در فرهنگها و آیینهای فرهنگی و جوامع گوناگون، عناصر نمایشی یکی از ابزارهای آموزش و انتقال اطلاعات محسوب میشوند؛ به گونهای که برخی فیلسوفان آن را وسیلهای جهت تزکیه نفس میدانند و اکنون نیز در آموزش و پرورشِ مبتنی بر حرکت، بازی، قصهگویی و... در مهدکودکها و مدارس بسیار رایج است.
در این مجموعه، تلاش شده است نمایشنامهها در قالب یک اثر مکتوب حتی اگر به اجرا هم درنیایند، خواندنی و جذاب باشند؛ از این رو بر روایت داستانی آنها بسیار تأکید شده است. همچنین با علم به اینکه اگر شخصیتهای نمایشنامههای عروسکی حیوان باشند، بچهها ارتباط بیشتری با آنها برقرار میکنند، این نکته نیز در این مجموعه در نظر گرفته شده است.
یکی دیگر از خصوصیات این مجموعه، آن است که داستان اصلی بعضی از نمایشنامهها با رویدادهای ظهر عاشورا تلفیق شدهاند و در یک رفتوآمد زمانی، به روایت بخش دیگری از تاریخ نیز میپردازند. از دیگر ویژگیهای این مجموعهنمایشنامه، میتوان به بهرهگیری از سمبلها و تمثالهای مشترک میان رخدادها اشاره کرد.
در کتاب «میهمانی سلیمان» منصور خلج و افسانه شعباننژاد، با زبانی ساده و کودکانه همراه با شعرهای زیبا و جذاب، زندگی حضرت سلیمان و فرمانروایی او را بر تمام حیوانات و اتفاقاتی که برای ایشان رخ میدهد، به تصویر میکشند.
موضوع نمایشنامه درباره حضرت سلیمان(ع) است که با فرمان خداوند تمامی حیوانات را به یک مهمانی دعوت میکند. او از همه نقاط و از هر شکل و نوع، حیوانات را به این مهمانی فرا میخواند. حضرت سلیمان که به این مهارت و توانایی خود مغرور شده، به سرعت پی میبرد قدرت ناتمام پروردگار است که این ویژگی خاص را به او عطا کرده است.
منصور خلج در سال ۱۳۲۹ در تهران زاده شد و از سن پنجسالگی تا مقطع تحصیلی دیپلم در کرمانشاه زندگی کرد. در سال ۱۳۵۰ به دانشکده هنرهای زیبا راه یافت و تحصیلاتش را در رشته کارگردانی تا درجه کارشناسی ارشد ادامه داد. شروع فعالیت هنری منصور خلج از دوران دانشجویی با مربیگری تئاتر کتابخانههای کانون بود. پس از انقلاب هم در تئاترشهر مسئولیت روابط عمومی و بعدها سرپرستی و طراحی کتابخانه تخصصی را به عهده گرفت. او به تدریس در دانشگاه هنر، سوره، سینما، تئاتر و جهاد دانشگاهی نیز پرداخت.
نمایشنامه «جاری مثل جویبارِ» او مورد تقدیر جشنواره تئاتر کودک قرار گرفت و از نمایشنامه «هدهد» هم در سال ۱۳۷۹ در جشنواره کودک تقدیر به عمل آمد.
در بخشی از کتاب «میهمانی سلیمان» میخوانیم:
باز: من که در پوست خود نمیگنجم. دلم برای بارگاه سلیمان یک ذره شده. میدانید همیشه سلاطین عاشق بازها بودند و ما را در کاخهایشان و بر شانههایشان مینشاندند و از داشتن ما لذت میبردند.
پرستو: وای چه لذتی دارد خودت را به ابد بسپاری و سبکبال دنیا را سیر کنی! میدانید، بچهها به محض دیدن من برایم دست تکان میدهند و میدانند که بهار در راه است و عید آمده است.
انتشارات سوره مهر کتاب «میهمانی سلیمان» نوشته منصور خلج و سروده افسانه شعباننژاد را در ۲۶ صفحه و با شمارگان دو هزار و ۵۰۰ نسخه منتشر کرده است.
نظر شما