به بهانه انتشار این اثر، با «هوشمند دهقان» درباره و جهان داستانی «مارتین زوتر» و نیز دغدغههای و فعالیتهای این روزهایش به گفتوگو نشستیم که در ادامه از نظر مخاطبان میگذرد.
کتاب «دنیای کوچک» به قلم «مارتین زوتر» ترجمه جدیدی است از شما که روانه بازار نشر شده است. مارتین زوتر نویسنده کمتر شناخته شدهای در کشورمان است. کمی از او بگویید.
«مارتین زوتر» متولد 29 فوریه سال 1948 میلادی و پر مخاطبترین نویسنده اهل سوئیس است. کتابهای او تاکنون به 32 زبان ترجمه شده و با اقتباس از آثارش، از جمله «دنیای کوچک» چند فیلم سینمایی به روی پرده نقرهای رفته و در سالهای مختلف، جوایز گوناگونی مثل جایزه فریدریش گلاوزر آلمان را کسب کرده است.
مارتین زوتر، ابتدا کار نویسندگی را با ستوننویسی در چند هفتهنامه معتبر سوییس آغاز کرد. سپس همین مقالات در قالب کتابهایی مستقل منتشر شد. اما آنچه که آوازه «زوتر» را به یکباره بلند کرد، اولین اثر و شاهکار او، دنیای کوچک در سال 1997 میلادی بود.
کتاب «دنیای کوچک» داستانی چندلایه، طنزآلود، معمایی و عاطفی است. قهرمان داستان، کُنراد، در یک خانواده اشرافی سوئیسی بزرگ میشود ولی به دلایلی اعضای خانواده او را به شمار نمیآورند. کنراد در اثر کم حواسی، ویلای تفریحی و گرانقیمت خانواده کُخ را در آتش میکشد و او را از خود میرانند. در بحبوحه این ناکامی، کنراد با زنی به نام رزمری آشنا میشود. از این پس ماجرای زندگی او دستخوش حوادثی تلخ و شیرین میشود. هر فصل از کتاب، گرهی از معمای پر رمز و راز کنراد باز میگشاید. اما با وجود این، سرانجامِ کار به هیچ روی قابل پیش بینی نیست و چنان که در نشریه دی زایت آلمان آمده است «پایان داستان مثل فیلمهای هیچکاک، خیرهکننده است».
انگیزه شما از ترجمه این کتاب از «زوتر» چه بود؟
یکی از علایق بنده در ترجمه این است که به سراغ کتابهای جدیدالانتشار میروم. از میان 10، 12 کتابی که تاکنون با ترجمه بنده به چاپ رسیده است، دست کم هشت مورد، کتابهایی بوده که در همان سال میلادی منتشر شدهاند. اما امسال، پس از فراغت از ترجمهای، گفتم ناپرهیزی کنم و این بار به سراغ اثری بالنسبه قدیمی بروم. اثری از دهههای قبلتر که ترجمهاش مغفول مانده باشد. در همین گیرودار یکی از بستگان همسرم، از سوییس کتاب Small World مارتین زوتر را برایم فرستادند. او ضمن تماس تلفنی تأکید کردند که مارتین زوتر، در سوییس نویسنده محبوبی است و به ویژه شاهکارش یعنی «دنیای کوچک» طرفداران زیادی دارد. کتاب را که خواندم، خوشم آمد و دیدم داستان پرکششی دارد. یکی از ویژگیهای این کتاب جنبه طنزآلود آن است. حتی جمله آغازین کتاب - ضمن آنکه براعت استهلال دارد - عبارتی طنزآمیز است: وقتی کنراد برگشت همه چیز در آتش میسوخت؛ همه چیز جز هیزمهای داخل شومینه!
اساسا «مارتین زوتر» قلم طنازی دارد. منتها تمام هنرش این نیست. زوتر نویسنده پرحوصلهای است. در گشودن گرههای داستان و بازگشایی لایههای متعدد آن، به هیچ روی عجله به خرج نمیدهد. شاید همین خصلت است که باعث میشود پایان دراماتیک داستان، بیشتر حیرتآور به نظر برسد.
