وزیر دربار پهلوی اول، در سال 1260 (و یا 1258) شمسی در بجنورد به دنیا آمد. او فرزند کریمدادخان خان نردینی بجنوردی مغزز الملک امیر منظم بود و پس از تحصیلات فارسی در ایران، برای تکمیل تحصیلات به اروپا رفت و تحصیلات خود را در رشته نظام در پطرزبورگ (لنینگراد سابق) پیگیری نمود و پس از بازگشت به ایران در سال 1286 شمسی، در دفتر وزارت خارجه به سمت مترجم روسی استخدام شد و بعد در دوره دوم مجلس شورای ملی (1288 ش) با این که سنش به حد نصاب قانونی نرسیده بود از خراسان وکیل مجلس شورای ملی گردید و بعد از تعطیلی مجلس در سال 1291، بارها به وکالت مجلس از نیشابور رسید و سرانجام در سال 1297 شمسی به حکومت گیلان، از جانب وثوقالدوله برگزیده شد و فجایعی که او در این ایالت آفرید، سرآغازی شد بر شهرت وی در قساوت، بیرحمی، عیاشی، و اوجگیری در عالم سیاست و مساعی او در شکلگیری حکومت پهلوی اول، بسیار شایان توجه بود و مزد آن را با وزارت درباری که از سوی پهلوی اول به او اعطا شد، گرفت و به «شخص دوم» ایران بدل شد، تا بدان حد که مخبرالسلطنه هدایت، که در آن روزگار نخست وزیر ایران بود، درباره او مینویسد: «تیمورتاش وزیر دربار ماست و رافع بین شاه و هیات [دولت] و نافذ در هر کار، طرف اعتماد شاه است و از سیاست، آگاه. روزی در هیات [دولت] فرمودند: قول تیمور، قول من است و تیمورتاش آنچنان بال و پر گرفته بود که، پهلوی اول به او تاکید کرده بود: ما در ایران، دونفریم، من و تیمور. من قشون را اداره میکنم؛ تیمور مملکت را!
او در سال 1305، رضاخان را با نام رضا شاه پهلوی، تاج بر سر نهاد و خود حامل تاجِ شاهی بود و امروز اگر پا به زندان قصر سابق (باغ موزه قصر) بگذارید، در بخش سلولهای انفرادی، تیمورتاش را در حال حمل تاجِ شاهی، میتوانید ملاحظه کنید و او به خاطر این خدمات مورد توجه خاص پهلوی اول بود، و خانهای که در محوطه تاریخی «باغِ شاه» واقع شده و در اختیار سردار اسعد بختیاری بود را بنا به فرمان شخصِ اول در اختیار گرفت و تا پایان عمر کوتاه وزارتش در این خانه زیست و امروز، این خانه زیبا و چشمنواز، تبدیل به موزه جنگ شده و اگر با دیده عبرت بین، آن را ببینیم، در و دیوارش گواهی میدهند که به قول سعدی: به دوستی پادشاهان اعتماد نتوان کرد و بر آواز خوش کودکان، که آن به خیالی مبدل شود و این به خوابی متغیر گردد.
حال باید پرسید که چه شد پهلوی اول «به خیالی مبدل شد» و تیمورتاش را راهی دیار عدم کرد:
عاقلی، باقر؛ تیمورتاش در صحنة سیاست ایران، انتشارات جاویدان، 478 صفحه وزیری، چاپ سوم، 1377، تهران.
اسباب سقوط تیمورتاش از سال 1310، در همراهی او با محمدرضا پهلوی، به اروپا فراهم آمد. او که هر سال دو ماه را در اروپا میگذراند و با پادشاهان و رؤسای جمهور و مقامات بلندپایه کشورهای اروپایی ملاقات و مذاکره میکرد، در انگلستان مذاکراتی، با رییس شرکت نفت انگلیس و ایران و سایر مقامات سیاسی این کشور به عمل آورد و سپس عازم روسیه (شوروی) شد و در این کشور نیز مذاکراتی با مقامات عالی رتبه روس پیرامون نفت انجام داد و پس از مراجعت به تهران، نتیجه را به شاه گزارش کرد.
او در انگلستان درخواستهای ایران را از طریق عیسیخان فیض ـ کمیسر ایران درباره نفت ـ این چنین به سمع مقامات انگلیسی رساند:
1ـ الغای امتیاز دارسی و تصویب امتیاز جدیدی مبنی بر این اصل که حق مالکیت نفت میبایست متعلق به خودِ ایران باشد و امتیاز خارجی طوری تنظیم شود که مدت آن طولانی نبوده و اعتبار دائمی نداشته باشد.
