همایش «فیلسوف زوال اندیش» برگزار شد؛
پورجوادی: مهمترین مسئله فلسفه ایرانی خویشتن است/ طباطبایی اهل سندیت بود
پورجوادی در همایش«فیلسوف زوال اندیش» پس از اشاره به نظریات سیدجواد طباطبایی به مهمترین مسئله فلسفه ایرانی یعنی خود و خویشتن پرداخت و گفت: در انگلیسی این واژه تحت عنوان self مطرح میشود و در عربی به آن نفس میگویند. این مهمترین مسئله در تمام نحلههای فلسفی بوده و این یک پرسش مهم است که این خود چیست؟ مثلا وقتی میگویند خود را بشناس منظور چیست؟
قدیر نصری رئیس پژوهشکده مطالعات استراتژیک خاورمیانه در ابتدای نشست بیان کرد: در کنار تجلیل از دکتر طباطبایی، جای یک جلسه که به اندیشههای ایشان بپردازد خالی بود. آنچه برای ما قابل تمرکز است این است که اندیشمندان بزرگی در ایران هستند که با افکارشان زلزله فکری برپا میکنند و این قبیل دانشمندان، تا تاریخ هست، هستند. همانطور که سقراط، شهید راه فلسفه بود دکتر طباطبایی نیز شهید راه ایران بود.
وی ادامه داد: نکته دیگری که باید به آن اشاره کنم این است که میتوان هم در آموزش و هم در پژوهش آزادانه و با آزادگی تفکر کرد و بدون مجیزگویی و تعارف وارد گفتگویی انتقادی با دیگران شد. دکتر طباطبایی سنتهای شایان تحسینی برای ما در خصوص اندیشهپردازی گذاشتهاند.
نصری اضافه کرد: آنچه باعث ارتقای ارزشهایی اینگونه میشود دفاع مودبانه و عمیق از یک اندیشه است. هیچ اندیشهای با تهمت و توهین و تشر بزرگ نمیشود. دفاع عمیق از دکتر طباطبایی این است که برویم و در آثار ایشان غور کنیم. این ادعای بدی بود که شنیدم 90 درصد طرفداران دکتر طباطبایی حتی یک کتاب ایشان را هم نخواندند. امیدوارم این حرف درست نباشد.
وی با بیان اینکه بهترین دفاع از اندیشهها مواجهه عالمانه با یک متن است افزود: نه با تقدیس و تحسین درست میشود و نه با تحقیر و طرد میتوان کمکی کرد. دکتر طباطبایی به قدری عمیق است که نیازی به مجیزگویی دیگران ندارد و میشود روی اندیشههای ایشان سنتهای فکری تاسیس کرد. خوشبختانه این مرکز سالیان سال است که به اندیشههای دکتر طباطبایی توجه خاصی نشان داده است. به خصوص جلساتی که تحت عنوان «در کجا ایستادهایم؟» برگزار شد که به این روش و خط مشی افتخار میکنیم.
نصری افزود: در بزنگاه مهمی که ایران در آن ایستاده است باید تحقیق کرد بالاخص کسانی که به ساحت اندیشه سیاسی علاقه دارند. این حوزه حوزهای نیست که بشود خاطرات شخصی را دخیل کرد. در نهایت اینکه ما همچنان استقبال میکنیم؛ فضا باز هست و از دوستانی که سخنانی تازه دارند استقبال میکنیم. با افتخار مهمترین آورده ما آزادی است. هیچ کمکی از جاهای مختلف به ما نمیرسد هرچند میارزد که آزادانه اندیشه کنیم. امیدواریم مبنایی قرار بگیرد که در آینده به سمت تثبیت فکری که دکتر طباطبایی نمایندگی میکردند پیش برویم.
وی در پایان گفت: چگونه میشود یادنامه درخشانی از ایشان نوشت و جایزهای برای ایشان طراحی کرد. امیدوارم که بشود و بتوانیم و حتما هم میتوانیم این مرام را ادامه بدهیم.
نصرالله پورجوادی دیگر سخنران این همایش بیان کرد: در مورد مرحوم طباطبایی صرف نظر از دوستی که بین ما بود، علاقهای نیز وجود داشت که من دربارهاش صحبت خواهم کرد. دکتر طباطبایی فرهنگ و تمدن ایرانشهری را به معنای وسیعی در نظر میگرفت که ابعاد مختلفی داشت که یکی از آنها حوزه فلسفه ایرانشهری است.
وی ادامه داد: مرحوم طباطبایی روی فلسفه ایرانشهری تاکید داشت البته تصوری که ایشان از موضوع ایرانشهری داشت مقداری با آنچه که بنده صحبت خواهم کرد فرق دارد. ایشان بیشتر علاقهاش درباره فلسفه ایرانشهری سهروردی بود و اولین مقالاتی نیز که ایشان نوشت درباره فلسفه سهروردی است. این فلسفه آن زمان یعنی اوایل دهه 60 شناخته شده هم نبود به هر حال همان موقع مقالاتشان برای من گیرایی بالایی داشت و به همین دلیل هم مرتب ما نوشتههای ایشان را چاپ میکردیم و از همانجا نیز دوستی ما آغاز شد.
پورجوادی اضافه کرد: فلسفه اشراقی ادامه یک فلسفهای است که در ایرانشهر بوده و سابقهاش را اگر پله پله به عقب برگردانیم از سهروردی و ابن سینا و فارابی هست ولی آن چیزی که به عنوان فلسفه ایرانشهری در نظر میگیریم از سهروردی آغاز میشود تا میرسد به ابوالعباس ایرانشهری که فیلسوف قرن سوم هجری بود و ادعای نبوت داشت. او فلسفه را با دیانت یکی میدانست و پیغمبر را نیز همان فیلسوف میدانست. ادعایی که تا حدودی فارابی هم داشته است.
