این کتاب روایتی است از زندگی فرخنده قلعه نوخشتی، دختر آبادانی، پر شر و شور و سرگرم رؤیاهای جوانی که با انقلاب اسلامی در خود انقلاب میکند. او با شروع جنگ پرستار جنگیترین بیمارستان ایران در خرمشهر میشود و بالاخره دست سرنوشت او را از جنوب به شمال کشور میبرد تا اینبار نه فقط پرستار که همراه و همدم یک جانباز اعصاب و روان شود. جایی که شاید شروع جنگ واقعی اوست؛ جنگ فرخنده!
در بخشهایی از این کتاب میخوانیم: بلد نبودم نماز بخوانم. مغرور بودم و نمیخواستم از کسی بپرسم. در خلوت خودم و دور از چشم دیگران نماز میخواندم. ترتیب و قرائت درست را نمیدانستم، اما همین که میگفتم سبحانالله، دلم قرص میشد، آرام میشدم. یک روز بابا بشیری غافلگیرم کرد. نمازم که تمام شد، گفت: «فرخنده باباتی! چندتا رکوع رفتی؟» گفتم: «رکوع؟ رکوع کدومش بود؟» زد زیر خنده...
انتشارات حماسه یاران کتاب «جنگ فرخنده» را به قلم زینب بابکی در 328 صفحه منتشر کرده و در دسترس علاقهمندان به ادبیات دفاع مقدس قرار داده است.
نظر شما