2ـ شرکتِ دولت ایران در نفت جنوب و کلیهی مؤسسات آن، برای ربع سهام او که باید مجاناً به دولت ایران واگذار شود.
3ـ محدودکردن منطقه امتیاز، به طوری که در نتیجه صدهزار میل ربع بیشتر تحت امتیاز نباشد.
4ـ اخذ دو شیلینگ از هر تن نفت خام که کمپانی استخراج کند.
5ـ الغای انحصار لولهی نفت در جنوب.
او به قصد دیدار با سران شوروی، از طریق آلمان، ایتالیا و فرانسه، عازم این کشور شد و در کشورهای مذکور، مذاکراتی با سران آنان داشت و در مسکو طی مذاکراتی، قولهایی داد و ستد شد و به هنگام بازگشت به تهران، کیف حاوی اسناد وی به سرقت رفت.
علل مختلفی را برای بدبینی پهلوی اول، نسبت به تیمورتاش برشمردهاند، از جمله:
«روزنامه تایمز [لندن] در 19 دیماه 1311، به چاپ مقالهای بیامضا، نخستین بذر بدگمانی به تیمورتاش را در ذهن رضاشاه کاشت. با این ترفند که او را در پنجاه و چهارسالگی و سلامت کامل بیش از شصت ساله (حتی هفتاد و پنج ساله) و شکسته و بیمار بنماید، و تیمورتاش پنجا و دوساله را جوان و قدرتمند، و از محمدرضا، ولیعهد رضاشاه که در آن هنگام جوان پانزدهساله بود، به عنوان «ولیعهد خردسال» یاد کند.»
پهلوی اول که بسیار بدبین بود و به تمامی اطرافیانش به دیده تردیدی نگریست، با خود اندیشید سلطنتِ بعد از من، به دست این مرد خواهد افتاد؟ و تصمیم گرفت تا او را برکنار سازد. در کتاب:
زرگر، علیاصغر؛ تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس، در دوره رضاشاه، ترجمه کاوه بیات، 484 صفحه وزیری، انتشارات پروین و معین، 1372، تهران.
درباره علل سقوط تیمورتاش، چنین نوشته است: «با این حال عواملی چند، هم داخلی و هم خارجی، در سقوط تیمورتاش دخیل بودند و بحران نفت ایران و انگلیس تنها موقعیتی را برای برکناری وی از صحنه فراهم ساخت. این نکته را باید در نظر داشت که سوءظن شاه نسبت به تیمورتاش اندک زمانی پس از شورش عشایری فارس در سال 1308 برانگیخته شد. یکی از ماجراهایی که از پی این شورش پیش آمد، برکناری نصرتالدوله فیروز، وزیر مالیه وقت و یکی از اعضا هیئت ثلاثه مقتدر آن زمان (یعنی گروه تیمورتاش، داور و فیروز) بود. از همان ایام برای رضاشاه در مورد آن که تا چه حد میتوانست در مورد هوشیاری و هشدار تیمورتاش در قبال مسائلی که احتمال وقوع آنها میرفت، مطمئن باشد، تردیدهایی پیش آمده بود. پس از از این شورش بود که شاه چهرههای جدیدی را به هیئت دولت آورد، کسانی که روی هم رفته نظر مساعدی نسبت به تیمورتاش نداشتند. در کابینه جدیدی که در سال 1309 تشکیل شد، فروغی و تقیزاده که هیچیک را حسن نظر چندانی نسبت به تیمورتاش نبود، به ترتیب وزارتخانههای امور خارجه و مالیه را عهدهدار شدند. در گذشته هر دوی این وزارتخانهها عملاً تحت نظارت مؤثر تیمورتاش عمل میکردند. علاوه بر این، گروهی از امرای قشون نیز داخل کابینه شده و این مانع از آن شد که تیمورتاش بتواند تسلط خود را بر هیئت دولت اعمال کند.
