او در مصاحبهای در مورد کودکیاش اینگونه گفته است:
«در سال 1297 در مشهد به دنیا آمدم. پدرم هم کارگر بود. از اول عمرم در کوچه ارگ روبه روی باغ ملی بودم. پدرم در این محله، خانه کوچکی داشت که بعد از فوتش فروختیم و به خانه دیگری نقل مکان کردیم و من هنوز در همان جا سکونت دارم. تحصیلات دانشگاهی ندارم. خاطرم هست، ابتدا در محله سرشور به مکتب آ شیخ موسی نامی رفتم و به رسم آن روزها گلستان و بوستان و حافظ را خواندم. بعد هم به مدرسه نظمیه مشهد رفتم. امتحان دادم و در کلاس سوم قبول شدم و تا ششم خواندم. پدرم همان سال ها فوت کرد و سرپرستی من به دایی ام سپرده شد. دایی ام شعر می گفت و گویا نزد آقای ادیب بزرگ هم درس می خواند. حالا چه می خواند، نمی دانم. نقاشی هم خوب می کشید و البته روی شیشه شمایل ائمه اطهار و گاهی هم تصاویر دیگری می کشید.»
«کودک بودم. برای پدرم در شب های زمستان شاهنامه می خواندم. سه تا برادر بودیم، ولی پدرم همیشه شاهنامه را جلوی من می گذاشت. بسیاری از جاهای شاهنامه را که حفظم-اغلب هم به غلط- از همان زمان کودکی است. از سال 1321 تا22 که اوضاع مملکت به هم خورده بود، گاهی نوحه سینه زنی می ساختم و می دادم کسی می خواند. گاهی هم دم برای دسته های عزادار محرم می ساختم. در بیست و هشت سالگی دوست کفاشی داشتم به نام آقای شریفی . شب های جمعه با او و دیگر کفاش ها جلسه ای داشتیم. جلسه روضه خوانی البته. من با ایشان خیلی رفیق بودم. یک بار به من گفت، تو که با شعر سروکار داری، نمی آیی برویم انجمن ادبی؟ گفتم چند سال است که لای کتابی را باز نکرده ام، اما اصرار کرد که حالا بیا برویم منزل آقای نگارنده(در خانه اش جلسه های شعر برگزار می شد.) قبول کردم و در بین راه آقای قدسی( از شاعران بنام خراسانی) را هم برداشتیم و این طور شد که پایم به محافل ادبی باز شد. بعدها هم به جلسه های فردوسی و جلسه های شعر آقای فرخ رفتم و پس از ایشان مسئولیت جلسه های شعر فرخ را بر عهده گرفتم.»
انجمن ادبی فردوسی (به ریاست عبدالعلی نگارنده)، انجمن ادبی بهار (عمارت سابق باغ ملی)، انجمن ادبی فرّخ (به ریاست محمود فرّخ)، انجمن ادبی خراسان (به ریاست علیاکبر فیاض و دبیری عبدالرحیم کبیری)، و بعدها محفل خصوصی خانه محمد قهرمان، مجالسی بود که همیشه کمال به حضور در آنها پایبند بود.
«در نوجوانی خودم به دنبال شغل رفتم و از چهارده سالگی به کفاشی مشغول شدم و تا سال 1342 همین پیشه ام بود. به سختی کار می کردم، اما یک وقت دیدم، نمی توانم کارهایی که دیگران در بازار می کنند و شرحش مفصل است انجام دهم برای همین کفاشی را رها کردم و با معرفی آقای فرخ در کارخانه سهامی تولیدی و صنعتی ثابت استخدام و از همان جا هم بازنشسته شدم.»
پس از فوت استاد محمود فرخ، استاد کمال تا آخرین روزهای زندگی، مسئولیت انجمن ادبی آستان قدس رضوی را در صحن جمهوری حرم مطهر امام رضا (ع) عهدهدار شد. او سرانجام در روز چهارشنبه ٢٣ شهریور ١٣٧٩، در بیمارستان امام رضا (ع) مشهد، بر اثر عارضه قلبی درگذشت و در مقبره الشعرای مشهد در توس و نزدیک آرامگاه فردوسی به خاک سپرده شد.
«کمال عزیز ما در شمار بازماندگان معدود از خیل سخنسرایانی است که در میانهی سالهای دههی 30 تا دههی پنجاه شمسی، مشهد را مرکز پررونق و توجهبرانگیز شعر و ادب فارسی و مایهی تحسین نامآوران فرهنگ و ادب کشور ساخته و آن را در سیاههی شهرهای شاعرخیز ایران، در جایگاه برتر نشانده بودند. به خاطر آن جمع پر استعداد و خوش قریحه و فاضل و برخوردار از شجاعت ادبی بود که مشهد در تاریخ معاصر شعر فارسی به کثرت شاعران با کیفیّت، اشتهار یافت، و به گرمی دل و محول آنان بود که سه انجمن ادبی آن شهرهی آفاق گشت. از قدسی و نگارنده و آگاهی تا فرخ و گلشن و نوید و تا فیّاض و یوسفی و رجایی و شاعران و ادیبان دیگری که بحمداللَّه برخی از آنان تا امروز میدرخشند، هر یک سهمی در بنای این تاریخ درخشان داشته و نقشی گزاردهاند.»
نظر شما