در سی و یکمین هفته از پویش مردمی «چهارشنبههای امام رضایی» کتاب «یک قمقمه از کوثر» داستانهای دراماتیک برای تئاتر رضوی را مرور میکنیم.
این کتاب علاوه بر مقدمه شامل سه بخش میشود. بخش اول به داستانهای دراماتیک، بخش دوم به خلاصه داستانهای دراماتیک و بخش سوم به نمونهای از یک نمایشنامه تنظیم شده براساس داستانهای مندرج اختصاص یافته است.
نصرالله قادری درباره هدف عمده این پژوهش در مقدمه کتاب نوشته است: «نقطه شروع نویسنده هرچه باشد، باید خط داستانی دراماتیک و داستان دراماتیک داشته باشد تا منجر به طرح یا Plot شود. عنایت داشته باشید که مراد ما در این جا داستان به مفهوم یک گونه ادبی نیست، بلکه گامی است در فرآیند آفرینش نمایشنامه که اصول و قواعد خاص خود را دارد. داستان دراماتیک اساساً هم از ساحت صوری و هم از ساحت ماهوی با داستان به عنوان یک گونه ادبی تفاوت دارد. مراد ما از داستان دراماتیک ماده خام اولیهای است که در اختیار نمایشنامهنویس است و او با تکیه بر این ماده به خلق طرح میپردازد.»
در بخشی از این کتاب میخوانیم: شب ناآرام بود. انگار دلش آشوب است. شب ماننده آدمی آرام و قرار نداشت. انگار در دل آسمان ستارهگان بغض کرده بودند، که دل زمین تاریک بود. ماه آنقدر سرخ میدرخشید که زمین را روشن نمیکرد. خدمه قصر مأمون مشغول روشن کردن شمعهای بسیاری در جای جای جای اتاقی مخصوص بودند. انواع میوهها و نوشیدنیهای رنگین اتاق را ملون کرده بود. در صدر مجلس سی و دو شمشیر برهنه در برابر جلوس گاه مأمون به چشم میخورد. پس یکی از خاصان مأمون وارد اتاق شد و به وارسی اتاق پرداخت. چون همهچیز آنچنان بود که باید رفت. چهار گوشه اتاق، غلامان چهارگانه حلقه به گوش و دست به سینه ایستاده بودند. انگار صدای دل زمین به گوش میرسید. لحظاتی در سکوت مرگبار گذشت تا «صبیح دیلمی» و سی و یک نفر غلامان خاصه وارد شدند. همه بر پای ایستاده و مضطرب و حیران بودند. ثلثی از شب گذشته بود. همه با خود میاندیشیدند که در این وقت مأمون با آنها چه کاری دارد! و پاسخی نبود. آشکارا ترسیده بودند. اندیشه مرگ آرام و قرارشان را گرفته بود، که صدای گامهایی استوار در قصر پیچید. جز صدای این گامهای استوار هیچ نبود و سکوت بود. و بعد مأمون وارد اتاق شد...
همچنین به عنوان نمونه داستان «مسافر ناگزیر» باکابوسهای مامون آغاز میشود. او پس از کشتن برادرش خود را در خطر میدید، برای همین موضوع را با فضل بن سهل در میان گذاشت. فضل نقشهای کشید بر این مبنا که با پیشنهاد ضمانت به امام رضا (ع) موضوع را حل کنند. امام رضا ضمانت را نپذیرفت. سپس فضل، برای آوردن امام رضا (ع)، به عنوان ولیعهد به مدینه رفتند و امام رضا (ع) ناگزیر به سمت خراسان آمدند و درست همان هنگام که مامون از خواب پرید، وارد شدند و خبر آوردند امام به نیشابور وارد شدهاند و مردم از ایشان استقبال میکنند.
عنوانهای برخی دیگر از داستانهای این کتاب عبارتاند از: گوهر عشق، تعبیر خوابی که مثل خواب نبود، دوراهی تردید، هذیان ابومحمد، شربت تلخ، وسوسة ناکام، مضحکة مرکب و قلم، طالع نامیمون، هامون، هزارنامه در یک آیینه، اعداد عجیب، بوی خوش پیراهن، و دربان ندامتگاه.
نظر شما