معمولاً در شرایط طبیعی و سالم، در فعالیتهای ذهنی انسان، توجه به «کاربرد عملی» میشود. البته از آنجا که «عمل» تعلیق پذیر نیست و چون «تأمل» بطور عادی در کوتاه مدت تحقق پیدا نمیکند، ارزش و اعتبار آن نیز به ناچار زیر سئوال میرود. البته نمیتوان فراموش کرد که تأمل نیز، در حد خود، مقتضیاتی دارد و بیشتر به آینده میاندیشد و از انجام عمل فوری روی برمیگرداند و به همین دلیل چه بسا در آن نوعی سهل انگاری پدید میآید و به همین دلیل اکثر مردمان فکر بی عمل را مذموم میدانند که البته همینطور هم هست، ولی آیا چنین باوری را همیشه صادق میتوان دانست! هرچند واقعاً فکر بی عمل مذموم است و همگان درباره این موضوع توافق دارند، ولی آیا همچنین نمیتوان گفت که چه بسا صدمه و خطر عمل بدون فکر نیز بسیار خطرناکتر و دامنه دارتر از فکر بی عمل است!
در هر صورت نگارنده با بیش از شصت سال تدریس فلسفه در دانشگاهها و مدارس عالی پایتخت، سهم فلسفه _ خاصه فلسفههای عصر جدید غرب _ را به لحاظ آموزشی در تمام رشتههای دانشگاهی بنیادی تشخیص داده است، البته به شرطی که درست تدریس شده و جنبه واقعاً تخصصی داشته باشند. باید صراحتاً اعلام کرد که در دانشگاهها _ اعم از قدیم یا جدید _ سه وظیفه اصلی وجود دارد: آموزش، پژوهش و ترویج علم و فرهنگ. به همین دلیل در سطح وسیع جامعه، تدریس یک دوره تاریخ عمومی علم و فلسفه که خواه ناخواه با یکدیگر ارتباط نزدیک نیز دارند، لازم به نظر میرسد. از این رهگذر دانشجویان میتوانند آگاهیهای عمومی لازمی را پیدا کنند و همچنین کیفیت رشتههای خود را نیز به نحوی تضمین نمایند. فراوردههای مراکز علمی و دانشگاهها نباید افرادی باشند که فقط محفوظاتی را به زبان میآورند زیرا چنین کسانی نه فقط به اعتلای علم و فرهنگ کمک نمیکنند، بلکه کمترین صدمه آنها، همان ممانعت از رشد طبیعی فرهنگ جامعه است. این نوع افراد معمولاً کلمات بیگانه را _ بدون اینکه به معانی مختلف آنها توجه کنند _ به جا، یا نا به جا به زبان میآورند که جز حاکمیت جهل مرکب در جامعه چیز دیگری از آنها عاید نمیشود. در هر صورت فراموش نمیتوان کرد که این نوع جهل بسیار خطرناکتر از جهل بسیط و سالم است که حداقل دلالت بر بیادعائی میکند و در آن از لفظپراکنیهای الفاظ بیگانه خودداری میشود.
نگارنده متوجه است که آوردن این مطالب در ابتدای کتابی که در واقع بیشتر به کانت و جنبههای خاصی از فلسفه او اختصاص داده شده، جائز نیست و حتی شاید به نحوی موجب بدفهمی اهداف تعلیمات فلسفی بشود. در هر صورت منظور این نیست که فلسفه از هر نوعی که باشد باید «هدف» تلقی شود. همچنین مسلم است که انحصاراً با پرداختن به آن نمیتوان همیشه به نتایج مطلوبی رسید. از نظر دور نباید داشت که فلسفه هیچگاه الزاماً هدف نبوده و نخواهد بود، بلکه اغلب نوعی وسیله است ولی با این حال به ناچار همچنین به کاربرد این وسیله نیز باید توجه کرد. مسلماً عبث خواهد بود که فلسفه را صرفاً غایت بپنداریم و به فلسفه شناسی و فلسفه دانی اکتفاء کنیم، با اینکه همین نیز در جای خود برای متخصصان نهایت ضرورت و اهمیت را دارد و برای این نوع اطلاعات نیز باید ارزش قائل شد. در هر صورت بدون تأمل و دقت کافی از وضع فرهنگ حاکم بر جامعه، نباید از مسائل انضمامی و ملموس غافل باشیم و آنها را از ابعاد واقعی لازم و از امکانات ذهنی خود دور بداریم و یا خدای ناکرده در ارزیابیهای خود از انکشاف افقهای جدید ممانعت کنیم. به هر ترتیب تا مسائل درست طرح نشوند، راه حلهای احتمالی آنها نیز به نحو واقعی به دست نخواهند آمد.
