در گفتوگوی ایبنا با پژوهشگر و کارشناس حوزه نشر مطرح شد؛
نشر کتاب در ایران معمولا بر اساس تجربه است نه دانش
فرید مرادی، درباره وضعیت نشر کتاب در سال و سده جدید به پیشینه نشر کتاب در ایران و تجربهمحور بودن فعالان این حوزه بهجای دانش محور بودن پرداخت و گفت در دنیا تخصصگرایی در تولید کتاب حرف اول را میزند.
فرید مرادی، ویراستار، پژوهشگر و کارشناس حوزه نشر یک معضل اساسی در حوزه نشر را فقدان سواد آکادمیک ناشران میداند و میگوید: نشر کتاب در ایران معمولا براساس تجربه است، نه دانش؛ یعنی نسلهای مختلف ناشر، افرادی بودند که از کار و کاسبی، کتابفروشی، از فعالیت در پخشی و شاگردی کنار ناشران، ناشر شدند. به همین دلیل افتان و خیزان باید گاهی شکست بخورند و گاهی پیروز شوند تا بتواند راه خو را از میان تونل تاریک پیدا کند.
وارد سده جدید شدیم در حالیکه مردم کمتر میتوانند کتاب بخرند و ناشران به چاپ دیجیتال تمایل بیشتری نشان میدهند، به نظر شما سده جدید چه اتفاقهایی در حوزه نشر به همراه خواهد داشت؟
فکر میکنم کتابهای الکترونیک و صوتی گسترش بیشتری در فضای آنلاین و پیدا کند. در سالهای اخیر در ایران به دلیل نوسانات قیمت ارز، قیمت کاغذ مرتب در حال افزایش بود، این اتفاق در دنیا نیفتاده؛ نوسان قیمت کاغذ در دنیا در ۵۰ سال اخیر، بین ۸۰ تا ۱۰۰ دلار در یک تُن بوده است. درحالیکه سال ۵۰، هر تُن کاغذ 1000 دلار خریداری میشد، در این روزها قیمت هر تُن کاغذ ۹۸۰ دلار است، اما محاسبه با قیمت ارز در ایران به بندی بیش از ۷۰۰ هزار تومان رسیده است و این تولید کتاب را به امری گران تبدیل کرده است.
میزان سرمایه درگردش بازار کتاب ایران نیز رقم قابل توجهی نیست، به همین دلیل تولید کتاب، دچار سختیهایی شده است به صورتی که شمارگان کتاب کاهش پیدا کرده و طبقه متوسط شهری، عمدتا مخاطب کتاب در ایران هستند. این طبقه معمولا با مشکلات اقتصادی دست به گریبان است؛ در نتیجه بهنظر میرسد، خرید کتاب در حال حذف شدن است.
تعداد محدودی ناشر تبدیل به کارتلهای نشر شدند
از طرف دیگر، ناشران کوچک، تقریبا در حال نابود شدن هستند و فعالیت ناشران بزرگتر در حال افزایش است. حتی اگر به آمار تخصیص سهمیه کاغذ به ناشران در سالهای گذشته نگاه کنید، بهطور آشکار و واضح میبینید که دریافت کاغذ از اتحادیه «آشنا» تفاوت چشمگیری دارد. این روند مفهوم دیگری هم دارد، اینکه تعداد محدودی ناشر بسیار قدرتمند شدهاند و البته تعداد قابل توجهی نیز حذف شدند.
البته شاید این سیاست از ابتدا نادرست بود، زیرا زمینه تقاضای مجوز نشر را برای همه فراهم کرد؛ در نتیجه سفرهای که ۱۰۰ نفر دورش بودند و سیر میشدند، میان ۱۰هزار ناشر، تقسیم شد و همه گرسنه از کنارش رفتند. مساله مهم این بود، ناشرانی در صحنه ماندند که از نظر اقتصادی توان ادامه کار را داشتند؛ بنابراین بهطور طبیعی از میزان تولید کتاب در شمارگان و عنوان کم شد. درحالی که آمار عناوین کتاب، مایه افتخار است.
تعداد عناوین منتشر شده در حالی اعلام میشود که عناوین کتاب درسی و کمکدرسی هم جزو آن است، اما در هیچ کجای دنیا این عنوانها جزو آمار عناوین کتاب عمومی و تجدید چاپ محاسبه نمیشود ؛ بهعنوان مثال اعلام میشود ۸۰ هزار کتاب در سال گذشته منتشر شده است؛ در نتیجه یکی از ۱۰ کشور برتر در تولید کتاب هستیم، این با آمار خوانش در ایران هماهنگ نیست؛ زیرا میبینیم تعداد افرادی که کتاب میخوانند هر سال کاهش پیدا میکنند؛ چراکه شمارگان کتابهایی که مخاطب عمومی دارد به ۲۰۰ تا ۳۰۰ نسخه رسیده و چاپ دیجیتال دامنه گستردهای پیدا کرده است.