بگذارید اینجا یکی از عقاید شخصیام را درباره یک رمان موفق بگویم. به باور من یکی از معیارهای موفقیت یک رمان، اعم از معمایی و غیرمعمایی، این است که حرفهایی برای خوانش دوم داستان باقی بگذارد. یعنی وقتی خواننده برای بار دوم کتاب را دست میگیرد، بارها در دل بگوید که «آهان، پس این طور بود» این قضیه در مورد «دنیای کوچک» به خوبی صدق میکند. شاید برای از بعضی از خوانندگان «دنیای کوچک» بهخصوص فهم هویت حقیقی قهرمان داستان در گرو مطالعه بار دوم کتاب باشد.
اما آنچه که به طور خاص در مورد این رمان گفتنی است، این خواهد بود که نویسنده به موضوع ناب و کمتر پرداختهشده فراموشکاری و زوال عقل میپردازد و از این حیث در ردیف کتابهایی چون «ما خودمان نیستیم» متیو توماس، «هنوز آلیس» لیزا جنوا و «الیزابت گم شده است» اِما هیلی قرار میگیرد؛ البته با این تفاوت که مارتین زوتر «دنیای کوچک» را یکی دو دهه پیش از این کتابها نوشته و از این حیث، فضل تقدم با اوست.
در جایی به مولفهای درباره یک رمان موفق اشاره کردید. بی شک موارد دیگری هم هست که برای شما اثری را جذاب میکند یا لااقل چیزهایی دارد که جذبشان میشوید. کمی درباره آنها برایمان بگوئید.
ترجمه، عالمی دارد و نوعی سیر و تفرّج در جهانها و فرهنگهای دیگر است. بنده مدتی پیش مشغول ترجمه کتابی از یک خانم نیجریهای بودم. در آنجا با بعضی از غذاهای مخصوص آفریقایی آشنا شدم. به اقتضای کارم در مورد آن خوراکیها تحقیق کردم، حتی دستور طبخ یکی از غذاها را درآوردم و از همسرم خواستم آن را درست کند، ببینیم اصلاً چهجور چیزی است! یا در حین ترجمه کتاب «اسماعیل کاداره» با رسمهای عجیب و غریبی از مردمان آلبانی آشنا شدم که شاید لنگهاش را در هیچ جای دنیا نبینیم.
ترجمه کتاب «دنیای کوچک» نیز از این دایره خارج نبود. لابد میدانید سوئیس کشوری چندزبانه است و از فرهنگهای گوناگونی آبشخور میگیرد. اینها چیزهایی است که بیشتر مردم میدانند. اما از زندگی و اخلاقیات خانوادههای اشرافی سوییس در سده بیستم کمتر میدانیم، به اضافه نکات ریز و درشتی که خاص کشوری مثل سوئیس است و در این کتاب با آن آشنا میشویم، مثل اینکه بسیاری از خانههای سوییس مجهز به پناهگاه هستهای است و یا آنکه در بعضی از نواحی آن کشور تابلوهایی نصب شده که نسبت به وجود کَنه هشدار میدهد!
این روزها مشغول چه کاری هستید تا به مخاطبانِ ترجمهها و آثارتان بخواهید نویدش را بدهید؟
در حال حاضر، سرگرم ترجمه رمانی از کریستین هانا، نویسنده آمریکایی تحت عنوان The Four Winds هستم که فوری امسال منتشر شده است و میشود گفت مواجههای تازه با مصائب دهه 1930 آمریکا، و دوران «رکود بزرگ» آن کشور است. یعنی دقیقا همان برش از تاریخ ایالات متحده که بن مایه نگارش کتاب «خوشههای خشم» میشود.
در ماههای گذشته نیز کتابی از «اسماعیل کاداره» با عنوان «عروسک» را ترجمه کردهام. کتابی که حکم خود زندگینامه نویسنده شهیر آلبانیایی را دارد اما به طور خاص از رابطه مرموز نویسنده با مادرش پرده برمیدارد. این کتاب در دست انتشار است و طی هفتههای آینده ازسوی نشر نیلوفر به دست دوستداران کتابهای کاداره در ایران خواهد رسید.
نظر شما