وی گفت: اسم ایرانشهری به نظر من به دلیل ایرانشهر بود و لزوما به این معنا نبود که یک جایی بوده به نام ایرانشهر. کما بیش به همان معنایی میگفتند ایرانشهر که مرحوم طباطبایی میگفت؛ یعنی کل ایران. او معتقد بود که هر تمدنی و هر قومی باید دیانت و فلسفه خودش را داشته باشد. ما خیلی درباره ایرانشهری نمیدانیم ولی همین را میدانیم که طباطبایی اهل سندیت بود. سندیت نور و ظلمت فلسفه ایرانی مبتنی بر همین دوگانگی است و منافاتی با توحید ندارد.
پورجوادی با اشاره به تعبیر غلطی که در تعریف محدوده فلسفه در ایران میکنند اشاره کرد و گفت: بعضیها فکر میکنند پس از بررسی سهروردی باید به 2500 سال قبلش برگردیم. فلسفه ایرانی تداوم داشته و فلاسفههای متعددی در این میان داشتهایم. فلسفه اینطور نبوده که چند قرن خاموش شده باشد. بعضیها فکر میکنند ما در ایران اصلا فلسفه نداشتهایم. مدام هم میگویند چه کتابی نوشته شده و چه فیلسوفی بوده است. کسانی که اینطور میگویند آگاه نیستند و تاریخ را و فرهنگ را نمیشناسند.
وی با اشاره به فلسفه یونان گفت: نزدیک به 600 سال است که فلسفه یونان در دانشگاهها تدریس میشود و هزاران مقاله نوشته شده است. به نوعی در این 6 قرن گذشته فلسفه یونان احیا شده است. درباره ایران اما هیچ کاری صورت نگرفته است. کدام دپارتمانی هست که بخواهد فلسفه ایران را درس بدهد؟
پورجوادی خود و خویشتن را به عنوان مهمترین مسئله فلسفه ایران مطرح کرد و ادامه داد: در انگلیسی این واژه تحت عنوان self مطرح میشود و در عربی به آن نفس میگویند. این مهمترین مسئله در تمام نحلههای فلسفی بوده و این یک پرسش مهم است که این خود چیست؟ مثلا وقتی میگویند خود را بشناس منظور چیست؟
وی گفت: موضوع مهم در شناخت دین این است که فردی که به 15 سالگی میرسد باید پرسشهایی را از خود بپرسد و جواب بدهد. من از کجا آمدهام؟ به کجا میروم؟ چه هستم؟ خویشواری من چیست در این گیتی؟ خویش هرمزم یا اهریمن؟ خویش یزدانم یا دیوان؟ خویش بهانم یا بدان؟ مردمام یا دیو؟ دیگر به یک بچه 15 ساله عقیدهنامه و سلسله اعتقادات نمیخورانند بلکه از او این پرسشها را میکنند.
پورجوادی ادامه داد: اصل و اساس نگاه دینی در ایران این است که جهان دو وجه دارد. کل هستی دو جنبه دارد. یکی جنبه گیتی و دیگری مینو. یک جنبه آن است که با حواسمان متوجهاش میشویم، میبینیم و میشنویم و لمس میکنیم که همان عالم محسوس است. دیگر اینکه در همین حین که جهانی را حس میکنیم یک وجود دیگر نیز هست که آن را نمیبینیم و با حواس پنجگانه متوجهش نمیشویم. هرچیزی که میشناسیم از طریق معقولات است.
وی درباره مینو توضیح داد: مینو به طور خلاصه همان چیزی است که در فلسفه غرب از آن به عنوان متافیزیک یاد میکنند و گیتی نیز همان فیزیک است. پس این جهان تنها آن جنبه محسوس نیست بلکه جنبه معقولش نیز مورد توجه است. درباره خود نیز به همین شکل است. ایرانیها باور داشتند که ما با دو نوع خود روبهرو هستیم. یکی خود مینوی و یکی خود گیتیانه. نسبتشان هم مثل نسبت ظل است به ذیظل. خود آن فرد و سایهاش.
پورجوادی گفت: دست ما به خود مینوی نمیرسد اما دستمان به سایهاش میرسد. فلسفه جدید مینو، بحثش درباره همین سایه است. دکارت، لاک، هیوم و بارکلی و ... همگی درباره هویت شخصی صحبت میکنند و به این سایه میپردازند. معقول ثابت است و محسوس غیرثابت. هویت هر کدام از ما حقیقتی مینوی است و آنچه که فکر میکنیم ماییم، آن درواقع سایه آن است. سایه تاریک است و مینو روشن.
در ادامه جلسه پنلی تخصصی نیز برگزار شد که درباره آراء سیدجواد طباطبایی صحبت شد. احمد بستانی عضو هیئت علمی دانشگاه خوارزمی، سیدعلی میر موسوی عضو هیئت علمی دانشگاه مفید، شروین مقیمی عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، مالک شجاعی عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، ناصر سلطانی عضو هیئت علمی دانشگاه تهران، مهدی روزخوش پژوهشگر مهمان در پژوهشکده مطالعات پیشرفته خاورمیانه و امیر مازیار عضو هیئت علمی دانشگاه هنر تهران از جمله سخنرانان این همایش بودند.
نظر شما