شنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۰ - ۱۱:۴۷
احیای دنیای حافظ در شعر شهریار/ خلا محسوس نپرداختن به ساحت فلسفه و نظریه در ادبیات فارسی

رحیم محمدی، نویسنده و جامعه‌شناس معتقد است که شهریار در میان هم‌عصران خود شاعری استثنایی محسوب می‌شود که خاستگاه اندیشه‌ای و جهان‌بینی حافظ را داشت و اشعارش ما را با جهان حافظ پیوند می‌زند.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، شهریار یکی از قله‌های رفیع ادبیات معاصر است که با گذشت بیش از 30 سال از درگذشت وی اشعارش در دو زبان ترکی و فارسی مورد توجه ادیبان و شعر دوستان و علاقه‌مندان غزل معاصر است و دو غزل معروف وی «علی ای همای رحمت» و «آمدی جانم به قربانت» و منظومه «حیدربابابه سلام» با اقبال عمومی روبه‌رو شده است. همین توجه و گرایش خاص به اشعار سنتی شهریار در عصر شعر نو انگیزه‌ای شد تا به تحلیل جامعه‌شناسانه ساحت شعری شهریار در گفت‌وگو با رحیم محمدی، نویسنده وجامعه‌شناس بپردازیم.
رحیم محمدی، پژوهشگر علوم اجتماعی، عضو انجمن جامعه‌شناسی و دارای مدرک دکترای جامعه‌شناسی است که ازجمله آثار وی می‌توان به «تجدد ایرانی» و «گفتمان‌های جامعه ایرانی» اشاره کرد و تالیف «جامعه‌شناسی تاریخی ایران» را نیز به پایان رسانده است.

لطفا درباره جایگاه شاعران معاصر به‌ویژه شهریار در تجدد ایرانی توضیح دهید.
ما در کشور با مشکلی بنیادین و معرفتی به نام فقدان نظریه ادبی روبه‌رو هستیم. شعر، شاعر، ادبیات و متون ادبی داریم و دارای شعرای بزرگی چون فردوسی، حافظ، سعدی، مولانا و خیام هستیم و شعرهای عالی داریم که فراتر از شعر عادی و روزمره هستند. شاعری که شعر عالی می‌گوید لحظاتی از جایش کنده می‌شود و از عقل زندگی فاصله می‌گیرد، از بالا به زندگی می‌نگرد و تصویری نو می‌آفریند. پس از قله‌های شعر فارسی دچار انحطاط شده‌ایم و در جای خود ایستاده‌ایم و نتوانسته‌ایم به بازتولید گذشته درخشان ادبی دست یابیم. فقدان نظریه ادبی موجب شده نتوانیم شعر را از منظر عقل نظری بررسی کنیم و قادر نیستیم از بیرون ادبیات به تحلیل شعر بپردازیم. بنابراین اکنون به درستی نمی‌دانیم شهریار و مولانا با ادبیات و فرهنگ ما چه کرده‌اند و چه تلنگری به ما زده‌اند. نمی‌دانیم این شاعران با گذشته و آینده ما چه نسبتی دارند و قادر نیستیم شعر را از منظر تاریخ بررسی کنیم و فاقد درک ادبیات از منظر خرد نظری هستیم. به عنوان نمونه در عصر مشروطه شاعران مهمی از جمله بهار،‌ میرزاده عشقی، ایرج میرزا و عارف قزوینی ظهور کردند و وقایع عصر خود را به زبان شعر بازگو کردند که به دلیل این ضعف بر تاثیر واقعی آنها بر ادبیات و زندگی ایرانیان دوران مشروطه و پس از آن واقف نیستیم.

