«در بازار وکیل: سیمین دانشور»، «تخت ابونصر: صادق هدایت»، «کفترباز: صادق چوبک»، «لولی سرمست: رسول پرویزی»، «دهان دوخته: ابوتراب خسروی»، «کوه برفی: امین فقیری»، «گلک: ابوالقاسم فقیری» و «عدلو: صمد طاهری» از جمله داستانهای این مجموعه هستند. همچنین محمد کشاورز، سیروس رومی، احمد آرام، محمد طلوعی، علیاکبر سلیمانپور، احمد اکبرپور، فرهاد حسنزاده، اکبر صحرایی، طیبه گوهری، ندا کاووسیفر، مهدی جعفری، بابک طیبی، فاطمهمهر خانسالار، احسان عبدیپور، محمدهادی پورابراهیم، قاسم شکری، حسین مقدس، حسین دهقان، میترا معینی، مجتبی فیلی، نغمه کرمنژاد، پیمان برومند و سندی مومنی، افراد دیگری هستند که داستانی از آنها در این کتاب آمده است.
محمد کشاورز گردآورنده کتاب «شیراز؛ یک شهر سیویک داستان» شرح شکلگیری این اثر را با ما در میان گذاشت. گفتوگوی ایبنا با وی در ادامه از نظر مخاطبان میگذرد.
سوال نخستم را میخواهم اینگونه بپرسم که: چرا شیراز؟ چرا به فکر گردآوری سی و یک داستان با محوریت این شهر افتادید؟
همچنانکه در مقدمه کتاب هم نوشتهام، ادبیات به ویژه ادبیات مدرن پُر است از شهرهای داستانی؛ شهرهایی با نام و تاریخ و جغرافیای مشخص که دربارهشان داستان و یا رمانی نوشته شده است. بهعبارت دیگر جغرافیای آن شهر محل وقوع حوادث داستانی شده است، مثل دوبلین در آثار جیمز جویس یا متاخرتر استانبول در کتاب اورهان پاموک. اما نوشتن داستان و یا رمان با محوریت انسان و شهر در ادبیات داستانی ما چندان مورد توجه قرار نگرفته است. بیشتر آثار خلق شده در ادبیات داستانی ما فاقد عنصر مکان هستند. در ظاهر هم مشکلی ایجاد نمیشود. گویا اینطور جا افتاده که خود داستان و تکنیکهای به کار رفته مهم هستند و نه مکان داستان یا اینکه وقتی زبان داستان فارسی است و نویسنده آن هم ایرانی، پیداست که جغرافیای آن هم ایران است. بله میشود بدون بهکارگیری عنصر مکان یا جغرافیای مشخص، داستان یا رمانی را خواند و احساس کمبود هم نکرد. اما قبول کنیم آن داستان و یا رمان بیشک طعم و رنگ و بوی مکان مشخص را کم دارد. چطور میشود داستانی فاقد مکان مشخص بنویسیم و برایمان فرق نکند محل وقوع آن شهر کرمان است با آن آب و هوای کویری و فرهنگ خاص یا رشت است با هوایی مرطوب و بارانی و فرهنگی متفاوت؟ باید قبول کنیم کاراکتر هر داستان تحتتاثیر محیط زندگی خود، نشو و نما پیدا میکند و ساخته میشود. اینکه جغرافیای یک شهر محور مجموعهای داستان هم بشود، سابقه داشته است. همچنین جزو علایق من هم بود که مجموعهای با محوریت شهر شیراز نوشته و منتشر شود. این موضوع همزمان شد با پروژه فرهنگی بزرگی که سازمان فرهنگی، هنری شهرداری شیراز در دست تهیه داشت و پیشنهاد مسئولان این سازمان منطبق بود بر علایق من در مورد گردآوری داستانهایی با محوریت شهر شیراز. همچنین پرداخت حق تالیف به نویسنده هر داستان و خرید پانصد جلد کتاب منتشر شده، حمایتی بود که سازمان فرهنگی شهرداری شیراز از این پروژه کرد.
در این مجموعه داستان، خواننده با رنگینکمانی از نویسندگان نسلهای مختلف روبهروست که نشاندهنده شناخت شما از این نویسندگان است. خودتان دست به انتخاب این نویسندگان زدید؟
بله انتخاب با من بوده ولی من طیف گستردهتری از نویسندگان را در نظر داشتم که آنها یا داستانی درباره شیراز نداشتند یا در این فرصتی که ما داشتیم، نتوانستند داستانی آماده کنند اما نظرم این بود که طیف گستردهای از نویسندگان در این مجموعه باشند. داستانهای این کتاب درباره شیرازِ معاصر به معنای یک قرن اخیر است؛ ما از هدایت شروع میکنیم تا نویسندگان نسل امروز. یعنی از داستان «تخت ابونصر» هدایت که وقایع آن در شیرازِ اوایل قرن حاضر میگذرد و چیزی در همین حدود هم از نوشتنش میگذرد، میرسیم به آثاری از نویسندگان جوانتر که وقایع و حوادث داستانشان در شیرازِ نیمه دوم دهه نود شمسی میگذرد.
