتم و در میان همین شادی با افسانه و قصه آشنا شدم و به بازنویسی و بازگویی آنها علاقه پیدا کردم. امروز هم میبینم که همه نویسندگان بزرگ جهان از شکسپیر تا بورخس و آلموند و رولان از ادبیات شفاهی برای نوشتن استفاده میکنند و البته متاسفم که در ایران هنوز آنطور که شایسته است به اهمیت افسانهها پی برده نشده است.
او در ادامه بیان کرد: من در نهادهای ادبی و مراکزی که کارشان حمایت از تولیدات ادبی برای جامعه است نگاه حمایتی برای حفظ و بازگویی افسانهها و داستانهای کهن ایرانی را نمیبینم. مثلا من طی ۱۵ سال مجموعه هزار و یک افسانه نوشتم. برای نوشتن خیلی از این افسانهها سفر کردم و ریشههای داستانها را درآوردم. اما در نهایت به من ایراد گرفتند که چرا این مجموعه تنها یک راوی دارد و چرا هر مجلدش مقدمه جدا ندارد. در حالی که این اتفاق هوشمندانه و علمی رخ داده بود. یا مثلا میگویند این آثار تالیفی نیست و گردآوری است. با این الفاظشان نویسنده و اثر را پایین میآورند.
شمس ادامه داد: ادبیات شفاهی، ادبیات تبیین جهان است، ادبیات انتقال تجربه به شمار میرود. آنقدر در دنیا به آن اهمیت میدهند که آثاری مانند «لیرشاه» و «تاجر ونیزی» بر اساس این سبک شکل میگیرند. اما در ایران کسی به این مساله اهمیت نمیدهد. همین ادبیات شفاهی است که سرانه مطالعه را بالا میبرد. در همه جای دنیا چنین بوده اما ما با آن چه میکنیم؟ هیچ. تنها خاصیت وضع موجود این است که ما نویسندگان یاد میگیریم روی پای خودمان بایستیم. لااقل مسیر را برای نسل بعدی هموار میکنیم.
شمس در ادامه با اشاره به مجموعه «قصههای بترس برای بچههای نترس» که از سوی نشر هوپا منتشر شده است نیز گفت: ادبیات ژانر در ایران هیچگاه جدی گرفته نشد. برخی طرفدارش هستند و برخی بر ضد آن. برخی فکر میکنند ژانرنویسی یعنی غیرحرفهای بودن و برخی میگویند نباید سلیقه مخاطب را محدود کرد و باید اجازه داد او خودش تصمیم بگیرد. من بر این باورم که ژانرنویسی راه برونرفت ادبیات ایران از رکود فعلی حاکم بر آن است و این اتفاق نیز باید به شکلی سیستماتیک رخ بدهد. من در همین راستا در این مجموعه داستانهای کوتاه در ژانر وحشت را دستمایه قرار دادم و داستانهایی نوشتم که ریشههای ترسیدن در کودکان و نوجوانان را مرور میکند. جدای از این من ندیدم در ایران ژانر وحشت به صورت بومینویسی مورد توجه قرار بگیرد. در داستانهای ما هم یا دراکولا بود یا سایر عناصر خارجی. به همین خاطر سعی کردم در این مجموعه عناصر وحشتزای داخلی را در دل داستان قرار دهم و با این ترفند مخاطبان کتاب را با ترسشان روبهرو و آنها را به شناختی بهتر از آن برسانم. به باور من شناخت این ترسها راه مقابله با آن و راه شجاع بودن را به نسل جدید نشان میدهد و از همین رهگذر نیز به تمدنسازی میرسیم.
شمس در پایان بیان کرد: با وجود این تجربه هنوز نمیتوانم بگویم که در ایران ژانر وحشت برای ادبیات کودک و نوجوان شکل گرفته است. آثارمان بیشتر سطحی و بدون عمق شده است. من سعی کردم در مجموعه خودم تا حد ممکن این اتفاق نیفتد. شاید جالب باشد بگویم که خودم از خیلی از این شخصیتها ترسیدم و خیلی به این مساله فکر کردم که آیا در حال ترساندن بیمورد مخاطب هستم یا خیر اما در مجموع بازخوردهایی که از کار گرفتیم نشان داد که راه را درست رفتهایم.
نظر شما