درباره ضرورت پرداختن به نظریه ادبی بیشتر توضیح دهید.
پرداختن به نظریه ادبی کمک می‌کند مستقل از شعر و از نگاه فلسفی، تاریخی و جامعه‌شناسی به بررسی ادبیات بپردازیم و چرایی گفتارهای شاعران را دریابیم. نظریه ادبی کمک می‌کند لحظاتی از بیرون وارد شعر شویم و با فاصله گرفتن از دنیای شعر و خیال از دور به مشاهده شعر بپردازیم که این اثر از کجا آمده و با فرهنگ، سیستم آموزشی، زندگی و جامعه ما چه می‌کند؟ نظریه ادبی کمک می‌کند که وقوف کاملی بر تاثیر شعر بر جامعه و تاثیر جامعه بر شعر به دست آوریم که خوشبختانه تلاش‌هایی در این زمینه توسط امثال آژند و شفیعی کدکنی انجام شده است. در عین حال هنوز فقدان و نبود نظریه ادبی مشکل‌ساز است. ایرانیان ملتی شعردوست هستند و مهمترین سخن‌ها را به شعر بیان کرده‌اند، پس از شعر قصه، پرده‌خوانی و نقالی نیز مورد توجه قرار داشته و ادبیات به‌ویژه شعر، وسیله روایت فلسفه، جنگ، سیاست و غیره بود. با این حال جز ارسطو در «فن شعر» فیلسوفان دیگر حتی فارابی و ابن سینا درباره چیستی شعر بحثی نکرده‌اند و با گذشت قرن‌ها نمی‌دانیم شعر چه تاثیری بر سیاست ما داشته که پادشاهان شاعران را صله‌های قیمتی می‌بخشیدند و چرا در انقلاب مشروطه از ابزار شعر استفاده بسیاری شد. بی‌شک عارف قزوینی که اشعار زیبای بسیاری در ستایش میهن سرود و ملک الشعرای بهار با نظریه ناسیونالیسم آشنا بوده‌اند.
 

نپرداختن به نظریه ادبی تا چه اندازه در شناخت ما نسبت به اشعار شهریار تاثیرگذار بوده است؟
شهریار را عده‌ای ایران‌گرا و ملی‌گرا و دسته‌ای قوم‌گرا می‌دانند. برخی نیز وی را یک شاعر اسلام‌گرا و دینی می‌شمارند. در عین حال باید دانست خزانه اصلی سخن شهریار چه بوده و اندیشه وی از کدام منبع بارور می‌شده است. شهریار معاصر نیما بود و با ابتهاج، نیما و امیری فیروزکوهی دوستی داشت، حتی وصیت کرده بود که ابتهاج دیوانش را تصحیح کند. به دلیل نبود نظریه ادبی به طور کامل و جامع نمی‌دانیم دیدگاه شهریار نسبت به جهان، ایران و آذربایجان چه بوده؟ و خزانه غیبش را نمی‌شناسیم. شهریار با اینکه برخی از اشعارش از جمله حیدربابایه سلام را به سبک نیمایی سروده ولی به لحاظ محتوایی و مدلول‌ها دنیای معنایی دیگری دارد و هیچ یک از آثارش حال و هوای «آی آدم‌ها»ی نیما را ندارد. برخی گفته‌اند که شهریار بیش از هرچیز شاعری مذهبی و متدین بوده و وی را در شاعری شبیه اقبال می‌دانند. شهریار اما شبیه اقبال لاهوری نیز نیست؛ چراکه اقبال اسلام را اسلحه‌ای علیه فرنگ می‌دانست و اعتقاد داشت که فرنگیان از مغول‌ها وحشی‌تر هستند. شهریار این گونه نمی‌اندیشید و در شعر «مسافرت شاعرانه» تاکید کرد دینش دین عشق و محبت است. به اعتقاد من شهریار نه به نیما و اقبال بلکه بیش از هرکس به حافظ نزدیک بود. خزانه غیب شهریار همان خزانه غیب حافظ است و خود اشاره کرده که شاگرد کلاسی بوده که حافظ شاگرد اولش بوده است.

آیا شهریار روایتگر جدید سبک عراقی بوده است؟
کسی که شعر می‌سراید به یک آگاهی متصل است که یا از زبان یا تجربه شخصی، ما فی الضمیر و مطالعه وی نشات می‌گیرد. گاه پرداختن به عروض و قافیه و وزن شعری باعث می‌شود سخن اصلی فراموش شود و می‌توان گفت که قوافی و ردیف و عروض و وزن شاعر را محدود می‌کند. شهریار دنیای حافظ را به درستی فهمید و در جهان آبا و اجدادی خود سیر می‌کرد. شهریار با عصر خود معاصر نبود و هیچ گاه گرفتار مدرنیته و مشروطه نشد. با اینکه مسایل زمانه به شهریار فشار می‌آورد و در اشعارش به جنگ و گرانی اشاره می‌کرد ولی به مسایل زمان از منظر نظام دانایی خزانه دانش حافظ پاسخ می‌داد.

