یگانه مرادی لاکه، نویسنده کتاب «یواشیواش» گفت: خیلی از مشکلات را بچهها باید خودشان حل کنند؛ حالا با راهنماییهای بزرگترها، اما اینکه از بیرون یک نفر یا دانای کلی بیاید مشکلات را حل کند برای بچههای امروز چندان جذاب نیست.
یگانه مرادی لاکه در کتاب «یواشیواش» قصه این خرگوشکوچولوی صبرنکن را برایمان تعریف میکند: قصهای بامزه و جالب. کتابهای مهتاب (کودک و نوجوان انتشارات محراب قلم) این اثر را با تصویرگری تهمینه حدادی در ۱۲ صفحه مصور رنگی منتشر کرده است. با نویسنده کتاب درباره این داستان کودک گفتوگویی کردهایم که در ادامه میخوانید:
- کَجَکی چطور در ذهنتان متولد شد؟
بین بچهها خیلی این را دیدم که برای انجامدادن کاری، عجله دارند و خیلی صبر نمیکنند که به نتیجه برسند. به این دلیل، شخصیت «کجکی» کمکم در ذهنم شکل گرفت؛ بچهای که خیلی عجول است، اینطوری میتوانیم تصورش کنیم.
- چرا اسم «کجکی» را برای خرگوشکوچولو انتخاب کردید؟
شاید نیت خاصی نداشتم. وقتی داشتم برای انتخاب اسم خرگوش فکر میکردم، دیدم اسمها خیلی تکراری هستند. به نوعی میخواستم با این اسم به بچهها بگویم این شخصیتی که دارد راه را اشتباه میرود، درواقع دارد کجکی راه میرود و مستقیم حرکت نمیکند؛ اما باز هم بیشتر درنظر داشتم یک اسم بامزه انتخاب کنم.
- چرا از قالب داستان حیوانات استفاده کردید و درونمایهاش را با شخصیت انسانی پیش نبردید؟
اصولاً وقتی داستان با شخصیت انسانی پیش میرود و حالت واقعگرایانه پیدا میکند، سبک و سیاق دیگری را میطلبد، نوشتن آن هم مشکلتر میشود، احتیاج به دقت بیشتری دارد و حساسیت بیشتری نیز برمیانگیزد؛ ولی وقتی متن در قالب حیوانات فرو میرود بچهها اینقدر باهوش هستند که ناخودآگاه آنچیزی را که منظور نویسنده بوده، درک کنند و حتی آن نزدیکی و شباهتی را که با خودشان وجود دارد از متن دریافت کنند.
علاوهبر اینها، متن در قالب داستان حیوانات برخورنده نیست. در نقاشی و تصویر هم تعداد کمی از تصویرگران میتوانند قالب انسانی را به خوبی در تصویر دربیاورند که در عین جذاب و دلنشین بودن برای بچهها، حالت غیرعادی هم پیدا نکند.
- طنز جالبی در متن داستان دیده میشود که در جمله پایانی کتاب هم بیشتر خودنمایی میکند. این طنز را کودکانه میدانید و برگرفته از کارهای جالب کودکان؟
امیدوار بودم بچهها کاملا درکش کنند؛ ولی نمیدانم چقدر نتیجه داده است. خواهرزادهام که با او ارتباط زیادی دارم، بعضی اوقات این حالت را دارد؛ یک بار وقتی بهش گفتم «کی یاد میگیری که صبر کنی؟» در جواب به من همان جمله کتاب را گفت: «یواشیواش».
- درونمایه این داستان عجلهنکردن است. با وجود اینکه در هر صفحه به این مطلب اشاره میشود؛ ولی تا وقتیکه «کجکی» به آن توجه نمیکند در ذهن ما هم بیاهمیت میشود. در پایان انگار بهیکباره این نکته به مخاطب تلنگر میزند؛ چون کجکی هم متوجه آن میشود. درباره این فرم نوشتن و پرداخت درونمایه برایمان بگویید.
وقتی ما برای بچهها قصه مینویسیم، آنها خودشان را در قالب آن داستان میبینند؛ بهخصوص اینکه خودشان هم چنین مشکلی را داشته یا تجربه کرده باشند. بنابراین وقتی در پایان داستان خود شخصیت به آن نتیجه میرسد، این حس به بچه منتقل میشود که میتوانم پیروز بشوم؛ یعنی از آنجایی که با شخصیت داستان همذاتپنداری کرده و این خودش است که میتواند به نوعی مشکل را حل کند و بر مشکلات غلبه کند. خیلی از مشکلات را بچهها باید خودشان حل کنند؛ حالا با راهنماییهای بزرگترها، اما اینکه از بیرون یک نفر یا دانای کلی بیاید مشکلات را حل کند برای بچههای امروز چندان جذاب نیست.
- به نظر شما پیام و درونمایه داستان کودک در چه شرایطی باید غیرمستقیم بیان شود و در چه مواردی بهطور واضح و مستقیم؟
اصولاً وقتی پیام در قالب داستان میآید یعنی ما داریم به شکل غیرمستقیم آن را میگوییم؛ وگرنه میشود پند و نصیحت که ما بچه را بنشانیم جلوی خودمان و نصیحتش کنیم. البته به این صورت نوشتن هم شدت و ضعف دارد. بعضی کمتر و بعضی بیشتر میتوانند در این کار موفق شوند؛ ولی اصولاً بچهها مثل ما بزرگترها دوست ندارند وقتی اشتباهی میکنند کسی آن را خیلی جدی و رک به آنها بگوید. وقتی پیام غیرمستقیم گفته میشود همهچیز خیلی سادهتر میشود؛ به این دلیل ترجیحم این است که غیرمستقیم باشد؛ گرچه در برخی داستانها ما مجبور هستیم این غیرمستقیمبودن را کمی رقیقترش کنیم و کمی به واقعیت نزدیکتر شویم، چون موضوع حساستر است و اگر بخواهیم خیلی در قالب داستانی پیش برویم ممکن است نتیجه نداشته باشد.
- شما در انتخاب کلمات این اثر، به سراغ کلماتی نرفتهاید که برای مخاطب کتاب سنگین و جدید باشد. مسئله زبان داستان کودک و استفاده از کلمات آشنا چقدر برای خودِ شما مهم است؟
این یک مقوله مهم است که بتوانیم داستان کودک را ساده و مفهوم و ملموس برای بچهها بنویسیم؛ گرچه در مواقعی از دست آدم در میرود و وقتیکه قصه را برای یک بچه میخوانید میفهمید «ای وای اینها اصلا متوجه این موضوع نیستند». بچهها در بعضی مقولهها و زمینهها بیشتر از ما رشد کردهاند و هرچقدر که اختلاف سن ما بیشتر میشود احساس میکنیم از آنها دور شدهایم. به هر حال تمام سعیام این بوده است طوری بنویسم که برای بچهها مفهوم باشد و بتوانند آن را درک کنند و اگر کلماتی هست که برای آنها ناآشناست، در فضای قصه آشنا شود و آن را بفهمند.
- دیدن کلمات آشنا در یک داستان چه تأثیری بر کودک دارد؟
مسلما احساس نزدیکی بیشتری با قصه میکنند و احساس راحتی و لذت بیشتری هم خواهند داشت. البته من با اینکه کلمات جدید و نامفهوم را از قصه حذف کنیم موافق نیستیم؛ ولی تعدادش باید محدود باشد تا فضای قصه توسط بچهها بهتر درک شود.
- داستان کودک و نوجوان دیگری هم در دست نگارش یا چاپ دارید؟
در یک مجموعه قصه با آقای رحماندوست که برای بچههای زیر سه سال نوشته شده است یک قصه تصویری دارم که قرار است این مجموعه را انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان چاپ کند. آخرین کاری هم که از من منتشر شده است از انتشارات بهنشر بوده با عنوان «یک دانه توت فرنگی» که در نمایشگاه کتاب امسال هم عرضه شد.
نظر شما