یکی دیگر از عوامل سقوط تیمورتاش در آن بود که در طول شش سالی که از فعالیتهای شدید دیپلماتیک او میگذشت، هیچگاه نتوانست برای ایران دستاوردی دیرپا و تعیینکننده کسب کند. در زمان سقوط، وی مذاکراتی که برای انعقاد یک معاهده کلی میان ایران و انگلیس صورت میگرفت، بسیار بیپایه و از هم گسسته بود. مذاکرات او با شرکت نفت تنها بدان منجر شد که شاه تصمیم به الغای تام و تمام امتیاز بگیرد. روابط ایران با شوروی نیز حال و روز بهتری نداشت. در این میان بر شاه آشکار بود که وزیر دربارش در عین حال که در قبال انگلیسیها خصومت روز افزونی ابراز میدارد، نسبت به روسها نیز تمایل بیشتری نشان میدهد. وی با این سیاست تیمورتاش که میخواست با کسب حمایت شوروی به مقابله با بریتانیا مشغول گردد، به هیچ وجه موافقت نداشت. شاه تا سال 1310 که فروغی را به وزارت امورخارجه منصوب داشت، با این خط مخالفت نکرد. فروغی یکی از هواداران پابرجای موقعیت بریتانیا در ایران و چهرهای مصلحتجو به شمار میرفت. از این تاریخ به بعد میان فروغی و تیمورتاش رقابتی پدید آمد و در واقع تیمورتاش قربانی مصالحه فروغی و انگلیسیها شد. همانگونه که قبلاً گفته شد، انگلیسیها معتقد بودند تا زمانی که تیمورتاش برسرکار بود، حصول هرگونه توافقی با ایران امکانپذیر نبود. به علاوه این نکته را نیز باید در نظر داشت که شاید شاه صرفاً از آن بیمناک بود که قدرت فوقالعاده تیمورتاش دوام و بقای پادشاهی نوبنیادی را در خطر اندازد. علما و تجار تیمورتاش را مُسبب تمام این برنامههای نوآوری و مذهبزدایی میدانستند و شاید که برکناری او در محبوبیت مجدد شاه مؤثر میافتاد. علاوه بر این شایعات بسیاری نیز مبنی بر مداخلات تیمورتاش در امور بانک ملی و دست داشتن در معاملات غیرمجاز ارز بر سر زبانها بود. وزیر دربار رسماً در ششم دیماه سال 1311 از کار برکنار شد». (ص 313 ـ 312).
وزیر درباره مقتدر و «شخصِ دومِ» مملکت پس از عزل و مرخصی چهل روزهای که برای استراحت به چمخاله رفته بود، تحت نظر شهربانی قرار گرفت و دو پرونده برای او تدارک دیدند و در دیوان کارکنان کشور محاکمه شد و به پنج سال زندان و مبلغی سنگین جریمه محکوم گردید.
برخی از مورخین، تیمورتاش را با صفاتی چند، معرفی کردهاند؛
مهدی بامداد، در:
شرح حال رجال ایران، در قرن 12 و 13 و 14 هجری، جلد دوم، چاپ سوم، انتشارات زوار، 1363، تهران.
چنین میگوید: «... در هوش، فراست، پشتکار، مجلسآرایی، چارهجویی، نکتهسنجی تیمورتاش، انگشت ایراد نمیتوان گذاشت. بیپروایی، بیآبزئی[سربه هوایی]، هوسرانی هم به افراط داشت. خشونتش بیش از ملاطفت بود و اواخر بیغرور نمینمود. دچار بعضی عادات هم بود که گاه آن همه معلومات را در پرده میافکند». (ص 343)
باقر عاقلی، در:
شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران، جلد اول، نشر گفتار، چاپ اول، پاییز 1380، تهران.
او را چنین معرفی میکند: «مردی باهوش، پرکار، خطیب، نویسنده و کتابخوان بود. قدرت تصمیمگیری او زیاد بود و از بذل و بخشش و کمک به مستمندان خودداری نمیکرد. به علما و دانشمندان احترام میگذاشت و زبانهای روسی، فرانسوی و انگلیسی را کاملاً فراگرفته بود و شعر و ادبیات دلبستگی خاصی داشت. بسیاری از اشعار قدما را به حافظه سپرده بود، و در محاورات، عنداللزوم شاهد مثال میآورد. پرکار، خستگیناپذیر و بیرحم بود. زن و مشروب در زندگی او نقش اوّل را بازی میکردند. در زمان قدرت، به تمام مقامات بیاعتنا بود. حتی در مجامع عمومی مخبر السلطنه [نخستوزیر] را احضار و با وی تندی میکرد. ریخت و پاش او از بودجة دربار خارج از اندازه بود. معالوصف قسمت اعظم املاک موروثی را فروخت و صرف ولخرجیهای جبلی خود نمود. اشتباهات و گناه او در آن حد نبود که از وی به آن صورت هتک حیثیت شود و به آن وضع فجیع معدوم گردد». (ص 7 ـ 526).
یکی از ستایشگران تیمورتاش:
نفیسی، سعید؛ به روایت سعید نفیسی، خاطرات سیاسی، ادبی، جوانی به کوشش علیرضا اعتصام، نشر مرکز، چاپ اول، 1381، تهران.
