«منم یه مادرم»؛ دفتر اول از مجموعه کتابهای روایت سبک تربیتی والدین شهدا، براساس روایتهایی از والدین دانشمند شهید مصطفی احمدیروشن، شهید مدافع امنیت محمدحسین حدادیان و شهید مدافع حرم محمد مسرور تهیه شده است.
تصویر روی جلد مادری با چادر مشکی است که در میان گلستان ایستاده و حکایت از بهشتی بودن مادران شهدا دارد. همچین نام کتاب در ذهن مخاطب یادآوری نوحهای است که کاملا با محتوای کتاب مطابقت دارد و همانند نوحه از زبان مادری است که تمام تلاش و عشق مادری خود را برای فرزندش بهکار میگیرد. اما در زمان دفاع از دین و کشور او را در مسیر شهادت حمایت میکند و با صبوری و دعا برای عاقبت بخیری او را بدرقه میکند.
در ابتدای هر فصل از کتاب، صفحهای وجود دارد که مشخصات شهید در آن ذکر شده اما به دلیل رنگ نامناسب نوشته خوانا نیست. در صفحه بعد از آن هم نحوه شهادت آن بزرگواران نوشته شده است.
حساسیت در تربیت
در فصل اول صدیقه سالاریان؛ مادر شهید مصطفی احمدیروشن درباره او توضیحاتی را ارائه میدهد که توسط لطیفه نجاتی نوشته شده است؛ مصطفی متولد ١٧شهریور۵٨ در شهر همدان است. پدرش در زمان جنگ در جبهه حضور داشته و عمویش محسن وقتی مصطفی ٢ساله بوده به شهادت رسیده است.
مادرش در تربیت فرزندان حساسیت ویژهای داشت، مثلا هنگام بازی بچهها به بهانههای مختلف به آنها سر میزد. از کوچکی مصطفی را برای کار کردن به خیاطی فرستاد، برای اینکه به قول خودش تنبل و بیعرضه برنیاید. با بچهها دوست و صمیمی بود و راحت حرفهایشان را به او میگفتند. مصطفی بسیار مرتب و دقیق بزرگ شد و زندگی در شرایط سخت را آموخت. او آنقدر به مادرش احترام میگذاشت که در محل کار فقط به تماس مادرش پاسخ میداد. روشها و نکات تربیتی صدیقه سالاریان دارای ظرافت خاصی است که نمیتوان ساده از کنار آن عبور کرد.
مصطفی در نیروگاه هستهای نطنز مشغول فعالیت بود و در ٢١دی١٣٩٠ هنگام رفتن به محل کار بر اثر انفجار بمب مغناطیسی که موتورسواری به ماشین آنها متصل کرده بود در خیابان شهید داود گلنبی در نزدیکی دانشگاه علامه طباطبایی به شهادت رسیدند.
مشارکت در کارهای عامالمنفعه
فصل دوم به روایت زرافشان مولودیان؛ مادر شهید محمد مسرور آغاز میشود. محمد دقیقا لحظه سال تحویل سال ۶۶ و در شهر کازرون استان فارس متولد شد. سه برادر و یک خواهر داشت و خودش آخرین فرزند خانواده مسرور محسوب میشد.
زرافشان روایت خود را با خواستگاریاش در سال ۵۴ آغاز کرده و پس از شرح ولادت فرزندان به نحوه تربیت آنها میپردازد. محمد از همان کودکی با پدر به نماز جمعه، مسجد و... میرفت و در همان جا سنگ بنای رفتار او در جوانی و نوجوانی گذاشته شد.
تصمیم او برای روحانی شدن، ساختن واحد شهدا در حوزه، حضور در مراسم شهدا، غبارروبی گلزار شهدای کازرون و... از تاثیرات همراهی با پدر و تربیت صحیح مادر بود. او بیشتر وقت خود را به شهدا و اکرام آنها اختصاص داده بود و خط مشی آنها را در زندگی دنبال میکرد، آرزویش شهادت بود.
تا آنجا که به گفته مادرش زمانی که فقط چندماه از عقد او میگذشت و تصمیم گرفت به سوریه برود مادر به خاطر تازهعروسش با او مخالفت کرد اما محمد در خواستگاری از آرزوی شهادت و حضورش در سوریه صحبت کرده بود. سرانجام محمد بدون خداحافظی از مادر راهی سوریه شد تا به خاطر احترام به مادرش مجبور به ماندن نباشد.
از فرودگاه تهران با مادر تماس گرفت و وعده داد ۴۵ روز بعد به خانه برگردد. اما درست ۴٧ روز بعد خبر شهادتش به خانه رسید. تابوتحمل این مادر در دوری از پسرش و احترام به تصمیم فرزندان از کودکی تا بزرگی بسیار زیبا به رشته تحریر درآمده است.
محمد در تاریخ ١۶بهمن٩۴ در سوریه به شهادت رسید و در گلزار شهدای کازرون به خاک سپرده شد.
همقدم با نوجوانان
راوی سومین فصل فاطمه تاجیک؛ مادر نام آشنای محمدحسین حدادیان است که پیش از این در کتاب «آرام جان» مفصل به شرح زندگی خود و محمدحسین پرداخته است.
در این کتاب تاجیک به نحوه تربیت و برخورد با محمدحسین در موقعیتهای مختلف میپردازد.
محمدحسین در فتنه ٨٨ عضو بسیج حضور داشته است. نحوه پاسخگویی به فرزند نوجوان و نشان دادن مسیر درست به او توسط مادر صورت گرفته است
همچین پدر از کودکی با برخورد صحیح و همراه کردن محمدحسین در جلسات کاری مسجد و... کمک شایانی به تربیت صحیح او کرده است.
همراه کردن محمدحسین در اینگونه فعالیتها موجب شد او در سن بسیار کمی وارد بسیج شود و نقش مهمی ایفا کند. محمدحسین متولد سال ٧۴ است که در اسفند سال ٩۶ در خیابان گلستان هفتم در زمان اغتشاشات دراویش شرکت کرده بود. این شهید امنیت با اصابت ماشین زخمی شد و با ضربات انواع سلاحهای سرد به شهادت رسید.
از نکات مورد توجه در این کتاب میتوان به ده مورد مشترک و قابل توجه که توسط مادران سه شهید بزرگوار مطرح شد، اشاره کرد:
١. پرداخت خمس و نخوردن مال شبههدار
٢. بچهها از کودکی همراه پدر یا خانواده در مسجد و مراسمات شرکت میکردند و با فضای سیاسی آشنا بودند.
٣. در هر خانواده پدر یا نزدیکان در جبهه حضور یافته بودند و این کار را امری لازم تلقی میکردند.
۴. احترام به شهدا و خانواده آنها از کودکی به فرزندان آموزش داده شد.
۵. مادران با سختگیریهای بیمورد یا دادن آزادی بیشاز حد موجب دینزدگی و جدایی بچهها از خانواده نشدند و با آنها دوست بودند.
۶. فرزندان در زمان حیات شوق شهادت داشتند و با رزمندگان و شهیدان رابطه خوبی برقرار کرده بودند.
٧. اطلاعت از رهبری و امنیت کشور و دفاع از اسلام برای خانواده بسیار حائز اهمیت بوده است.
٨.مادران با از خودگذشتگی و درایت مانع حضور فرزندان در جبهههای جنگ نشدند و به شهادت آنها افتخار میکنند.
٩.هر سه خانواده شرایط اقتصادی سخت را تجربه کردند و به فرزندان خود قناعت، اسراف نکردن و لقمه حلال آموختند.
١٠. هر سه شهید بزرگوار داری خواهر و برادر بودند و با تربیت صحیح مادر رابطهای بسیار نزدیک و صمیمانه داشتند که حامیان خوبی برای شهادت آنها بودند.
این کتاب توسط سه نویسنده فاطمه داشنور جلیل، مهری غلامپور و لطیفه نجاتی نوشته شده و به دبیری مریم حلاج و توسط انتشارات راه یار در سال ١۴٠١با قیمت هشتاد هزار تومان به چاپ رسیده است.
نظر شما