یکشنبه ۲۶ تیر ۱۴۰۱ - ۱۶:۰۳
در دوران کودکی و نوجوانی خیلی کتاب می‌خواندم/ یک تیم متخصص باید آثار نمایشی کودکان و اثرات آن بر جامعه را بررسی کند

سوسن مقصودلو، بازیگر، عروسک‌گردان و صداپیشه درباره ارتباط تنگاتنگ دنیای خود با کودکان و نوجوانان گفت: همیشه خیلی دوست داشتم کارهایی را انجام دهم که به شکل سیار در جمع بچه‌ها برود؛ در کتابخانه‌های کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، در بیمارستان‌ها و مراکزی که بچه‌ها هستند. این کار را قبلا انجام داده‌ام و دو سه سال پیش هم یک کار تک‌نفره داشته‌ام که شهرزاد قصه‌گو به جمع بچه‌ها می‌رود و برای آن‌ها قصه می‌گوید و نمایش می‌دهد. دوست دارم این کارها را ادامه دهم.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)؛ سوسن مقصودلو، بازیگر پرسابقه تئاتر، سینما و تلویزیون، کارگردان، صداپیشه و عروسک‌گردان اهل رشت است که کار با بچه‌ها را دوست دارد. او را در آثار کودک و نوجوان متعددی در قاب تلویزیون دیده‌ایم و حتی اگر نقش کوتاهی هم ایفا کرده است، صدا و بیان خاصش در ذهن‌مان مانده؛ صدا و لحنی که با تلاش و علاقه، سعی داشته است کودکان را به خود جذب کند و پای تلویزیون بنشاند. او کار بازیگری را از سال ۱۳۵۵ با بازی در نمایشِ «داستانی نه تازه» با کارگردانی داریوش فرهنگ آغاز کرد. مقصودلو دانش‌آموخته «کارشناسی نمایش» از دانشکده هنرهای زیباست. این هنرمند، در تئاترهایی همچون «آشپزها»، «اختر چرخ ادب» و «استخوان‌های طلایی»، در آثار سینمایی همچون «پرسه در حوالی من» و «بی‌پولی» و در سریال‌های تلویزیونیِ «آب‌پریا»، «همه بچه‌های من»، «نون و ریحون» و «پیامک از دیار باقی» ایفای نقش کرده است. مقصودلو علاوه بر بازیگری، در عرصه صداپیشگی نیز فعال و موفق بوده ‌است که به آثاری همچون نوار قصه‌های شاپرک‌خانوم، ترب، ماه و پلنگ و شازده کوچولو می‌توان اشاره کرد.
در این گفت‌وگو تلاش کردیم به دنیای خیالات او راه یابیم و نظرات‌شان را درباره کتاب، تلویزیون و آثار کودک‌ونوجوان جویا شویم. گفت‌وگویی که در ادامه می‌خوانید:
 
شما در سریال‌های متنوعی بازی کرده‌اید که بخشی از آن‌ها ویژه کودکان و نوجوانان بوده است. هر بازیگری دوست ندارد یا قادر نیست در اثر کودکان یا نوجوانان بازی کند. چه‌طور شد که شما این نقش‌ها را پذیرفتید؟
فکر می‌کنم بزرگ‌ترین دلیل این‌که هر بازیگری در یک کار کودک بازی نمی‌کند این است که کار کودک هیچ‌وقت خیلی جدی گرفته نشده است و یک بازیگر یا کسانی که در آن کار می‌کردند این تصور را داشتند که به اندازه دیده‌شدن در کارهای دیگر مثل یک سریال بزرگسال، در آثار کودکان دیده نمی‌شوند؛ به همین دلیل شاید خیلی‌ها دوست نداشته باشند در کار کودک بازی کنند.
در کار ما فیزیک و صدا عامل خیلی مهمی است و درواقع شاید به دلیل فیزیک و صدای من این پیشنهاد به من شد که در کار کودک بازی کنم و به دلیل آن سابقه‌ای هم که از سن 14 سالگی در کانون پرورش فکری داشتم پذیرفتم و فکر کردم که می‌توانم از پس این نقش‌هایی که به من در کار کودکان پیشنهاد می‌شود بربیایم؛ علاوه‌بر این وقتی یک کاری موردتوجه مخاطب قرار می‌گیرد طبیعتا آدم تشویق می‌شود و علاقه‌اش بیشتر، که آن را ادامه دهد.