است، که درباره او فراوان غلو مینماید و عیاشیهای او را چنین توجیه میکند: «قهرا مردی با این هوش و فراست و کَرَم و سخا میبایست در هر کاری بیش از دیگران وارد شود. به همین جهت بسیار معاشرت دوست و خوشگذران بود و در تفریح و تفنن نیز کوتاهی نداشت. اما راستش را بخواهید حتی این کارها که شاید عابدان و ناسِکان [عابدان و زاهدان] مرایی و خشک [ریاکاران] به حق یا به ریا، از آن روی برگردان باشند، کاملاً بر او برازنده بود و من همیشه به او حق میدادم وسیله خوشی خود را فراهم کند. دیگران که صد یک بزرگواریهای وی را نداشتند به قول حافظ: چون به خلوت میرسیدند آن کارِ دیگر میکردند. وی به هر منطقی که میخواهید بیش از ایشان حق داشت ساعتی از شب و روز خود را، دل خوش کند». (ص 122).
دو شایعه ـ و یا واقعیت ـ در مورد عهدشکنی و زن بارگی تیمورتاش مطرح است. آنگونه که:
فخرایی، ابراهیم؛ سردار جنگل، انتشارات جاویدان، چاپ سیزدهم، بیتا، تهران.
میگوید، «عبدالحسین تیمورتاش معروف به سردار معظم خراسانی که در حکومت وثوقالدوله مأموریت گیلان یافت، مردی بود بیرحم و فاسد و خودخواه که به واسطه شرب مداوم، اغلب از حال طبیعی خارج بود. تصادفاً تمام دوران مأموریتش در گیلان مقارن با زمانی بود که جنگل در خمودگی و کاهش قدرت به سر میبرد و لذا موقع مناسبی به دستش رسید که آنچه میتواند از اذیت و آزار خلق کوتاهی ننماید و رئیس دولت وقت [وثوقالدوله] را از اعمال خشن و شقاوت آمیز و کارهایی که از روی هوای نفس به آنها دست مییازید، راضی و خشنود سازد...» (ص 181).
اعدام بیدلیل افراد بیگناه و این امر که امان نامه را وی در اختیار دکتر حشمتالاطبای طالقانی ـ با مُهرکردن پشت قرآن ـ قرار داد، تا وی به همراه 270 نفر خود را تسلیم سازند، یکی از موارد عهدشکنی تیمورتاش شمرده شده، اما باقر عاقلی، در کتاب مورد اشاره، سرهنگ میرزا جواد خان متینالملک (قریب) ـ گویا فرمانده قزاقان ایرانی ـ را مُهر کننده قران میداند و او را متهم اصلی اغوای دکتر حشمت که منجر به اعدام وی شد، برمیشمارد. اما ادعایی عجیبتر، در مورد رُبایش نامزد استاد محمدحسین شهریار نیز از سوی:
کاویانپور، احمد؛ زندگانی ادبی و اجتماعی استاد شهریار، انتشارات اقبال، چاپ ششم، تابستان 1387، تهران.
مطرح شده است. کاویانپور، مدعی است: «آقای بهروز سیاهپوش مینویسند، روزی در محضر استاد شهریار صحبت از عبدالحسین تیمورتاش وزیر دربار رضاشاه پهلوی که مرد دوم کشور بود، به میان آمد. از استاد پرسیدم، تیمورتاش که بیاندازه مقتدر بود چطور شد مُرد؟ استاد گفت: او را جدّ من کشت. گفتم چطور؟ گفت: او نور آروادی آدام اوزونه چیخار تمالی دئیل ایدی، یعنی زن تیمورتاش قابل این که میان مردم ظاهرش کند نبود، پس از آن که او خیلی ترقی کرد، در مجالس کسر شأنش میشد، به معشوق [= نامزد] من که از هر حیث شایستهتر و برازندهتر بود، بند کرد، با این که از روابط و علاقهمان به یکدیگر خبر داشت. در سال آخر مدرسه عالی طب (دانشکدة پزشکی) که به امتحان آخر سال 1308 و فارغالتحصیل شدنم بیش از چندماه نمانده بود، در بیمارستان شماره یک ارتش رو به روی خیابان عباسآباد که حالا بیمارستان 501 ارتش است مشغول کار بودم.
