نسخه الکترونیک کتاب «بوی نم باروت؛ خاطرات حاج شیخ مرتضی خاکساردوست» را از سایت و برنامه طاقچه بردارید.
روایت این کتاب شرح رفاقت و شهادت دلیرمردان این مرزو و بوم باصفاست. روایت انسانهایی که هر یکشان بهتنهایی برای اسوه بودن کافیاند؛ از زاویهی نگاه یک روحانی.
حاج شیخ «مرتضی خاکسار» بیشترِ حضورش در جبهه را از جنوب تا غرب، هورالعظیم و جزیرهی مینو تا سومار و قصر شیرین، از همراهی با کمیته و جهاد سازندگی تا سپاه و ارتش،با لباس روحانیت تجربه کرده. به قول خودش: «هر جا میرفتم، سنگ صبور رزمندهها بودم.»
«بوی نم باروت» حکایت عاشقپیشگی زائر جبهههاست؛ زائری که هر چند بیشتر مواقع تفنگ نداشت، هیچوقت باروتش بوی نم نگرفت. به اعتقاد استادش حاج آقا مجتهدی که عمری شاگردیاش را کرده، عبا و عمامه و قبا و لباده و پیراهن یقه آخوندیاش، برای جبهه کار تانک را میکرد. لحظهای تردید به خودش راه نداد. همیشه پا در رکاب بود؛ بهار و تابستان و پاییز و زمستان هم برایش فرقی نداشت. راوی، خودش هر چه را دیده، آزموده و هر چه را شنیده، به سنگ محکش زده تا راست بیاید.
نظر شما