برای این‌که بتوانید با سایر کودکان و نوجوانان در آن فیلم، یا مخاطبان که از این گروه سنی هستند ارتباط برقرار کنید، چه تمرین‌ها و رفتارهایی داشتید؟
همان‌طور که در پاسخ سوال قبلی اشاره کردم من در سن کم وارد تئاتر شدم و بعد هم آن را در دانشگاه ادامه دادم و در کانون پرورش فکری نیز مربی تئاتر کودکان بودم؛ به همین دلیل این تجربه و تجربه‌های دیگر - که خودم گروه داشتم و در جاهایی که بچه‌ها بودند مثل پرورشگاه‌ها، بیمارستان‌ها، مدارس، مهدها و در سالن‌های حرفه‌ای این کار را ادامه دادم - باعث شد که بتوانم کارم را رشد دهم و با مخاطبان کودک و نوجوان بیشتری ارتباط برقرار کنم. این تمرین‌ها و تجارب من کم نبودند؛ سال‌های زیادی دیدن، شنیدن، از بچه‌ها گرفتن و به خود بچه‌ها دادن و همه این‌ها در کنار هم پاسخ سوال شما می‌شود.
 
وقتی الان حرفی از «قصه‌های تابه‌تا» و زی‌زی‌گولو می‌شنوید شما را بیشتر به یاد چه خاطراتی می‌اندازد؟
من در یک قسمت از این سریال بازی کرده‌ام و فکر می‌کنم فیلمبرداری آن یک روز بود. آن قسمتی هم که من بازی می‌کردم به دلیل این‌که صحنه ایجاب می‌کرد، من و آقای بابک که در آن کار پارتنرم بود بستنی می‌خوردیم و تلویزیون تماشا می‌کردیم که زی‌زی‌گولو پیش‌مان می‌آمد، و چون آن صحنه تکرار می‌شد مجبور بودیم بستنی‌خوردن را هم تکرار کنیم. خلاصه در آن روز دلی از عزا درآوردم و زیاد بستنی خوردم و شاید شیرین‌ترین خاطره‌ای است که من از آن روز دارم.
 

 
طراحی عروسک و شخصیت‌پردازی آن، هم در گذشته و هم حالا برای برخی هنرمندان مهم است؛ مثلا در دهه 70 زی‌‌زی‌گولو مطرح بود و حالا عروسکی به نام «بچه» در سریال مهمانی؛ البته به دلیل نشان‌دادن وضعیت فرهنگی هر دوره، این عروسک‌ها با هم تفاوت‌های رفتاری دارند. نظر شما درباره این بازنمایی متفاوت و شخصیت‌پردازی مطابق زمانه چیست؟
بله، هم در گذشته و هم حالا همیشه مهم بوده است. عروسک‌هایی که در زمان قدیم داشتیم مثل هادی و هدی، زی‌زی‌گولو، چاق و لاغر و خیلی از عروسک‌های دیگر وقتی ساخته می‌شدند توسط کسانی کار می‌شدند که استاد بودند؛ استاد اردشیر کشاورزی، کامبیز صمیمی، عادل بزدوده و مرضیه محبوب. خوشبختانه آقای بزدوده و خانم محبوب همچنان کار می‌کنند؛ ولی واقعا این‌که شخصیت‌پردازی عروسک‌ها مطابق زمانه باید باشد یا نه، سوال بزرگ خودِ من هم است و این‌روزها خیلی ذهنم را مشغول کرده، که زمان قبل مسائل ساده‌تر بود و این‌قدر همه‌چیز پیچیده نبود. الان مسائل پیچیده شده‌اند و برایم سوال است و دلم می‌خواهد یک تیمی که شامل روان‌شناس، جامعه‌شناس و متولیان کار کودک است به این سوال جواب بدهند. مثلا عروسکی مثل عروسک «بچه» وقتی در جواب سوال مهمان برنامه که بهش سلام می‌کند می‌گوید تو رو سننه، واقعا من نمی‌دانم که آیا این حرکت دارد درست اتفاق می‌افتد یا نه؛ چون متاسفانه قبح خیلی چیزها الان در جامعه ما از بین رفته است و دلم می‌خواهد یک تیم متخصص جمع شوند و در مورد چیزهایی که الان دارد برای به‌خصوص کار کودکان اتفاق می‌افتد صحبت کنند؛ البته فرقی ندارد کار کودک باشد یا نه، هم کار کودکان بسیار مهم است و هم کارهای بزرگسال که این‌همه خشونت در آن‌ها وجود دارد. آن چیزهایی که من در سریال‌ها شاهد هستم اغلب شخصیت‌هایی‌‌اند که لات‌اند و جاهل، و البته نمی‌دانم این لغات را استفاده کنم یا نه، ولی این نوع شخصیت‌ها را خیلی می‌بینیم، و واقعا این‌ها چه اثری روی رفتار اجتماع و آدم‌ها در جامعه دارند با شرایطی که امروز داریم می‌بینیم که چه‌قدر روابط پیچیده، خشن و بی‌شفقت شده است.