البته استفاده از چاپ دیجیتال، به نظر من رویکرد صحیحی است، زیرا در گذشته وقتی 1000 نسخه کتاب چاپ میکردیم، چاپخانه هزینه 5000 نسخه کتاب را میگرفت. در این روزها ناشرها میتوانند ۱۰، ۵۰ یا ۲۰۰ نسخه کتاب چاپ و هزینه همان تعداد را پرداخت کنند. طبیعتا سود ناشر کم میشود، اما ناشر چارهای ندارد، زیرا باید بازار مصرفی برای کتاب پیدا کند. درنتیجه استفاده از چاپ دیجیتال، کتاب در تعداد پایین منتشر میشود و ناشر هزینه انبارداری نخواهدداشت. قبلا ناشر باید از دو تا سه هزار کتاب طی چند ماه نگهداری میکرد. در این روزها ناشر ۲۰۰ نسخه منتشر میکند و بعد از تمام شدن، تجدید چاپ میکند. اگر کتاب پرفروش باشد و در بازار مخاطب داشتهباشد، سودش کم نمیشود، زیرا بعد از چند تجدید چاپ -هرچند با ۲۰۰ نسخه- سودش به حدی میرسد که ناشر حاشیه سود لازم را به دست بیاورد.
دایره خواندن کتاب را نسبت به گذشته خیلی محدودتر میبینم
متاسفانه در بازار کتاب ایران با مشکل دیگری مواجه هستیم. عمده ناشران در دو یا سه سال گذشته، کاغذ با سهمیه دولتی گرفتند؛ یعنی کاغذ با هزینه بندی ۱۰۰ تا ۱۵۰ هزار تومان گرفتند، اما کتاب را با قیمت آزاد قیمتگذاری کردند. اینجا تفاوت رانت بزرگی است که هیچکس به آن توجه نداشت این زیان به مخاطب و مصرفکننده کتاب خواهد بود. کاغذی را با سهمیه دولتی و ارز ۴۲۰۰ تومانی گرفتند و با ارز ۲۷ هزار تومانی حساب کردند. به همین دلیل توان خرید مخاطب کتاب روز به روز پایینتر میآید. قیمت یک مجله ۱۵۰ تا ۲۵۰ هزار تومان و قیمت کتاب «در جستوجوی زمان از دست رفته» مارسل پروست یک میلیون تومان است. افراد نمیتوانند این کتابها را تهیه کنند یک معلم، دانشجو و خواننده معمولی توان خرید این آثار را ندارند؛ این معضل را در قرن جدید خواهیم داشت.
مگر اینکه کاغذ بهعنوان کالای اساسی محسوب و ارز دولتی بهصورتی تخصیص داده شود که بتواند تعادل قیمت را در بازار ایجاد کند. اگر دو یا سه سال قیمت کاغذ ثابت بماند، ممکن است فرآیند تولید کتاب منظم شود. البته به شرطی که در قیمتگذاری تعادل وجود داشته باشد، زیرا در این روزها تعادلی در قیمتگذاریها وجود ندارد. اگر یک کتاب مشابه را که از سوی چند ناشر منتشر شده است، با یکدیگر مقایسه کنید، میبینید که کتاب با صفحات مشابه اگر از طرف پنج ناشر چاپ شده باشد، قیمتهای متفاوت دارد، حتی این هم ضابطهمند نیست و از تمایل خوانندگان کتاب کاسته است.
در ایران اوقات فراغت آنطور که در دنیا تعریف شده است، وجود ندارد. زیرا افراد باید دو تا سه شیفت کار کنند و ساعات متمادی از روز را در ترافیک بگذرانند، در واقع بهصورت نیمه جسد به خانه برسند. در نتیجه فرصت کتابخوانی ندارند. هرچند فضای اینترنت، تلویزیون و... هم زمانی را میگیرد که ممکن بود صرف مطالعه شود. در نتیجه افراد کتابخوان در این روزها، خوانندگان حرفهای هستند که برای تحقیق، بررسی یا نیازی به خواندن این کار را انجام میدهند و دایره خواندن کتاب را نسبت به گذشته خیلی محدودتر میبینم.