نه، الزامی به شیرازی بودن نویسندگان نبود؛ اما الزام بود که داستانشان در جغرافیای شیراز بگذرد، برای همین بیشتر نویسندگان این مجموعه، زادهی شیرازند یا طولانیمدت در این شهر زندگی کردهاند و چند نفری با شیراز ارتباط کاری داشتهاند. یعنی شناختشان از این شهر و جغرافیای آن، آنقدر بوده که توانستهاند داستانی بنویسند که شیراز همچون یک عنصر مهم و یا شخصیت داستانی در آن عمل کند.
پیرامون شیراز کتابهای تصویری بسیاری مانند مجموعه عکس داریم که به شیراز میپردازند. برای نمونه محمدرضا بهارناز، پژمان ضیائیان یا دیگر هنرمندان عکاس، مجموعه عکس در قالب کتاب از شیراز دارند. اما در زمینه ادبیات خیلی به ندرت بوده که کتابی درخصوص شیراز یا رمانی با موضوع شیراز داشته باشیم و جای این اثر تاکنون خالی بوده است. این کتاب هم حاصل تلاشی است که در قالب مجموعه داستان گردآوری شده است اما هنوز به شکل یک رمان جای این اثر خالی است. به نظرتان نیاز به رمان در عصر حاضر درخصوص یک شهر همچنان احساس میشود؟
در زمینه رمان، کتاب «سووشون» سیمین دانشور را داریم که یکی از شخصیتهای اصلی و در واقع ستون اصلی آن شهر شیراز است. طبیعتا ما نیاز داریم که رمانها و داستانهای بیشتری درباره شیراز و دیگر کلانشهرها نوشته شود. فکر میکنم آیندگان نیاز دارند با تاریخ عاطفی مردمی که در یک شهر یا مکان زیست میکردند، آشنا شوند. همانطور که وقتی داستانهای داستایفسکی را میخوانیم، با فضاها، مکانها، و نوع زیست و مشکلات و خوشیها و ناخوشیهای مردم آن روزِ روسیه و سنپترزبورگ آشنا میشویم؛ گویی آثار داستایفسکی روح یک دوران در منطقهای خاص از جهان را بیان میکند. ادبیات داستانی این توانایی را دارد که روح یک دوران را بازتاب دهد و تاریخ عاطفی اهالی یک منطقه یا شهر یا مکان جغرافیایی را با همه زیباییها و زشتیهایش ثبت و بیان کند.
در یکصد سال اخیر که داستاننویسی در ایران به صورت مدرن رواج پیدا کرده آیا نمونهای به این شکل در مورد شیراز داشتیم؟
چند سال پیش کتابی به نام «داستان شیراز» به اهتمام دکتر کوروش کمالیسروستانی گردآوری شد که کاری ارزشمند و ماندگار بود. اما یک تفاوتی که کتاب کنونی با آن اثر دارد، این است که غیر از آن 4 نویسنده درگذشته (یعنی صادق هدایت، سیمین دانشور، صادق چوبک و رسول پرویزی)، یکی از شرایط آثار 27 نویسنده دیگری که در این مجموعه هستند، این بوده که اثرشان برای نخستین بار در این کتاب چاپ شود و پیش از این در کتابهای دیگر نویسنده نیامده باشد. البته چاپ قبلی در مطبوعات یا فضای مجازی منعی نداشته است.
آیا کسان دیگری هم هستند که شما تمایل داشته باشید آثارشان در جلد دوم این کتاب که درباره شیراز است، حضور داشته باشند؟
خُب خیلی از نویسندگان هستند که دلم میخواست در این مجموعه باشند؛ نویسندهای مثل ابراهیم گلستان یا دوستانی مانند شهریار مندنیپور و شهلا پروینروح، که شیرازی هستند. اما این دوستان ارجمند متاسفانه علیرغم درخواست من داستانِ آماده و چاپ نشدهای با محوریت شیراز نداشتند. البته داستانهای درخشانی دارند که پیش از این در مجموعههایشان چاپ شده بود و این موضوع با شرط چاپ اول بودن داستانها نمیخواند. نکته دیگر اینکه تا الان صحبتی برای جلد دوم این مجموعه نشده است.
آیا بودند نویسندگانی که بنا به دلایلی از جمله محدودیتهای حوزه کتاب، نتوانید آثارشان را در این اثر بگنجانید؟
نه، هیچ محدودیتی نداشتیم. نویسندگانی بودند به دلیل شیرازی بودن یا زندگی در شیراز یا ارتباط عاطفی و فرهنگی با این شهر میتوانستند داستانی با محوریت شیراز داشته باشند. با آنها تماس گرفتم. دوستانی همکاری کردند و اثری فرستادند. دوستانی هم بودند که داستانی با این مشخصات نداشتند، یا گفتند درحال و هوایی نیستند که در این مدت مشخص بتوانند داستانی با این مضمون بنویسند. خُب از بین آثار ارسال شده داستانهایی که با معیارهای پیشگفته میخواند، انتخاب شد. آثار قابل قبولی هم از نویسندگانی رسید که شایسته انتخاب و چاپ بودند؛ اما نه برای این مجموعه که رویکرد مشخصی داشت.
