رمان «هر شب بیداری» به عنوان اولین اثر «موقرمقدم» که درون مایه مرگاندیشی و مرگآگاهی دارد، در «دومین دوره کتاب سال جوانان» از میان بیش از هزار اثر، در بخش ادبیات، به عنوان رمان شایسته تقدیر شناخته شد. در این دوره از جایزه کتاب سال جوانان، مجموعا 1012 عنوان مورد ارزیابی قرار گرفت كه پس از داوری نخست، 81 عنوان کتاب به دور دوم راه یافتند و از میان این آثار، پس از بررسی دقیق و سنجههای علمی - هر اثر توسط حداقل دو نفر از داوران سنجیده شده است - 13 کتاب در مقام برگزیده و 28 کتاب در مقام شایسته تقدیر شناخته شدند که رمان «هر شب بیداری» به قلم این نویسنده جوان خراسانی در میان این 28 اثر قرار گرفت.
با «نگار موقرمقدم» در خصوص جشنوارههای حوزه کتاب، رمانش و مسائل مبتلابه حوزه کتاب و نشر در شهرستان قوچان به گفتوگو نشستیم که ماحصل آن در ادامه از نظر مخاطبان میگذرد.
با وجود تحصیلی در رشته مهندسی و تخصصی که در این حوزه کسب کرداید، اما نویسنده شدید!
نوشتن را تقریبا از دوران نوجوانی آغاز کردم و با انتشار مطالبم در مطبوعات مشهد به این سمت بیشتر کشیده شدم. شروع داستاننویسیام نیز با شرکت در انجمنهای ادبی مشهد و در ادامه قوچان شکل گرفت اما ورودم به دنیای پر رمز و راز رمان از سال 1394 بود. همزمان که مشغول پایاننامهنویسی در رشته مهندسی برق در مقطع ارشد بودم، به نویسندگی هم به طور جدی میپرداختم؛ درواقع نگاه سختگیرانهای که در حوزه مهندسی داشتم، در بخش نوشتن هم لحاظ میکردم تا آثارم استانداردهای لازم را داشته باشد.
اهل مطالعه و کتابخوانی هم بودید؟
به نظم هر نویسندهای قبل از نوشتن باید کتابخوان باشد، کتابها هستند که آدمها را ترغیب به نوشتن میکنند. به عبارتی ذهن هر انسانی با خواندن است که میتواند به جهان نوشتن راه پیدا کند و روشن شود. کتابخواندن بهترین فرصت است برای اینکه انسان بدون هیچ آسیبی زندگی جدیدی را تجربه کند. انسان هر چقدر کتابهای بیشتری را بخواند به دنیاهای بیشتری سفر کرده است؛ درواقع کتابخواندن مانند سفر کردن است؛ آدمی که هرچقدر بیشتر سفر میکند، تجربه بیشتری پیدا میکند و جهان بزرگتری دارد؛ کتابخواندن هم همینطور است.
به نظرم هرکسی دغدغه هر کاری را داشته باشد، حتما در آن هدف به موفقیت خواهد رسید؛ اما قطعا حمایت و همراهی خانواده بسیار موثر و ارزشمند است. برای من هم پدر، مادر، خواهران و همسرم به عنوان خانواده همراهی خاصی با من داشتند و با توجه به رفتوآمد از شهرستان به تهران؛ همراهی و تشویق خانوادهام، هم انگیزه بود و هم حس پشتوانه و با این شرایط راحتتر مسیر را طی کردم.
از رمان «هر شب بیداری» بگویید.
به لطف خدا این اثر در «دومین دوره کتاب سال جوانان» شایسته تقدیر شد که امیدوارم این جایزه سرآغاز راه باشد برای کتابهای که انشالله در این راه طولانی قلم خواهم زد. طرح اصلی این رمان از سال 1394 در دوره استاد احمد دهقان در بنیاد ادبیات داستانی ایرانیان پذیرفته شد و درواقع این اثر خروجیِ کارگاه رمان استاد دهقان است. شخصیت کتاب «من راوی» و داستان به صورت اول شخص و در رابطه با مسائل مختلف اجتماعی همچون مشکلات جوانان، دغدغه روزگار جوانی است و به مفاهیمی مانند عشق، مرگ، ایثار و اهدای عضو اشاره دارد. مرگاندیشی و مرگآگاهی در جای جای کتاب وجود دارد. درواقع این کتاب دارای مفاهیم انتزاعی برپایه احساسات تعریف نشده و روابط انسانی است.
برای چه مخاطبی؟
به گفته منتقدان «هر شب بیداری» مورد توجه مخاطب عام و خاص قرار خواهد گرفت. در نشست نقد و بررسی اخیر این کتاب که چهارشنبه ۲۸ مهرماه ۱۴۰۰ در سرای اهل قلمِ خانه کتاب و ادبیات ایران با حضور محمدرضا شرفی خبوشان، امید شیخباقری و ندا رسولی برگزار شد، اساتید مطرح کردند که این کتاب هم در پسند خاص است و پسند مخاطب عام.