نگارنده اطاله کلام را در این مختصر جائز نمیداند؛ با این حال لازم است که قبل از آغاز بحثهای اصلی، اندکی نیز به لحاظ نظرگاه تاریخی از ورود نام کانت و افکار او به ایران به اجمال سخن بگوییم. در هر صورت یکی از بهترین راهها برای پیدا کردن سرنخها، نگاه تاریخی است. گذشتگان ما در نوع خود، کمتر از ما فاقد آگاهی و تصمیم نبودهاند و حتی شاید بیشتر از ما نگران تحولات فرهنگی ایران بودهاند. در هر صورت تجربه آنها برای ما مغتنم و بدون شک مفید خواهد بود.
در یکی از منابع نسبتاً قدیمی زبان فارسی یعنی کتاب معروف بدایعالحکم، اثر ملاعلی مدرس زنوزی (تاریخ تحریر 1307 و تاریخ چاپ سنگی 1314 هـ.ق) شاید برای اولین بار، در قسمت آخر این کتاب اشارهای به نام کانت شده است، ولی آن را «کان» نوشتهاند. البته شرح ماجرا نسبتاً طولانی است و مربوط به جواب سئوالاتی میشود که بدیع الملک میرزا، پسر امامقلی عمادالدوله، (منوچهر میرزا)، پسر محمدعلی میرزا ملقب به دولتشاه، پسر فتحعلیشاه قاجار، مطرح کرده و ملاعلی زنوزی برای آنها جواب نوشته است. بدیع الملک میرزا در آن عصر مدتها در کردستان و کرمانشاهان و غیره حکومت داشته و از قرائن پیداست که وی حوالی سال 1250 هـ.ق متولد و حوالی سال 1320 هـ. ق در حدود هفتاد سالگی فوت کرده است. بدیع الملک میرزا، علاوه بر ملاعلی زنوزی، با افزودن تعدادی سئوال دیگر بر نوشته خود، آنها را بعداً به میرزا علی اکبر مدرس حکمی یزدی فرستاده است. هر یک از این علماء به سبک و سلیقه خود به این سئوالات جواب دادهاند. نفس این مباحثات و نامههایی که فرستاده شده فوق العاده اهمیت دارند، ولی چون نگارنده درباره این مباحث مجموعهای از تحقیقات خود را در کتابی تحت عنوان آشنایی ایرانیان با فلسفههای جدید غرب انتشار داده است، از آوردن آنها در اینجا خودداری میکند. مسلماً بدیع الملک میرزا مطالب پراکندهای درباره بعضی از متفکران جدید غربی شنیده بوده و همچنین از علوم جدید، خاصه هندسه و هیئت بی اطلاع نبوده است و بعضی از سئوالات او مربوط به امر نامتناهی است، ولی به هر ترتیب به لحاظ کانت شناسی، در کتاب بدایعالحکم درباره افکار کانت مطالب قابل ملاحظهای بیان نشده است.
از طرف دیگر فراموش نباید کرد که در هر صورت اول باری که در ایران به نحو نظاممند و حساب شده از تاریخ فلسفه غرب سخن رفته، توسط محمدعلی فروغی بوده که میخواسته است اجمالاً از ابتدای تاریخ فلسفه تا عصر رنه دکارت فرانسوی را بررسی کند و از این رهگذر مقدمهای برای ترجمهای که از کتاب گفتار در روش او کرده بوده است، فراهم آورد. محمدعلی فروغی در آن عصر لازم میدانسته است ایرانیان را با پیدایش علوم جدید و با لزوم کاربرد صحیح عقل در شناخت مطالب، آشنا کند. به عقیده او، شناخت سیر حکمت در اروپا، وسیلهای برای بررسی و شناخت علم و تمدن جدید اروپا بوده است. بعد همانطور که خود توضیح داده، لازم دانسته است در دو جلد دیگر دنباله این سیر را بعد از دکارت شرح دهد و بالاخره آن را عملاً با گزارشی درباره فلسفه برگسن به پایان رسانده است.
در جلد دوم این کتاب شرح نسبتاً مفصلی به کانت و فلسفه او اختصاص داده شده که نسبت به آنچه درباره این فیلسوف تا آن عصر گفته میشده، هم طولانی تر و هم صحیح تر بوده است. البته فروغی منابع خود را _ اعم از شرقی یا غربی _ ذکر نکرده است، ولی در هر صورت این نوشته را برای آن عصر بی اعتبار نمیتوان دانست، خاصه که _ مثل تمام قسمتهای کتاب سیر حکمت در اروپا _ مطالب، با اصطلاحات و معادلهای فارسی مناسب و در هر صورت مفهوم بیان شدهاند. البته این کتاب را به لحاظ مسئله آشنایی ایرانیان با فلسفههای جدید غرب، بیشتر یک سند معتبر تاریخی میتوان دانست و هنوز امروزه برای هر متعاطی فلسفه غرب، اعم از اینکه به نحو حرفهای به این رشته بپردازد و یا به نحو جنبی و بر حسب تفنن این مطالب را مطالعه کند، کاملاً لازم و مفید به نظر میرسد.
در دورههای جدیدتر، میتوان از کتابهای بسیار زیاد دیگری نام برد و حتی به متونی که از نوشتههای خود کانت به فارسی ترجمه شده اشاره کرد. بعضی از این ترجمهها با ارزش بوده و قابل توجهاند. نگارنده نیز درباره کانت علاوه بر درس نوشتههای متداول، کتاب و مقالههایی نیز انتشار داده و بدون اینکه آنها را بینقص بداند از آوردن عناوین آنها در اینجا خودداری میکند، خاصه که نیت و منظور اصلی در اینجا الزاماً کتابشناسی نیست.»
کتاب حاضر بر خلاف آنچه شاید از عنوان آن تصور شود، الزاماً یک گزارش درباره فلسفه کانت و مفسران او نیست، بلکه در اینجا بیشتر صحبت از حضور دائمی افکار این فیلسوف در فرهنگ اروپا از اواخر قرن هجدهم میلادی تا به امروز است. نگارنده سعی کرده است ضمن یادآوری کلیاتی درباره افکار کانت، بیشتر از متفکرانی سخن بگوید که هیچ یک الزاماً کانتی نبوده، ولی خواه ناخواه بر اساس بعضی از نکات فلسفه نقادی او، نظامهای فکری مختلفی را عنوان کردهاند که الزاماً شباهتی به افکار او ندارند. البته در این کتاب هر یک از این متفکران مستقلاً به نحو اختصار معرفی شدهاند و از این رهگذر کتاب عملاً تبدیل به یک دوره مختصری از تاریخ فلسفههای معاصر شده که در کشورهای آلمان، فرانسه و حتی در انگلستان تحقق پیدا کرده و منشأ اثر بودهاند.
به گفته مجتهدی، «به احتمال قوی شاید بتوان گفت که این تحقیق حاوی چیزی بیش از آنچه بطور متداول شنیدهایم به ما آموزش نمیدهد، ولی در عین حال امکانات گسترده و گاهی دور از انتظار فلسفه نقادی را نمایان میسازد که به انحای مختلف مورد استفاده قرار گرفته و در اذهان متأخران او انعکاس یافتهاند. در واقع این مطالب دلالت به نوعی تنوع و ابداعات ذهنی دارند که جوّ فرهنگی اروپا را در دو قرن اخیر ترسیم میکنند. در هر صورت هیچ فیلسوف اروپایی مثل کانت بدون اینکه هیچگاه به تمامه مورد قبول واقع شود، منشأ تأثیرات عمده اعم از یکدست و یا کاملاً متخالف و حتی گاهی متناقض نبوده است. به تصور میرسد که در این دوره بازگشت به کانت عملاً نوعی تأمل دوباره در نفس فلسفه بوده است، بدون اینکه همگان الزاماً درباره امکانات قابل برداشت از آن موافق باشند. همین جنبه موجب شده است که ذهن در فلسفه نقادی کانت نوعی پویایی درونی به تصوّر درآورد که فقط به اشکال مختلف قادر شده است، امکانات بیشمار بالقوه خود را نمایان سازد.