نوآوری اصلی شهریار چه بود؟
شهریار از جهات مختلف شاعری استثنایی و بزرگ است که در قامت امثال صائب تبریزی، قطران و نظامی ایستاده است. باید دانست که در عصری که اغلب گرفتار تجدد بودند شهریار چگونه ظهور کرد و اشعاری با محتوای حافظ سرود.

آیا می‌توان گفت زیباترین اشعار فارسی در زمان شاعران سبک عراقی و امثال مولانا و حافظ سروده شده است؟
شعر اگر زیبا نباشد شعر نیست و شعر باید حتما ساحت زیبایی‌شناختی را درگیر کند. به دلیل فقدان نظریه ادبی نمی‌دانیم که چرا شهریار شاگرد صبا و همنشین بهار جلب حافظ شده است و چه چیزی در دنیای حافظ برایش جذاب بوده است؟ درباره گوته و شکسپیر هزاران تحلیل فلسفی و تاریخی موجود است و به عنوان نمونه تحلیل‌های زیادی درباره رمان فاوست گوته نوشته شده ولی ما در ادبیات فارسی با ضعف مواجه هستیم و درباره شهریار و ریشه‌های تاریخی و فلسفی اشعارش کاری نشده است. شهریار شاعری استثنایی بود که دنیای حافظ را در اشعارش احیا کرد و خود کمک کرد که اشعار حافظ را آسان‌تر درک و تفسیر کنیم. در قرن نهم شعر عرفانی اوج گرفت و سپس در قرن‌های دهم تا دوازدهم سبک هندی رواج یافت. در سبک هندی مطالب دشوارتر است و به آسانی نمی‌توان حس و حال بیدل را درک کرد. زبان شعر حافظ و شاعران سبک عراقی به زبان عامیانه و گفتاری نزدیک‌تر بوده و شهریار دوباره از همین زبان استفاده می‌کند. شهریار سبک عراقی را زنده کرد و از شعر مغلق بیدل فاصله گرفت که دلیل این امر را نمی‌دانیم. اگر نظریه ادبی داشتیم و از مقولات فلسفه ادبیات، تاریخ شعر و جامعه‌شناسی ادبیات بهره کافی برده بودیم می‌توانستیم به بسیاری از پرسش‌ها درباره شهریار پاسخ دهیم.
 

برخی می‌گویند شعر ماده مخدر و مضر به حال اجتماع است. دراین باره چه تحلیلی دارید؟
امثال احمد کسروی بیان کرده‌اند که شعر و ادبیات ضد تجدد و پیشرفت است که تمام گفته‌هایشان نیز بی‌ربط نیست. در عین حال نمی‌دانیم دریافت این افراد از ادبیات و شعر تا چه اندازه واقعی است. به نظر می‌رسد اگر عرفان و شعر ضد تجدد بودند در دورانی که اهل عرفان و شاعران بسیاری در اوج بودند انقلاب مشروطه رخ نمی‌داد یا با واکنش عمومی به معاهده گلستان و ترکمنچای مواجه نمی‌شدیم. البته گرایش به شکل سنتی و کلاسیک شعر در برهه‌ای از زمان کاهش یافت و امثال شاملو تاکید کردند که زبان و زمانه تغییر کرده و دیگر باید در قالبی تازه شعرسرایی کرد. شاملو در تولید معانی مدرن توانایی زیادی داشت و حتی نیما به پای وی نمی‌رسید. علاقه‌مندی و گرایش به شاملو به دلیل مدلول‌های شناختی تازه وی، سلیقه عمومی و مطالبه زمانه بوده است. شاعران سبک جدید مانند نیما یوشیج و شاملو برای ایجاد مسیر جدید در ادبیات و شعر فارسی استاد و آشنا با شعر کلاسیک بوده‌اند و در مکتب کلاسیک شاگردی کرده‌اند. هنر شهریار این بود که گسستی را که ما با شعر حافظ داشتیم و آن را فقط در شب یلدا و نوروز تفال می‌زدیم به پیوست تبدیل کرد. در عین حال تجدید شناخت و تجدید فرهنگ را در عصر امروز مشاهده می‌‌کنیم و گویا اغلب نمی‌توانیم با شاعران کلاسیک رفاقت کنیم و ادعا می‌شود، شاعران کلاسیک که درد زمانه خود را می‌گفتند امروز سخنگوی دردهای ما نیستند و عزم کرده‌ایم دنیای‌مان را عوض کنیم، البته معلوم نیست که دنیای جدیدمان کجاست؟

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها