اسطورۀ سیرن را میتوان بهنوعی با «بوسلمه» (بوسلامه) موجود افسانهای در بوشهر مطابقت داد؛ «شبهنگام بهوقت حرکت کشتیهای بادی در خلیج [فارس] بوسلامه از دریا بیرون آمده، جلوی کشتی مینشیند تا ملوانی جلوی کشتی آید. بوسلامه خود را به دریا میاندازد. ملوان به گمان اینکه دوستش به دریا افتاده بهدنبال بوسلامه خود را به دریا میاندازد. در دریا بوسلامه بهسبب آنکه پرقدرت است، ملوان را به زیر آب میکشد».
بر پایۀ همین اسطوره منیرو روانیپور در رمان اهل غرق از بوسلمه بهعنوان یکی از شخصیتهای جادویی رمانش بهره بردهاست: «بوسلمه، ساکن زشتروی دریاها، با یکی از آبیها [پریان دریایی] عروسی میکرد و درشتترین مروارید دریا را در دهان ماهی کوچکی میگذاشت تا ساکنان زمین، آنان که زیباترین جوان خود را بهعنوان نیزن به شادباش عروسی او میفرستند، مروارید را بیابند و تا ابد از رنج جستوجوی نان رها شوند».
اسطورۀ سیرن در داستانهای عامیانه و قصههای پریوار در ادبیات جهان بهنوعی بازتاب یافتهاست؛ اما در شعر معاصر بهندرت راه پیدا کردهاست. در شعر نعمتیزاده این اسطوره مطابق ذهنیت شاعر و اوضاع جامعه بازآفرینی میشود که نشان از نوعی تأثیرپذیری از ادبیات غرب دارد. نعمتیزاده آگاهانه برای بیان اندیشۀ خود اسطورۀ اصلی را تغییر میدهد و خوانش دیگری از آن ارائه میهد. در روایت اصلی، سیرنها موجوداتی اغواگر و اهریمنی هستند که در جزیرهای صخرهای ساکنند.
برپایۀ کتاب ادیسه، اولیس، از قهرمانان اسطورهای یونان، و یارانش در جنگ بین تروا و یونانیان که درنهایت به پیروزی یونانیان انجامید، در مسیر بازگشت به سرزمین خود در رویارو شدن با سیرنها درپی چارهاندیشی برای نجات خود هستند. اولیس گوشهای یاران خود را از موم انباشته میکند تا آوای افسونگر سیرنها را نشنوند و پس از این، یارانش را وامیدارد که او را به دکل کشتی ببندند و به این تدبیر از دست آنها نجات مییابند. نعمتیزاده با نوعی اسطورهشکنی و با تغییراتی در روایت اصلی، تفکر آرمانشهری خود را بیان میکند.
سیرن در روایت نعمتیزاده چهرهای پاک و رؤیایی به خود میگیرد و برخلاف اولیس، شاعر خواهان زیستن با او و «دلباختۀ وصل» با اوست. شاعر دلگیر از شکستها و ناکامیها برای رهایی از این وضعیت نامطلوب و رفتن از این ویرانشهر و «شهر طاعونزده» و دلتنگ از «شهر پرهیاهوی بتها» شوق سفر به شهر سیرن، اقلیم آبها دارد.
در این شعر که همان درونمایۀ شعرهای پیشین دارد، با نوعی افسونزدگی مواجهیم. شاعر دلگیر از شهر خود که سراسر رنج و درد است، شوق سفر به شهر «سیرن» (پری دریایی)، «شهری چون دیار دلانگیز خوابها» دارد. پری در واقع سمبل آرزوهای دستنیافتنی شاعر است و ریشه در همان اندیشههای دیرین انسان دارد: دستیابی به جهانی سراسر صلح و آرامش. در این شعر نسبتاً بلند، هرچند که دچار حشو و زوائدی است، با پارههای درخشانی روبهرو میشویم.
تصویرهایی که بیشتر در پیوند با عناصر اقلیمی و محیط بومی و طبیعت جنوب هستند. ترکیباتی دلنشین و تازه چون اسب خیزاب، کوهسار نیلی مغرب، قریۀ کبود افق، شبان نقرهای آسمان، اطراق ماهیان، خیزابهای وحشی وحشت، و ... که نشان از قدرت خلاقه و طبع نوجوی او دارد:
الف) «با تو خوش است ای سبزپوش آب
در باغهای مرجان گلگشت
و در هوای وصل تو دل باختن
و با تو همسفر
بر پشت اسب خیزاب
تا کوهسار نیلی مغرب
تا قریه کبود افق تاختن
و در شبان نقرهای آسمان به دریا نزدیک
زیر چراغ ماه
اُطراقِ ماهیان را دیدن
و گِرد شعلهبازیِ مروارید
در چالهی صدفها رقصیدن»
(نعمتیزاده، محمدرضا، ۱۳۷۰: ص ۲۵)
ب) «بر گِرد من همیشه شب و روز
مانند یک جزیرهی کوچک
خیزابهای وحشی وحشت گرفتهاست
در من همیشه ضجهی طوفانهاست»
(همان، ص 26)
پینوشت:
نیما در شعر «مانلی» اسطورۀ پری دریایی را در شعر بهکار بردهاست.«نازنین پیکر دریایی گفتش: اما/ من سودازده را جای در آب/ شوق دیدار تو آورد بر آب/ [...] بر سر ناوش آورد نشست/ دل بر آن مهوش دریایی بست/ همچو چشمانش بربست دهان/ [...] دلنوازندهی دریا خندید/ هردو را آنی دریا بلعید» (1371: 377 و 379)؛ سهراب سپهری نیز در شعر «پشت دریاها» بدون نام بردن از سیرن، تعبیر «دریا ـ پریان» بهکار بردهاست.« قایقی خواهم ساخت/.../ نه به آبیها دل خواهم بست/ نه به دریا ـ پریانی که سر از آب بهدرمیآرند».
شاملو نیز در شعر «رکسانا» از محموعهشعر هوای تازه به نوعی این اسطوره را بهکار گرفتهاست.
(این نوشتار برگرفته از کتاب آمادۀ چاپ رقص بلند خیزران: زندگی و شعر محمدرضا نعمتیزاده است.)
منابع:
1. روانیپور، منیرو؛ (1368). اهل غرق. تهران: خانۀ آفتاب.
2. ساعدی، غلامحسین؛ (1345)، اهل هوا، تهران: انتشارات امیرکبیر (با همکاری مؤسسه تحقیقات و مطالعات اجتماعی).
3. . نعمتیزاده، محمدرضا؛ (۱۳۷۰)، فصل خاکستر، بوشهر: نشر شروه.
4. وارنر، رکس، (۱۳۸۷)؛ دانشنامۀ اساطیر جهان، ترجمۀ ابوالقاسم اسماعیلپور، چاپ دوم، تهران: نشر اسطوره.
نظر شما