جمعه ۲۹ مرداد ۱۴۰۰ - ۰۸:۲۹
ولایت عرفانی؛ کلید فهم صحیح قیام حسینی

کلیدی از کلیدهای شناخت صحیح قیام امام حسین(ع)، آشنایی با مباحث ولایت عرفانی است. در این مباحث عنوان می‌شود که از «ولیّ» الهی در ساحت‌های مختلف وجودی، نمایش‌های متعددی آشکار می‌شود. ساحت وجودی ولی‌الله منحصر به ساحت مادی و طبیعی نیست و در ساحت‌های فراتر، نمایش‌های فراتر دارد.

خبرگزاری کتاب‌ایران (ایبنا)– منوچهر صدوقی سها: سخن گفتن درباره حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) برای بنده اگر غیر ممکن نباشد؛ انصافا بسیار سخت است. تا جائیکه من تا حالا نتوانسته ام در‌این مورد حرفی زده باشم، حتی نتوانسته ام شعری گفته باشم، الا یکی دو بیت که یک بیت آن را مطلع سخن قرار می‌دهم:

ای لاله‌های دشت ز تو داغدار‌ها
جاری است در دلم ز غمت آبشار‌ها

به‌عنوان مقدمه باید مطالبی را عرض کنم تا به بحث اصلی که عبارت است از تاثیر حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) در ساحت عرفان اسلامی، برسیم. تطورات افکار بعضا به طوفان مبدل می‌شود. در اوایلی که عنوان سکولاریسم و مشابهات آن وارد‌ایران شده بود، گفته می‌شد که عده‌ای از متدینین هستند که دین را صرفا امری اخروی می‌دانند و نهایتا قائل به‌این‌اند که «دین» امری است شخصی و هیچ ربطی به وقایع اجتماعی زندگی انسان‌ها ندارد، معلوم بود که این حرف باطلی است؛ ولی طرفداران معتبری داشت. متاسفانه اخیرا داستان عوض شده است و مطالبی عنوان می‌شود که اگر آن داستان سکولاریسم موجب تأسف می‌شد، تأسف‌این یکی واقعا شدیدتر است.

من شنیده‌ام یکی از آقایان به صراحت گفته‌اند که «دین» هیچ ربطی به آخرت و ندارد (قبلا آقایان می‌گفتند دین ربطی به‌ این دنیا ندارد و صرفا اخروی است) حرف خیلی عجیبی است! شاید وقتی متوجه شدند مطلب خیلی غلیظ شده است، گفتند‌این هم هست که اگر دنیای کسی صحیح بود، آخرتش هم طبیعتا درست خواهد بود. ولی ما امروز با کمال تاسف در کشور عزیزمان با چنین حرف‌هایی مواجه می‌شویم که علاوه‌بر تاسف‌انگیز بودن، بسیار شگفت آور است. من نمی‌فهمم ‌این یعنی چه؟! که کسی که منتسب به دین و دینیات است، بگوید که دین صرفا امری دنیوی است و هیچ ربطی به ساحت‌های دیگر وجودی ندارد.

اگر شخصی یا گروهی یا جامعه‌ای چنین تفکری داشته باشند، آنجا دیگر برای ما معنی ندارد که از معارف دم بزنیم و از شخصیت‌های قدسی حرف بزنیم و به حضرت سیدالشهدا (ع) برسیم.

اما اصل مطلب: سوالی مطرح است که سید الشهدا (علیه السلام) اصلا به چه علت قیام کردند؟ اگر مبنایی که اخیرا اعلام شده و من مقداری از آن را بیان کردم که دین صرفا امری دنیایی است را مبنا بگیریم و ‌اینطور فکر کنیم، نعوذ بالله باید بگوئیم که حضرت امام حسین (ع) قیام کردند برای ‌اینکه حکومتی درست کنند و درنهایت هم شکست خوردند؛ یک شخصی بود مصلح و در صدد اصلاح برآمد و خواست تاسیس حکومت صالحه‌ای بفرماید و متاسفانه نشد و شهید شد و داستان تمام شد. اگر‌ این دید را داشته باشیم، من در کنار آن می‌گویم که بسیاری از مصلحین بودند که با همین نیت داخل شدند و اقدام کردند و با شکست مواجه شدند و داستان تمام شده است. اگر داستان منحصر بر همین است، چرا باید من بعد از ۱4۰۰ سال بنشینم و گریه و زاری کنم؟! به حسب مراتب پایین و در مراتب بالا عشق‌ورزی کنم با او؟!‌ این چه معنایی دارد؟ معلوم می‌شود که داستان بسیار فراتر از‌این امور ابتدایی است.

اما کلیدی از کلید‌های‌ این مطلب در ساحتی که ما درباره آن سخن می‌گوئیم، آشنایی با مباحث ولایت عرفانی است. در ‌این مباحث عنوان می‌شود که ولیّ الهی- کسی که به ولایت، حائز است- از او در ساحت‌های مختلف وجودی، نمایش‌های متعددی آشکار می‌شود. درباره پیامبر اکرم(ص) در قرآن بیان شده است که -نقل به مضمون-‌ ایشان هم در بازار می‌نشیند و با مردم غذا می‌خورد و رفت‌وآمد می‌کند و ...‌ این چه پیامبری است! بله به حسب ظاهر پیامبر خدا همانند مردم است، ولی ساحت وجودی او منحصر به‌این ساحت مادی و طبیعی نیست و در ساحت‌های فراتر، نمایش‌های فراتر دارد.

مادیون وقتی کل وجود را در ساحت مادی منحصر می‌کنند و حتی به نحوی که وقتی شیخ رئیس بوعلی سینا در اویل نمط چهارم «اشارات» می‌گوید که عده‌ای هستند که می‌گویند موجود یعنی ماده و محسوس و محسوس یعنی موجود؛ وجود را و بودن را منحصر می‌کنند به بودن محسوس مادی؛ وقتی‌اینطور فکر می‌کنند؛ اصلا طرح‌این حرف‌ها برای ما معنا ندارد. کسی که تفکر مادی دارد- البته شاید مادی منوری هم بوده و اهل صلاح وفلاح هم باشد، ولی او هم نمی‌تواند خیلی از اصل ماتریالیسمش فراتر برود؛ ما نباید با آنها اصلا از‌این حرف‌ها بزنیم! مخاطب ما کسی است که به ولایت‌الهی قائل است. ولایت عرفانی در یک کلام عبارت است از اتصاف به اسماء الله؛ اولیای الهی موهبتا و بعضا به اکتساب، به اسماء الله متصف می‌شوند:

 خوبرویان مظهر خوبی او... عارفان مرآت آگاهی حق...

از مبانی عرفان اسلامی‌ همین داستان ولایت است. ولی خدا به اسماء الله متصف می‌شود و علم و قدرت او علم و قدرت الهی می‌شود... در زیارت حضرت امیر(ع) می‌خوانیم: «السّلامُ علیکَ یا عَیْنُ اللّه النّاظِرَهُ وَ اُذُنُهُ السّامِعَه وَ لِسانُهُ النّاطِقُ وَ یَدُهُ الْباسِطَه... »

در آیه شریفه می‌خوانیم: «وَما رَمَيتَ إِذ رَمَيتَ وَلكِنَّ اللَّهَ رَمى...» بیعت که می‌کردند دست خود را می‌گذاشتند زیر دست ولی و بیعت می‌کردند؛ می‌فرماید «ید الله فوق‌ایدیهم...» ‌این که می‌فرماید دست خدا روی دست آنها است...‌این یعنی، ولی الله مظهر اسماء الهی است. حضرت حق غضب دارد، رضا دارد و تمام افعال خدا در ولی الله ظهور می‌کند. نتیجه‌ این می‌شود که «ولی» در یک مقامی‌ بر کل گذشته و حال مطلع است... گاهی هم می‌شود که: گهی تا پیش پای خود نبینی!

بنابراین به یک معنایی افرادی که تاکید می‌کنند امام حسین (علیه السلام) برای تشکیل حکومت قیام کردند؛ خالی از وجه نیست – خود حضرت هم بیان کردند که «انّما خرجت لطلب الاصلاح فی امة جدّی» و ما هم منکر‌این مسأله نیستیم، اما در جای خودش... ولی اگر کسی کل ماجرا را منحصر به‌این مسأله کند؛ خیر، قبول نداریم. ساحات وجودی طولا و عرضا متعدد‌اند. ولی خدا وقتی متحقق به اسماء الله شد باید مظهر تمام اسماء الهی باشد. مگر در قرآن کریم نمی‌بینید آیاتی که می‌فرماید: خدا می‌خواهد بداند شما چه کار می‌کنید!‌ این حرف بلافاصله به شما‌ این‌طور منتقل می‌شود که پس خدا نمی‌داند و می‌خواهد بداند! آیا‌این حرف قابل قبول است؟ بله! قابل قبول هست و نیست! ساحت‌ها را نمی‌توان با هم خلط کرد.

در یک ساحت می‌توانیم بگوییم حضرت قیام فرمودند برای اصلاح امت جدشان و در یک جایی می‌توانید بگویید برای حضرت مسلم بود که شهید می‌شوند، اما رفتند. اگر من بدانم که کاری را انجام بدهم، موجب خواهد شد مرا بکشند و بر حسب ظاهر هیچ نتیجه‌ای هم نخواهم گرفت، آیا من به‌این کار باید اقدام کنم؟! اعلی القاعده نباید بکنم،  ولی ما یقین داریم و جزو یقینیات ما است که سیدالشهداء (صلوات الله علیه) می‌دانستند که شهید می‌شوند؛ اما باعث نشد که حضرت نروند... چرا؟ چرای آن در حوزه من نیست و باید در ساحت‌های ولایی وارد شد تا ببینیم چه خبر است.

به‌عنوان پرانتر عرض کنم که: کلمه عشق در قرآن که ظاهرا هیچ‌جا نیامده و در روایات هم بسیار کم است، در مقابلش «حب» قرار دارد و در احادیث«حب» به معنای «عشق» استفاده می‌شود. از نوادر استعمالات «عشق» در احادیث، استعمال آن در نهج‌البلاغه شریف است. می‌گویند حضرت امیر(ع) در مسیر رفت یا برگشت از صفین، به سرزمین نینوا رسیدند، ظاهرا از مرکب پیاده شدند و فرمودند: «هنا مصارع العشاق»‌اینجا خونریزگاه عشاق است...اینجا قتلگاه عشاق است... ولی هر حرفی با هر کسی قابل گفتن نیست و قابل فهم هم نیست. امثال ما بسیاری از معارف را قبول داریم ولی مدعی فهم آن نیستیم و‌این یکی از مبانی ما است و منتهی به‌این می‌شود که اگر درک نکردیم؛ نفی نکنیم. ابن سینا نیز کلامی‌ا دارد و می‌گوید: هر امر عجیب و غریبی را شنیدید، در بوته امکان بگذارید، مادامی‌که بر علیه اش برهان پیدا نکنید، نمی‌توانید آن را انکار کنید.باید بگویید ممکن است و ما باید بسیاری از معارفمان را تا حد امکان قبول می‌کنیم.

ماحصل سخن ‌این است که من بسیار بسیار کار وقیحی می‌کنم که اگر بخواهم ولی معصوم خدا را با خودم قیاس کنم. من حق ندارم اعمال و افعال ولی الهی را با اعمال و افعال خودم بسنجم... خلاصه سخن من‌این است که ما نمی‌توانیم با منطق مادی، معارف را بسنجیم.

مطلب‌ دوم در مورد مسائل عرفانی سید الشهدا صلوات الله علیه است. دعای عرفه به حضرت سید الشهدا (ع) منسوب است.این دعا یک ملحقاتی دارد؛ اولین کسی که‌این ملحقات را روایت کرده، سید بن طاووس است که معاصر خواجه نصیر طوسی در سده هفتم قمری است. بعضی از محدثین ظاهری متاسفانه مدعی شده‌اند که‌این دعا از ساحت مقدسه صادر نشده است! در مقابل آن، اهل معرفت می‌گویند‌این دعا اصلا نمی‌تواند از ساحت غیر معصوم صادر شده باشد.

نکته دیگری در پرانتز عرض کنم: ما در مقام تصحیح احادیث- دو روش داشته و داریم؛ حدیث صحیح دو اصطلاح است: یکی صحیح قدمایی یا صحیح به اصطلاح قدما و دیگری صحیح به اصطلاح متأخرین؛ ضابطه تفکیک قدما و‌ متأخرین هم همین عصر سید بن طاووس و علامه حلی است. محدثین قبل از علامه حلی و سید، وقتی به حدیثی صحیح می‌گفتند، یک معنا را مراد می‌کردند و آنهایی که بعدا آمدند، از «صحیح» معنای دیگری را مراد می‌کنند. متأخرین به حدیثی «صحیح» می‌گویند که خلاصتا مسلسل باشد...  سمعت از فلان و فلان تا به معصوم (ع) برسد؛ دوم‌اینکه همه باید شیعه امامی‌باشند و همه باید عادل باشند؛‌این حدیث از نظر آن‌ها صحیح است.

«قدما» به حدیثی صحیح می‌گفتند که بالاخص با سایر احادیث تصحیح شود؛ از آن قانونی درست کرده‌اند که می‌گویند متن حدیث، مصحح سند اش است. با‌ این توضیحات می‌خواهم عرض کنم که متن ملحقات دعای عرفه، مصحح سند اش است. ممکن است که تا قرن هفتم اصلا روایت نشده باشد، ممکن است که سلسله نداشته باشد، ولی متن اش مصحح سند اش است تا جائیکه گفته شود از غیر از معصوم (ع) چنین حرفی صادر نمی‌شود. لذا ملحقات دعای شریفه عرفه صادر از ناحیه مقدسه حسینی (ع) است.

متاسفانه دیده می‌شود که ‌این اواخر برخی از محققین در تصوف،‌این دعا را به ابوالحسن شاذلی منسوب می‌کنند که‌این حرف‌ها اصلا پیش ما مقبول نیست و معرفتی است از معارف حسینی (علیه السلام). در‌این دعای شریفه عباراتی است که در آن معارف اوج  می‌گیرد که مبنای «برهان صدیقین» می‌شود؛ «برهان صدیقین» یکی از برترین ادله اثبات واجب است و یکی از مبانی آن همین قطعات دعای شریف «عرفه» است. بنابراین از‌این کلام شریف، شئون متعدده به دست آمده و مبانی از‌این کلام شریف استخراج شده است در مقام ثبوت و اثبات معارف الهیه.

در ساحت معارف، اگر برای بنده و امثال بنده، همین ملحقات دعای شریفه عرفه نبود، اگر فقط همین بود، ما در مقام معرفت به مقام اقدس حضرت سید شهدا (ع) همین حالت را می‌داشتیم که الان با وجود‌ این همه معارف دیگر داریم.
 
 

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها