با این حال، اغلب بین یک شی و ظاهر شی در یک عکس اختلاف وجود دارد. بنابراین تصاویر و انتظارات نادرست از طریق عکاسی ایجاد میشود. این باید یک نگرانی بزرگ برای فیلسوفان باشد، زیرا تصاویر عکاسی به طور فزایندهای به پنجره ای به واقعیت تبدیل میشوند: حتی میتوان گفت که تصاویر عکس به راهی برای درک واقعیت بدل شدهاند. چندین فیلسوف مفاهیم فلسفی عکس را بررسی کرده اند، اما عمدتاً بیش از حد آن را مورد انتقاد قرار دادهاند.
در این مطلب بر توضیح تأثیر عکاسی بر مفهومسازی مردم از واقعیت تمرکز خواهیم کرد.
عمل عکاسی
منطقی است که با بررسی منبع اختلاف کار را شروع کنیم: ایجاد یک عکس. ساختار فیزیکی یک دوربین لزوماً تصویری را که ثبت کرده، مخدوش میکند. با این حال، عکس معنا یا اهمیت خود را دریافت میکند، یعنی آنچه که عکاس قصد دارد تصویر را «بگوید» یا ارتباط برقرار کند، از طریق فعال کردن همین مکانیسم بیان میکند. معنی همان دلیلی است که یک عکس با آن گرفته میشود، بنابراین باید در نظر بگیریم که یک عکس چگونه معنای خود را دریافت میکند. خوشبختانه، میتوان برای راهنمایی به ژاک دریدا مراجعه کرد.
دریدا مفهوم «قدرت آرکونتیک» را در این رابطه پیشنهاد میکند: قدرت «آرکونها»، گروهی از مردم که مسئولیت حفظ قوانین و اسناد یونان باستان را بر عهده داشتند. وی در اینباره مینویسد: «آرکونها اول از همه حافظ اسناد هستند... آنها قدرت تفسیر بایگانیها را دارند... این اسناد در واقع قانون را بیان می کنند: آنها قانون را به یاد میآورند و قانون را فرا میگیرند یا تحمیل میکنند.»
به عبارت دیگر، کسانی که اطلاعات را در اختیار دارند، میتوانند آن را تفسیر کنند. اطلاعاتی که یک دوربین با آن سروکار دارد ظاهر واقعیت فیزیکی است. ممکن است کسی وسوسه شود که بگوید این درککننده عکس است که اطلاعات عکاسی را تفسیر میکند، اما این تصور بسیار سادهانگارانه و نادرست است. به این معنا که بیننده ممکن است عکس را از طریق تجربه خود از آن تفسیر کند، اما این بدان معنا نیست که این اوست که به عکس معنی میدهد.
تصویری که باید توسط بیننده تفسیر شود، خود یک تفسیر است که تا حدی با اراده عکاس و تا حدی از طریق مشخصات فنی دوربین ساخته شده است. یعنی یک عکس فقط حاصل دستکاری عکاس نیست، بلکه توسط خود دوربین نیز مشروط شده است.
یک دوربین دارای محدودیتهای تکنولوژیکی خاصی است که از رابطه بدون واسطه یا تحریفنشده تصویر با واقعیت جلوگیری میکند. برای مثال، دوربین به نور خاصی نیاز دارد. باید در یک زاویه مشخص باشد. باید روی یک شی تمرکز کند. به طور خلاصه، دوربین جسمی را که میبیند از طریق ماهیت مکانیکیاش ثبت میکند و بنابراین تصویری که حاصل میشود واقعیت نیست، بلکه واقعیتی است که از طریق دوربین دیده میشود.
این محدودیتهای فنی به خودی خود اهمیت چندانی ندارند: اما عکاس باید حواسش به آنها باشد و او مجبور است از دوربین به گونهای استفاده کند که بتواند بر این محدودیتها غلبه یا از آن استفاده کند. این باعث تحریف بیشتر آن چیزی میشود که دوربین ضبط میکند.
باید توجه داشت که محدودیتهای عکاسی اغلب به جنبههای عمدی عکسها تبدیل میشوند، زیرا عکاس از این محدودیتها برای تفسیر واقعیت آنطور که میخواهد استفاده میکند - با نشان دادن یک جسم خارج از فوکوس، یا با گرفتن عکس از یک چیز در نور کافی که تیره تر از آنچه هست به نظر می رسد یا از طریق فتوشاپ و غیره. او میتواند دوربین را وادار کند که یک شی را به گونهای ضبط کند که باعث شود آن شی به شیوهای خاص خود را درک کند، در حالی که آن شی انسان است. تحریف یا محدودیت در درک ما از واقعیت بیشتر از طریق آنچه که عکاس برای عکاسی مهم تلقی میکند و نتیجاتا درک ما برای ما نیز اهمیت مییابد، رخ میدهد.
اشتباه است که بگوییم دوربین یا عکاس «آرکون» بوده است - چیزی که معنای عکس را تأیید می کند. درعوض، هم عکاس و هم دوربین متقابلاً اطلاعات بصری واقعیت را تحریف میکنند و با هم آرکون را تشکیل میدهند.
عکسی که حاصل تغییرات مکانیکی اطلاعات بصری واقعی بوده، تنها دارای واقعیت آنامورفیک است. این بدان معناست که واقعیت عکاسیشده فقط در یک زمینه خاص وجود دارد: فقط زمانی که از این زاویه، در این نور و غیره مشاهده شود. این چیزی جدید، هیجان انگیز، تنوع در یک موضوع آشنا است، بنابراین تصاویر مطلوب هستند و تخیل بیننده را جذب می کنند. این مورد هم برای تصاویر دافعه و هم برای تصاویر اغوا کننده است.
منبع:
https://philosophynow.org/issues/80/Warning_The_Objects_in_the_Photograph_are_not_as_Real_as_they_Appear
نظر شما