کمی هم اصل داستان را تعریف کنید.
شخصیت «سپیده» به عنوان راوی این کتاب دچار تحول شخصیت میشود. راوی در حین عمل جراحی بدون اینکه کسی متوجه شود، به هوش میآید. کتاب بیشتر حاوی ذهنیات سپیده، راوی کتاب است که گریزی به گذشته میزند و مجدد بیان میکند و برمیگردد و در زیر تیغ جراخی مجدد داستان را ادامه میدهد. در واقع مسئلهی هشیار بودن راوی مهم است؛ دیگران اینطور فکر میکنند که او انسان معمولی است و چیزی را متوجه نمیشود اما راوی نسبت به اتفاقات پیرامون هشیار است. سپیده خودش را یک انسان بیشهامت، ترسو و محافطهکار میداند و در اتفاقات مختلف زندگی مانند دعواهای پدر و برادر برای ارثیه، حوادث خوابگاه دانشجویی و یا علاقمندشدن به فردی بنام «علی» حس میکند که شخصیت منفعلی دارد و چون محافظه کار است، نمیتواند کاری بکند. در واقع سیپده تلاش میکند که خودش را بروز دهد که دیگر محافظهکار نباشد و ادامهی رمان....
اصل حرف «نگاه به دیگری» است. به جای اینکه فقط به خودمان نگاه کنیم به دیگران هم توجه کنیم. از درون به برون، از خود به دیگری، کتاب میگوید پسندیده است انسان تنها به خودش فکر نکند. درواقع نجات جان دیگری که برابر با نجات جان خود انسان است، دغدغه کتاب است.
جشنوارهها تا چه میزان در معرفی کتاب به جامعه موثر هستند؟
طبیعی است که برگزاری جشنوارهها، نویسنده و کتابهای مختلفی را به جامعه معرفی میکنند؛ بهانههای مختلفی مانند جشنوارهها و جایزهها باعث دیدهشدن آثار میشوند. درواقع جشنوارهها به معرفی کتاب و در ادامه رغبت بیشتر مردم به کتابخوانی میپردازد، البته که این موضوع دوسویه است، یعنی جشنوارهها باعث میشود نویسندگان هم کارشان را جدی بگیرند تا آثار بهتری بنویسند. در ایامی که درگیر فضای مجازی هستیم، هرچقدر که تلاش برای معرفی کتابهای بیشتری صورت بگیرد شاید به واقعیت زندگی مانند کتابخواندن بیشتر پی ببریم.
کمی هم از وضعیت داستاننویسی در قوچان بگویید.
هرچه محدودیت بیشتر باشد، تشنگی بیشتر است؛ مردم قوچان به نظر من خیلی کتابخوان هستند اما با توجه به مشکلات موجود، کتابهای اصل از نویسندگان و مترجمان و ناشران مطرح خیلی کم در سطح شهرستان پیدا میشود. تنها یک کتابفروشی هست که برخی از کتابهای خوب ادبی و فرهنگی را میآورد. با توجه به پتانسیل موجود در میان اهالی ادبیات و بچههای داستان نویسی قوچان، به نظر من آینده خوبی در زمینه نویسندگی در این شهرستان وجود دارد و امیدوارم در آینده این افراد در سطح کشور دیده بشوند.
و سوال آخر؛ آیا کتاب دیگری هم در دست اقدام دارید؟
بله کتابی در حال نوشتن دارد؛ رمان جدیدی است که البته با توجه به تجربیاتم بسیار سختگیرتر شدم.
در بخشی از رمان «هر شب بیداری» میخوانیم:
«دریا بیشتر و بیشتر به ساحل مشت میکوبید. انگاری لج کرده بود. موج میزد به سمتِ جسم بیجان ترمه. میخواست دوباره ببلعدش. یک نفر جرئت کرد و جنازه ترمه را از ساحل دورش کرد. ردّ انگشتهای باریک و کشیده ترمه روی ماسهها شیار بستند و یک مشت ماسه، یک مشت خاک توی دستهایش نشاندند؛ شاید به همان اندازه ای که توی مانتویش چپاندم.
مرد چوبدستی اش را انداخت و نشست کنار ساحل. درمانده و بی تاب اشک میریخت. موج دریا آهسته نوازشش میکرد و با این حال هیچ جوره کوثرش را بهش پس نمیداد. آمبولانس رسید و جمعیت پراکنده شدند. مردی شرح ماجرا میداد که: «دریا طوفانی شده! دو نفر رو غرق کرده...»
روی صورت ترمه ملافه سفیدی انداختند. مرد جوان نگاه میکرد به ترمه و عربده میکشید، التماس میکرد: «تو رو خدا بچه م رو بهم پس بده.»
اما نه نمیداد. دریا محلش نمیگذاشت. جانِ ترمه را گرفته بود و با جسم بیچاره بچه بازی اش گرفته بود.
یکی به مأمور آمبولانس گفت: «اون یکی هم پیداش میشه... سبک که بشه، خودش میآره رو آب. دو نفر بودن!» مرد جوان به سر و صورتش میزد.»
نظر شما