از طرف دیگر باید همچنین اشاره کرد که نگارنده لامحاله از بحثهای استطرادی ابا نداشته و در واقع تا آنجایی که امکان پیدا میکرده و لازم مینموده از آوردن اطلاعات مستقل درباره این متفکران خودداری نمیکرده است. از این لحاظ این کتاب تا حدودی نیز صورت یک مجموعه درآمده است که خوانندگان را به تآمل درباره این افکار متنوع وا میدارد تا فضای ذهنی خود را بیش از پیش گشایش دهند و با موضعهای شناخته شده و یا با افکار خاص ناشناخته عصر جدید و معاصر آشنایی بیشتری پیدا کنند. از طرف دیگر فلاسفه «رمانتیک» بعد از کانت جایگاه خاص خود را دارند، ولی بالاخره از افراد دیگری نیز که به نحو متفاوت فکر میکردهاند یا اصلاً فیلسوف نبودهاند و بیشتر به لحاظ اجتماعی و سیاسی از کانت سخن میگفتهاند، چون خانم استائل آشنایی پیدا کنند. در این کتاب از نوکانتیان فرانسوی آخر قرن نوزدهم میلادی چون راوسون، لاشلیه و بوترو و از برخی متخصصان مشهور فلسفه نقادی کانت چون کوهن و کاسیررنیز صحبت شده است. نظرات هیدگر در اجلاس دهکده داوس سوئیس تا حدودی برای مقابله با نظرگاه این استادان بوده است. البته از طرف دیگر نامهای اشخاصی چون برگسن و بسیاری دیگر از جمله دلوز و غیره به لحاظی آورده شده که به هر ترتیب میتوانستهاند ارتباطی از نوع خاص با کانت برقرار کنند.
همچنین باید یادآوری کرد طرحی که نگارنده اتخاذ کرده به ناچار شامل نظریههای علمی جدید نیز میشود. زیرا در دهههای اول قرن بیستم میلادی لامحاله آنها مطرح بودهاند. به هر ترتیب خواه ناخواه فلسفه کانت از لحاظی عمیقاً خط فاصل میان طبیعیات نیوتن مبتنی بر مطلق بودن جرم، مکان و زمان و نظریههای جدیدتر از جمله پلانک و انیشتین بوده است. البته از آنجا که نگارنده تخصصی درباره این مسائل ندارد، فقط به لحاظ تاریخی اشاره به مطالب شناخته شده مشهور کرده که البته دقیقاً منابع خود را نیز آورده است.»
نویسنده کتاب در بخش دیگری از مقدمه مینویسد: «از طرف دیگر آنچه جالب توجه مینماید و یادآوری آن نیز در اینجا لازم به نظر میرسد این است که با وجود اعتبار نظریههای علمی، فلسفه کانت از لحاظ بسیاری از نظرگاهها _ از جمله اخلاق و هنر _ استقلال کامل خود را در مقابل تحصلی مسلکان حفظ کرده است. او نشان داده که عقل عملی تعلیق پذیر نیست و حکم آن مستقیماً با فعل انسانی رابطه پیدا میکند و مفهوم «انسانیت» وقتی که بر ضوابط کلیت و ضرورت شناسایی و علم انسانی افزوده میگردد، انسان دیگر یک «فرد» نیست، بلکه «شخص» متعهد و مسئول معرفی میشود. بر حسب نظر کانت، «فرد» نمیتواند متعهد و مسئول تلقی شود ولی «شخص» میتواند چنین باشد. در اینجا از اشاره به هنر خودداری کردهایم، با اینکه بر حسب آن در سنت فکری کانت، به ما اجازه داده شده است برای انسان ابعاد جدید بسیار مهمی تصور بکنیم.
از طرف دیگر نگارنده متذکر میشود که مبتدیان و کسانی که از قبل به اندازه کافی مطالبی درباره فلسفه و تفکر نقادی کانت فرا نگرفتهاند، از مطالب این کتاب نمیتوانند واقعاً استفاده کنند. از این لحاظ بهتر است آنها مطالعه آن را به دورهای موکول نمایند که این نوع کمبودها را رفع کرده و آمادگی لازم را برای ورود به بحثهای کتاب فراهم آورده باشند. با علم به اینکه استعداد و دانش نگارنده متأسفانه به اندازه علاقه و توجه او به فلسفه نیست، با این حال امیدوار است که این کتاب به معنای واقعی کلمه مورد استفاده دانشجویان و حتی اشخاص علاقمند واقع شود، یعنی آنهایی که نه الزاماً به فلسفه، بلکه در درجه اول به فرهنگ و قدرت درونی تعلیم و تربیت واقف هستند و حداقل به هر نوع خدمت در این زمینهها به هر درجهای از درجات که باشد ارج مینهند. از طرف دیگر لازم به یادآوری است که کلمات و اصطلاحات خارجی این کتاب که در حاشیه آورده شدهاند، تماماً به زبان فرانسه است و کلمات به زبانهای دیگر جداگانه مشخص شدهاند.»
کتاب «کانت و اختلاف نظر میان مفسران فلسفه او» نوشته کریم مجتهدی با شمارگان 500 نسخه در 417 صفحه به بهای 100 هزار تومان از سوی انتشارات پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی منتشر شده است.
نظر شما