احساس خودتان درباره شهر شیراز چیست؟
بخش طولانی از عمرم را در شیراز گذراندهام. خُب به طور طبیعی تعلق خاطری به فضا، مکانها و بسیاری از مردمانش پیدا کردهام. به هر حال خویشاوندان، دوستان و آشنایانم در این شهر هستند و بخش بزرگی از خاطراتم در آن شکل گرفته است. طبیعی است به عنوان یک نویسنده دلم میخواهد بیشتر در مورد این شهر و هر چه در آن است، بنویسم.
در این مجموعه داستان شاهد آثاری از سیمین دانشور، صادق هدایت، رسول پرویزی و ابوتراب خسروی هستیم تا میرسیم به پیمان برومند، سندی مومنی و مجتبی فیلی. در این بازه زمانی که از دانشور آغاز میشود تا به این نویسندگان میرسد، داستانهای مرتبط با شیراز چه تفاوتی نسبت به گذشته داشتند؟
طبعا فرمها و تکنیکها مدرنتر شده است. آن فضاهای پر از توضیح و تفسیرهایی که در داستانهای اولیه داشتیم مانند داستانهای هدایت یا دانشور در داستانهای نسل جوانتر نداریم و بیشتر به فرم نو، و ایجاز تمایل دارند. مثلا «لولی سرمست» آثر رسول پرویزی بهنوعی روایت است با تکیه بهنوعی شیوه قصهگویی قدیمی. اما این روایت داستانی، شیراز را خوب توصیف کرده و حال و هوا و فرهنگ و آداب دهه سی شمسی این شهر را خیلی خوب بازآفرینی کرده است. یا «تخت ابونصر» صادق هدایت و «بازار وکیل» سیمین دانشور و یا «کفترباز» صادق چوبک با شناختی که از شهر شیراز آن زمان دارند، عنصر مکان در داستانشان خوب ساخته شده و جلوه کرده است. البته هرچه جلوتر میآییم با تغییرات سیاسی اجتماعی و فرهنگی به طور طبیعی شهر شیراز هم از نظر فیزیکی تغییر میکند و گسترش مییابد، مهاجرپذیر میشود و ماهیت فرهنگیاش به تدریج تغییر میکند و این تغییر و تحولات در نگاه نویسندگان هم تاثیر میگذارد و همراه نوجویی در همه عرصههای زندگی و از جمله در ادبیات، تحولاتی هم در فرم و تکنیک داستانهای نویسندگان از جمله نویسندگان و داستانهای این مجموعه مشهود است.
از شیراز خیلی انتظارها در زمینه ادبی در میان اهالی فرهنگ و هنر وجود دارد. در سالهای اخیر تلاشهای بسیاری برای برندسازی در زمینه ادبیات در شیراز انجام گرفته است؛ از جمله جشنوارهها و رویدادهای ادبی. فکر نمیکنید جای یک جایزه ادبی که منجر به خلق مجموعه آثاری درباره شیراز شود، در این شهر خالی است؟ چرا نتوانستیم در شیراز به ایجاد یک جایزه ادبی پرقوت دست پیدا کنیم که در پی آن نویسندگانی پرتوان از دل آن بروز و ظهور پیدا کنند؟
جوایز ادبی در همه جای دنیا در یک دوره طولانی جا میافتند و مسیر خودشان را پیدا میکنند و تبدیل به یک برند ادبی میشوند. جوایز ادبی در ایران عمرهای کوتاهی دارند مثلا دورههای 5 ساله، 10 ساله دارند سپس این جوایز بنا به شرایط سیاسی و اجتماعی متوقف میشوند بنابراین هیچیک نمیتوانند به بلوغ و دوام و قوام دست پیدا کنند؛ به خاطر اینکه این جریانها متاسفانه تحت تاثیر شرایط سیاسی، اجتماعی سیستم فرهنگی کشور مدام ضربه میخورند و از دور خارج میشوند. اما به هر حال در جایزه ادبی شیراز که اکنون دوره سوم آن احتمالا امسال برگزار خواهد شد یکی از گزینههایی که در نظر گرفته شده است، جایزهای برای آثاری درباره شیراز است؛ بهطور مثال مجموعه داستان و یا رمان با محوریت شیراز. امیدوارم که این جایزه بماند و ماندگار شود و در سالهای آینده بتواند آنقدر دوام و قوام پیدا کند که آن بخش شیرازش هم تاثیرگذار شود و شاهد آثاری که در مورد شیراز و جغرافیای این شهر باشیم.
نظر شما