شما گفتید ناشران کوچک مجبور به حذف میشوند و به کارتلهای نشر اشاره کردید، آیا ممکن است در سالهای پیش رو چند ناشر کوچک با هم ادغام شوند و نشر بزرگتری را ایجاد کنند؟
این در دنیا هست، در آلمان ناشران کوچکی که شروع به فعالیت میکنند، زیر عنوان ناشران بزرگ میروند. گاهی تعداد ناشرانی که اهداف مشابه برای خود تعریف میکنند و سیاستهای مشابه دارند، با هم تبدیل به مجموع میشود، اما متاسفانه یک مشکل اساسی در ایران، «منیتهایی» است که وجود دارد و هر کس ساز خود را میزند.
معضل بزرگتری در ایران وجود دارد، اینکه نشر کتاب در ایران معمولا بر اساس تجربه است و نه دانش یعنی نسلهای مختلف ناشر افرادی بودند که از کار و کاسبی، کتابفروشی، از فعالیت در پخشی و شاگردی کنار ناشران، ناشر شدند. این افراد از تجربیات انباشتهای استفاده کردند که آن هم بر اساس دانش نبود، بلکه بر اساس تجربه بود. به همین دلیل افتان و خیزان باید گاهی شکست بخورند و گاهی پیروز شوند تا بتواند راه خو را از میان تونل تاریک پیدا کند.
در حالیکه در این روزها نشر در دنیا براساس دانش است. وقتی یک آدم سرمایهدار تصمیم میگیرد که کار نشر کند، سعی میکند از افراد متخصص و کاربلد و آنهایی که کار کتاب را میدانند، استفاده کند در ایران این دیدگاه را نداریم و سیستم به این صورت است که ناشر حرف اول را میزند. با بیشتر ناشران ایران کار کردم، حتی ناشرانی که مشورت میگیرند، همان کاری را که خودشان درست میدانند انجام میدهند. بنابراین وقتی با این افراد طرف هستید، نمیتوانید منتظر ائتلاف آنها باشید.
تاریخ نشر ایران پر از تجربیات ناکام است
همگن نبودن ناشران هم مساله دیگری است، فکر کنید ۱۰ ناشر میخواهند با هم شروع به کار مشترک کنند، یکی ۲۵ کتاب و دیگری ۱۱ کتاب چاپ کرده است. در نتیجه یکی حق بیشتری برای خود فرض میکند و نمیتوانند با هم برابر باشند. پس بیتعادلی و بیتوازنی خواهند داشت.
چند سال پیش ناشران، شرکت پخش کتاب بزرگی تشکیل دادند، اما یک فرد غیرحرفهای و غیرمتخصص را مدیرعامل آن کردند. در نتیجه انبوهی بدهی بود که در دست ناشران ماند. در پایان این شرکت را با ضرر جمع کردند، از چنین اقدامهای شکست خوردهای کم نداریم و تاریخ نشر ایران پر از تجربیات ناکام است.
در ائتلافها تجربیات خوبی نداشتیم، برای مثال نشر بزرگی مانند نیل که انسانهای فرهیخته و بزرگ آن را درست کردند نتوانست دوام بیاورند، به اختلاف رسیدند و از هم پاشیدند. به ندرت ناشران توانستند به صورت اشتراکی کار کنند. نمونه خوب آن میتوان به انتشارات مروارید اشاره کرد که اخیرا با فقدان امیر علیبیک با بحران مواجه شدند و کتابفروشی را تعطیل کردند.
بازاری برای کارعلمی در ایران وجود ندارد
گفتید ناشران در ایران بیشتر تجربی هستند و فعالیت آنها براساس دانش نیست، برای تغییر این مساله آیا باید رشته دانشگاهی تشکیل شود؟
دو نکته اینجا مهم است، وقتی مرکز نشر دانشگاهی از سال ۶۲ کارش را شروع کرد، همه ساله شروع به تربیت ویراستار کرد و در سال 60 تا 70 دانشجویانی را انتخاب میکرد و از امتحانهایی میگذراند. در یک دوره هشت ماهه به اینها آموزش ویراستاری میداد. در بازه زمانی ۳۰ ساله حدود ۸۰۰ نفر دورههای ویراستاری مرکز نشر را گذراندند. از این تعداد فقط حدود ۶ نفر در کار نشر حضور دارند؛ یعنی بازاری برای کارعلمی در ایران وجود ندارد و کسی که بهصورت حرفهای آموزش دیده و در موسسه نشر میتواند تاثیرگذار باشد، به این دلیل که قیمت دارد و باید برایش پول بپردازند، جذب نمیشود. ناشر از این کار خودداری میکند. ناشر ترجیح میدهد جوان دیپلمه را با حقوق پایه استخدام کند و اسم ویراستار رویش بگذارد. اصل ماجرا از بنیان لوث شده است.
زمانی در کمیته آموزش اتحادیه شروع به طراحی دورههای برای آموزش نشر کردیم، زیرا در آن زمان امکان تاسیس رشته دانشگاهی برای نشر وجود نداشت. شروع به طراحی کلاسهای کوتاه، میان و بلندمدت برای رشتههای تخصصی کردیم، چند سال برای طراحی آن زمان گذاشتیم، که در واقع ناشر، کتابفروش و حتی نمونهخوان آموزش ببیند، اما این طرح باقی ماند هیچکس به سمت آن نرفت. در نتیجه این طرح فقط روی کاغذ ماند، زیرا عمده ناشران، حاضر به هزینه کردن برای نشر نیستند.
حتی تعداد بسیار زیادی از ناشران تنها، کار میکنند و هیچ نیروی انسانی ندارند. وقتی با کتابهای آنها روبهرو میشوید، وارد حفرهای تاریک میشوید، زیرا کتاب مشکلات تایپی و حروفچینی زیادی دارد. از طرفی برخی ناشران وارد قالبهای حرفهای میشوند، اما باقی ناشران خودشان و خودشان هستند. کسی هم به فکر نیست، زیرا در ایران سیستم کارشناسانه و نقادی حرفهای نداریم.
وقتی نخواهند دانش وارد صنعت نشر شود، نمیشود. نشر از پدر به پسر میرسد و کار را ادامه پیدا میکند. ناشران بزرگی مانند ابن سینا، فروغی، طهوری، کتابخانه مرکزی و خیام کجا هستند. در دنیا اینگونه نیست، اگر ناشر از بین میرود، نشر به کار خود ادامه میدهد. اینها مسائلی است که در نشر ایران تعریف نشده است و ناشران کار خود را میکنند، در حالی که دانش کلاسیک و سواد دانشگاهی ندارند.
مرکز نشر دانشگاهی تغییر قیمت کتاب را بنیانگذاری کرد
ناشران و کتابفروشان درخواست دارند که قیمت پشت جلد چاپ نشود، زیرا کتاب چند ماه در کتابفروشی میمانند و کتابفروشها اگر بعد از چند ماه کتاب را بفروشند، ضرر خواهند کرد. آیا در ایران ممکن است روند چاپ قیمت پشت جلد کتاب تغییر کند؟
شیوه تغییر قیمت کتاب، سنتی بود که مرکز نشر دانشگاهی بنیانگذاری کرد. این اتفاق در اواخر دهه ۷۰ و اوایل دهه ۸۰ افتاد، این نشر کتابهایی منتشر کرده بود که مدت زمانی از چاپ آنها گذشته بود. در نتیجه این نشر قیمتهای جدید روی کتاب زد و این اقدام کمکم میان ناشران جا افتاد و ناشران شروع به تغییر قیمتها کردند.
در اینجا دو مساله مطرح است، یکی اینکه نشر کتاب در ایران کارشناسیِ قبل از نشر ندارد، یعنی نمیدانیم که چند کتاب در بازار فروش میرود، ناشر آماری از مخاطب بالقوه ندارد و ممکن است نتواند شمارگان را در بازار بفروشد و در نتیجه متوسل به تغییر قیمت میشود. اینکه ناشران و کتابفروشان اصرار دارند که قیمت کتاب را پشت جلد منتشر نکنند، باعث بیتعادل در بازار کتاب خواهد شد و ممکن است هر کتابفروش به هر قیمتی که بخواهد کتاب را ارائه کند. هیچ ضابطهای بر این روند نخواهد بود.
من هم چنین تجربهای داشتم. کتابی را که قیمت پشت جلد آن ۶۰ هزار تومان چاپ شدهبود، کتابفروش با قیمت ۱۶۰ هزار تومان به من داد، به او درباره قیمت پشت جلد گفتم و به من گفت تعداد صفحات کتاب را باید با قیمت روز کتاب مقایسه کنم. ارگان و ناظری بر این روند وجود ندارد، در این روزها هم ناشرانی وجود دارند که قیمت پشت جلد را چاپ نمیکنند.
مردم برای خرید کالای فرهنگی، احساس نیاز نمیکنند
اگر به ثبات قیمت کاغذ که در دنیا وجود دارد نرسیم، این معضل ادامه خواهدداشت و هر روز با افزایش قیمتها مواجه خواهیمبود. اما تا کجا؟ ناشران باید بررسی کنند که مخاطب کتاب تا کجا میتواند برای کتاب هزینه کند. این مسایلی است که باید بررسی شود. به این دلیل که به صورت حرفهای کتاب میخوانم، کتابها را میخریدم اما در سالهای اخیر کتابهایی که مطمئن هستم که الزام به تهیه آن دارم، میخرم و الزاما کتابی را که دوست دارم نمیخرم. اتحادیه ناشران و کتابفروشان باید کارهای کارشناسی کند، تعدادی صاحب نظر را دعوت و مسائل را بررسی کند که تا کجا ظرفیت دارد قیمت کتاب را افزایش بدهد.
برای مثال کتاب «ستایش روز» از محمود جوادیپور توسط نشر نظر چاپ شدهاست. سه سال پیش قیمت اولیه این کتاب ۱۲۰ هزار تومان بود و در این روزها به ۷۵۰ هزار تومان رسید در صورتی که هنوز همان چاپ و تیراژ است. آقای جوادیپور چند مخاطب دارد که میتوانند ۷۵۰ هزار تومان برای کتاب هزینه کنند؟ مردم اگر گوشت کیلویی 250 هزار تومان باشد، میخرند، اما برای تهیه اثر فرهنگی، این نیاز را احساس نمیکنند. کتابخواندن در ایران تمایل است و نه نیاز. بنابراین وقتی نیاز ندارید، از آن میگذرد و اگر میخرید، چانه میزنید.
ناشرانِ بزرگ با معضل مخاطب مواجه خواهندشد
در این روزها تشکیلات موازی برای فروش کتاب ایجاد شدهاست، شبکههای مجازی فروش کتاب کمکم کتابفروشی را به تعطیلی میرساند. کتابفروشیها باید تخصصی کار کنند و برای مثال کتاب دانشگاهی بفروشند، وقتی مخاطب میداند کتابهای عمومی را با درصد قابل توجهی تخفیف در سایتها میفروشند، به کتابفروشیها نمیرود، زیرا کتابفروش تخفیف نمیدهد. همچنین افراد میتوانند در خانه در فضای مجازی همه موارد کتاب را بررسی کنند، به شبکههای مختلف سر بزند و ارزانترین کتاب را بخرند. مخاطب این مجال را در کتابفروشی ندارد، نمیتواند به چند کتابفروشی سر برند.
اینها همه مسائل و معضلاتی است که در قرن جدید با آنها مواجه هستیم و اگر بهصورت حرفهای کار کارشناسی انجام نشود، ناشران حتی ناشرانِ بزرگ با معضل مخاطب مواجه خواهندشد. در سال ۵۷ کتاب صفحهای یک ریال بود، الان به صفحهای بین ۳۰۰ تا ۴۰۰ تومان رسیدهاست، این مساله نیاز به بررسی و کار دقیق علمی دارد، زیرا در دنیا اینطور نیست و قیمت کتابی که در سال ۱۹۶۷ در امریکا ۱۴ دلار بود در این روزها ۱۴ دلار و ۴۰ سنت است. این تغییر برای ما زیاد است اما برای آنها زیاد نیست در نتیجه توان خرید آنها تفاوت زیادی نکردهاست. توان خرید مخاطب ایرانی روز به روز کاهش مییابد و بازار ناشر هم کوچک میشود و در آینده کوچکتر هم خواهد شد.
مساله اینجا است که تالیف و ترجمه کتاب کار سادهای نیست و اگر افراد بخواهند دقیق کار کنند، باید به منابع مختلف رجوع کنند، تا به مفهوم صحیح برسند و کار کنند. این در حالی است که ناشران در این روزها جای حقالتالیف، چند جلد کتاب به مولف میدهند. در این شرایط مولفها دیگر کار نخواهندکرد، مگر اینکه مولف یا مترجم خیلی عاشق باشد و بخواهد حتما این کار را انجام بدهد. وگرنه این وضعیت منبع درآمدی برای پدیدآورنده ایجاد نمیکند. در نتیجه در سالهای آینده پدیدآورندگان غیرحرفهای زیاد میشود و دقت و صحت کتاب کاهش پیدا میکند؛ زیرا فرد حرفهای ارزان فروش نیست و باید درآمد داشته باشد.
نظر شما