روزی رییس بیمارستان مرا به اطاق خود خواست. وارد شدم دیدم سرگُردی آنجا نشسته است. رییس بیمارستان با قیافه ناراحت و حالی پریشان که میکوشید پنهان کند، به من گفت: جناب سرگرد با شما کاری دارند، با ایشان بروید، ببینید چه کار دارند. سرگرد مرا یک راست به زندان دژبان تهران برد و زندانی شدم. تیمورتاش دستور داده بود، مرا در آنجا زندانی و مسموم کنند و بکشند. مادر پری که از ماجرا آگاه شده بود بر سر و صورتش زده، شیون کرده و گفته بود: این سید بیچاره چه گناهی کرده، نفرین او، ما و شما را زیرورو میکند،این چه کاری است میکنید، مبادا دستتان به خون اون آلوده شود. تیمورتاش گفته بود: به شرطی که از تهران برود... تیمورتاش شخصی فوقالعاده عیاش و شهوتران بود و چون چشم ناپاکش به زنی میافتاد، گویا تمام وجود و حواسش متوجه به چنگ آوردن آن زن بود و به چنگ هم میآورد. زیرا تمام عوامل فتح زن در او جمع بود و در عالم مستی از هیچ زنی نمیگذشت و زن را زود به زود عوض میکرد، مشروبخوار و قمار باز قهار بود، بالفطره مستبد و خودخواه بود». (ص 7 ـ 36).
این ادعا در جای دیگری ثبت و ضبط نشده و یا نگارنده از آن اطلاع ندارم، و با تحقیق میدانی، به این نتیجه رسیدم که در حد مدعا، قابل اثبات و نفی نیست، اما در مورد اعدام مرحوم دکتر حشمت الاطبا، ابراهیم فخرایی مدعی است: در یکی دو هفته بعد از اعدام دکتر حشمت، در روز دوازدهم اردیبهشت سال 1298 در قُرق کارگذاری رشت، که محل ثبت اسناد فعلی استان است، شایع شد که وثوق الدوله تمایلی به اعدام نداشته، حتی دستور تلگرافی دایر به خودداری از این عمل به رشت مخابره کرد، لیکن فرماندار رشت، سردار معظم خراسانی مفاد تلگراف را پس از پایان کار، افشا نموده است. خواه این مطلب صحیح باشد، یا سقیم، در مورد شخص اعدام شده تفاوتی نمیکرده است». (ص 180)، اما مرحوم عاقلی، تنها متین الملک را مقصر میداند و تمام قد، برای تیمورتاش برائت میجوید و حتی وثوقالدوله را نیز، مسئول نمیداند و قاتل حقیقی مرحوم دکتر حشمت را متینالملک قریب، معرفی میکند. (ص 112).
تیمورتاش که گرفتار شد، نه شهامت نصرتالدوله فیروز را داشت که جانانه از خود دفاع کند و بگوید: شاهزاده فیروز میرزا، دزد؟ آن هم آفتابه دزد؟ و نه شهامت علیاکبر داور را داشت که خودکشی کند و نه همانند سردار اسعد بختیاری بود، بلکه با آه و ناله، التماس و در زندان شب و روز گریه میکرد و سرانجام، توسط پزشک احمدی، بهرغم دو بار مسمومیت، بالشی را بر روی دهانش نهادند و خفهاش کردند و اینگونه روانه دیار باقی شد. در کتاب:
مردادی نیا، محمدجواد؛ حکایت قصر، از قاجار تا پهلوی، انتشارات نگاه، چاپ اول، 1398، تهران
از صفحه 68 الی 79، به تفصیل درباره چگونگی حبس و به قتل رسیدن تیمورتاش، سخن به میان آمده است.
پهلوی اول که با اعدام محمودخان پولادین ـ یکی از همراهانش در کودتای سوم اسفند 1299 ـ و به خانه نشاندن حبیبالله خان شیبانی در سال 1306 شمسی میخ قدرت خود را در ذهن اطرافیانش نشانده بود، رفته رفته، تمام اطرافیانش را یا کشت، یا تبعید نمود، یا خلع درجه کرد، و از خود دور ساخت، در شهریور 1320، خودش بود و قشون ظفر نمونش، که با اندکی مقاومت، از هم پاشید و مجبور شد به سراغ محمدعلی فروغی برود. فروغی که از سال 1314، خانهنشین شده بود، تنها رجل سیاسیای بود که به پهلوی اول «نه نگفت» و متن استعفای وی را نگاشت و پهلوی آخرین شب اقامتش در ایران را در خانه علیمحمدخان صانعی معمار، یار دیریناش، در تجریش به سر برد و روز بعد برای همیشه از ایران رفت.
سرنوشت تیمورتاش، و آنچه بر او رفت، نتیجه اعمال خودش بود:
گندم از گندم بروید، جو ز جو»
نظر شما