 
اگر به شما فرصتی دهند که کاری برای کودکان یا نوجوانان بسازید چه می‌سازید و در چه قالبی؟
من همیشه خیلی دوست داشتم کارهایی را انجام دهم که به شکل سیار در جمع بچه‌ها برود؛ در کتاب‌خانه‌های کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، در بیمارستان‌ها و مراکزی که بچه‌ها هستند. این کار را قبلا انجام داده‌ام و دو سه سال پیش هم یک کار تک‌نفره داشته‌ام که شهرزاد قصه‌گو به جمع بچه‌ها می‌رود و برای آن‌ها قصه می‌گوید و نمایش می‌دهد. این کار را خیلی دوست دارم و دلم می‌خواهد در جاهای دورافتاده، در روستاها و شهرهای کوچک، در کتاب‌خانه‌ها و مراکز مختلف که بچه‌ها هستند حتما ادامه دهم.

 
به بچگی شما سری بزنیم؛ اولین کتاب کودک و نوجوانی را که خواندید به یاد دارید؟
فکر می‌کنم یک‌سری کتاب‌هایی بود که قطع خیلی کوچکی داشت؛ مثل شنل قرمزی، گربه چکمه‌پوش و بعد شازده کوچولو و بعدتر در دوران نوجوانی تام سایر و هاکلبری‌فین و کتاب‌هایی از نویسندگان معروف دنیا مثل همینگوی، فاکنر و داستایوفسکی. کلا من در دوران کودکی و نوجوانی خیلی کتاب‌خوان بودم و آثار ادبی را دنبال می‌کردم و کتاب‌های خوب را که از لحاظ ادبی شایسته بودند حتما می‌خواندم.
 
چه‌قدر دنیای خودتان با فضای خیال‌پردازانه‌ی کودکی و نوجوانی همراه و نزدیک است؟
واقعیتش این است که در این یکی دو سال اخیر احساس می‌کنم که مثل سابق آن فضای فانتزی و کودک، و فضایی که همیشه من را خیلی با خود همراه می‌کرد در من وجود ندارد؛ زیرا من حقیقتا تا به این سن که رسیده‌ام سن را به معنایی که در آن هستم، درک نکردم و هیچ‌وقت خودم را یک زن 50، 60 ساله ندیده‌ام و همیشه به نظرم می‌آمد که همان کودک 6، 7 ساله هستم. این اواخر به دلیل شرایطی که هست مثل بیماری کرونا کمی احساس می‌کنم که ذهنم سخت شده است و از این فضای خیال‌پردازانه فاصله گرفته‌ام؛ ولی دارم سعی می‌کنم که آن فضا را مجددا برای خودم ایجاد کنم.
 
آخرین داستان کودک و نوجوانی که خوانده‌اید چه بود؟ آیا به بقیه پیشنهاد می‌دهید؟
آخرین داستان کودک و نوجوانی که خواندم قصص قرآن بود. داشتم یک پادکستی را - در یکی دو سال اخیر - برای بچه‌ها و بزرگسالان تهیه می‌کردم به نام «قصه‌های سوسن» که در آن قصه‌های کهن ایرانی را بازگو می‌کردم. آخرین داستانی که در آن برنامه گفتم اصحاب کهف بود.
برایم جالب بودند و مخصوصا این داستان‌های کهن را پیشنهاد می‌دهم که حتما برای بچه‌ها بازگو شود؛ چون این سنت قصه‌گویی که پیش‌تر توسط مادربزرگ‌ها اتفاق افتاده است و ما از آن خاطره داریم، کم‌کم دارد کمرنگ می‌شود و خیلی خوب است که داستان‌های کهن ایرانی دوباره بازگو شود و بچه‌ها آن‌ها را یاد بگیرند.
 
شما کتابی نیز منتشر کرده‌اید با عنوان «درام‌های تلفنی»؛ موضوع آن چیست و چه شد آن را نوشتید؟
همان‌طور که از اسم کتاب پیداست درباره گفت‌وگوی تلفنی دو نفر است؛ حالا ممکن است این دو نفر زنان خانه‌دار باشند یا مادر و دختر، یا دو آقا باشند که کارمندند. 46 داستان کوتاه است هرکدام در دو سه صفحه، و ویژگی آن هم این است که خیلی کوتاه‌اند و در کوتاه‌ترین شکل، حرفی را که می‌خواهد می‌زند.
در سال‌های 92 تا 96 کار تصویر و تئاتر انجام ندادم و برای این‌که این خلاء را پر کنم شروع به نوشتن کردم؛ البته نوشتن همیشه دل‌مشغولی من بود. از زمان کودکی نوشتن را دوست داشتم و اصلا به‌خاطر این‌که نویسنده شوم به سراغ تئاتر آمدم؛ ولی بعد بازیگر شدم.

 
آیا دوست دارید کتاب‌های بیشتری بنویسید و شما را به عنوان داستان‌نویس هم بشناسند؟
واقعیتش این است که برای من نوشتن یک‌جور تراپی است و نوشتن را به عنوان یک نویسنده نگاه نمی‌کنم و کاری دلی است. ادعایی ندارم. یک‌وقت‌هایی موجی در من جریان پیدا می‌کند، سوژه‌ای می‌آید و صدایم می‌کند و می‌گوید من را بنویس و می‌نویسمش؛ ولی نه، خیلی ادعایی ندارم که بخواهم به‌عنوان داستان‌نویس شناخته شوم. فکر می‌کنم بازیگری بیشتر من را به سمت خود می‌کشاند.
 
شما هم در رادیو و تلویزیون کار کرده‌اید و هم کتاب نوشته‌اید؛ تفاوت دنیای این سه رسانه چیست؟ و کدام یک به شما احساس رضایت بیشتری داده است؟
بله، من هم در رادیو و هم تلویزیون کار کرده‌ام و گاهی هم نوشته‌ام. طبیعی است که این سه رسانه تفاوت‌هایی داشته باشند و این بر همه آشکار است؛ ولی برای من رادیو و کتاب –شاید این مثالی که می‌زنم کمی خنده‌دار باشد- مثل دست و پایم می‌مانند و قسمتی از بدنم. چیزی هستند که همیشه از بچگی با من بوده‌اند. زمانی که بچه بودم همه رادیو گوش می‌کردند و در تعداد کمی از خانه‌ها، تلویزیون بود؛ بنابراین من خیلی با رادیو و همین‌طور با کتاب محشور بودم.
در مورد تلویزیون، از زمانی که من از سال 63، 64 شروع کردم به طور جدی در تلویزیون کار کنم برایم مثل دوستی بوده است که انگار دست من را می‌گیرد و به خانه‌های مردم می‌برد. یک‌جور وسیله ارتباط من و آدم‌هاست. وقتی یک کاری می‌کنم و بازخوردش را می‌بینم و راجع‌به آن با من صحبت می‌کنند خیلی لذت می‌برم، و این‌که هر سه‌تای این‌ها به من احساس رضایت می‌دهند؛ در یک زمانی در رادیو کار می‌کنم، یک زمانی پیش می‌آید کار تلویزیونی انجام دهم و خب نوشتن هم که همان‌طور که گفتم یک دل‌مشغولی است. من در هر سه تا احساس لذت دارم.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها