نویسنده و پژوهشگر انیمیشن در گفتوگو با ایبنا بیان کرد؛
انیمیشنهای موفق ریشههای فرهنگی و قصههای فولکلور دارند/ با ژست آمریکایی نمیشود قصه ایرانی نوشت
احسان حجتی، نویسنده و پژوهشگر انیمیشن گفت: هویت و اصالت قصه خیلی مهم است. انیمیشنهایی امروز موفق هستند که رگههایی از فرهنگهای مختلف را روایت میکنند.
- اگر بخواهیم صریح و بیپرده درباره انیمیشن ایرانی حرف بزنیم، شما آن را بهطور کل با توجه به تمام جوانب ساخت و تبلیغ، در چه وضعیتی میبینید؟
انیمیشن در ایران سابقه زیادی دارد. این ربطی به صنعت یا هنری به اسم انیمیشن ندارد. سفالینه آسوریک به عنوان اولین پویانمایی دنیا نشاندهنده ریشهدار بودن این هنر-صنعت در ایران است. حالا با گذشت سالیان و پیشرفتهایی که در دهههای اخیر در ایران شده که میشود گفت از لحاظ تکنیکی پیشرفت زیادی هم اتفاق افتاده است، انیمیشن ایران سعی میکند خودش را به سطح انیمیشنهای روز دنیا برساند. شرایط خیلی بد نیست؛ ولی خیلی هم خوب نیست.
- یکی از دلایل اینکه یک انیمیشن پرمخاطب میشود داستان آن است. چرا امروزه داستان انیمیشنهای ایرانی، خاطرهانگیز و به یادماندنی نمیشود؟ حتی بچهها هم پس از مدتی آنها را به یاد ندارند؛ چه برسد به بزرگترها.
دقیقا مشکل انیمیشن در ایران همین است: متن و قصه. هر سال که میگذرد شاهد پسرفت محسوسی در آثار انیمیشنی هستیم. البته تعداد اندکی آثار هستند که قصههای خوبی دارند؛ ولی ما داریم درباره فضای کلی تولیدات پویانمایی ایرانی صحبت میکنیم. دلیلش هم خیلی واضح است. نسل به نسل انیمیشنسازانی که دارند پرورش مییابند- به صورت خودآموز یا آکادمیک- همه مسحور تکنیکهای روز دنیا هستند و سعی میکنند تقلید کنند و مشابه آن را در ایران بسازند؛ در حالی که در بخش متن به اندازه بخش فنی کار، پیشرفتی اتفاق نمیافتد. درواقع اصلا توجهی به آن نمیشود. معمولا کمترین بخش و اهمیت به قصه است و برای همه، تکنیک روایت و انیمیت و طراحی شخصیت اهمیت دارد. آیا کسی میتواند پروژهای را مثال بزند که برای متن و قصه آن، از بخش فنی کار وقت و انرژی و هزینه بیشتری صرف شده باشد؟
- به نظر شما داستان و سوژه داستانی در انیمیشنهای تولیدی چندسال اخیر چه تغییری داشته است؟ چه دلیلی باعث افت کیفیت و جذابیت آن شده است؟
انیمیشنهای ایرانی در سالهای اخیر در بخش داستان به دو دسته کلی تقسیم میشوند. دسته اول آنهایی هستند که صرفا تولید انیمیشن و خلاقیتهای تکنیکی برایشان اهمیت دارد و عمدتا سعی میکنند قصههای خارجی را کپی کنند یا نهایتا با کمی دخل و تصرف آن را ایرانیطور کنند. هر چقدر هم قصهها نوشته خود نویسندهها باشد، راحت میشود اثرات مشابهت با انیمیشنهای دیگر را در آنها دید. حالا یا نویسنده برای کار وقت کافی نگذاشته یا اینکه تحتتأثیر یکسری انیمیشنهای خاص بوده که ذهنش را درگیر خود کرده است.
اما دسته دوم انیمیشنها، آنهایی هستند که اهمیت اصلی را روی قصه گذاشته و سعی کردهاند روی قصه اثر، خیلی زمان بگذارند. اتفاقا برخلاف نظر خیلیها که صرفا به دنبال تکنیک هستند، کارهای ماندگاری شده و حتی در فروش هم موفق بودهاند؛ چون قصه خوب و متناسبی با ایران روایت کردهاند. مثلا امروز از انیمیشن «تهران ۱۵۰۰» فقط به عنوان یک نقطه اوج تکنیکی یاد میشود؛ ولی انیمیشنهای سادهای مثل «شکرستان» و «پهلوانان» نه فقط در ایران که در خیلی از کشورهای دیگر هم مخاطب را درگیر خود کردهاند.
- در فیلمنامهنویسی برای ساخت انیمیشن مهمترین شاخصه چیست که باید رعایت شود؟
به نظرم هویت و اصالت قصه خیلی مهم است. امروز در دنیا کلی کار ساخته و نوشته میشود با یک موضوع. از این موضوعات جهانوطنی که میگویند دغدغه همه مردم دنیاست و فرقی ندارد شخص اهل کجاست؛ اما اتفاقا انیمیشنهایی امروز موفق هستند که رگههایی از فرهنگهای مختلف را روایت میکنند. اصلا هر کسی دوس دارد قصه خودش را به دنیا عرضه کند و دنیا هم دوس دارد قصههایی از فرهنگهای مختلف را ببیند و بداند. وگرنه داستانهایی که برای همه مشترک است خیلی موفق نمیشوند.
انیمیشنهایی مثل «کلائوس»، «موآنا»، «کوکو»، «قرمز شدن» و خیلیهای دیگر، ریشههای فرهنگی و قصههای فولکلور را در خود جا دادهاند. قصهنویس انیمیشن باید به نوعی سفیر فرهنگی یا رایزن فرهنگی باشد: یک جور فرهنگشناس خلاق. یعنی باید بداند چه قصهای بین مخاطبها شنیدنیتر است؛ کاری که انیمیشن «پهلوانان» یا «شکرستان» کرده است. قصههای ایرانی و مضامین فرهنگ ایرانی را خط اصلی قصه خود گذاشته و دیدید که چطور چند نسل از مخاطبها را درگیر خود کرد و حتی باز هم مخاطبهای نسل بعد هم از دیدنش کیف میکنند. - در صنعت انیمیشن دنیا، کتابهای زیادی به انیمیشن تبدیل شده و مانند آنها پرفروش هم بودهاند. به نظر شما علت این موفقیت تجاری چیست؟
مثال بارزش «شازدهکوچولو» است. هر نسخهای از آن ساخته شده فروش خوبی داشته است. این بهخاطر اصل قصه است که همیشه برگ برنده بوده. قصهای که یک بار مخاطب با آن حس خوبی پیدا کرده، انتخاب مطمئن و سرمایهگذاری پُرسودی است؛ چرا که بخش اصلی کار یعنی قصه از یک اثر شناختهشده و محبوب است. البته این دلیل نمیشود که باز هم برای استفاده از قصه یک کتاب، سطحی و دمدستی برخورد شود و بگویند که «خب قصه که هست، باز بریم سراغ طراحی و انیمیت کار». در دنیا قصه و تکنیک و طراحی در خدمت همدیگر هستند. ما اینجا فکر میکنیم یک گروه برای تولید انیمیشن از کلی گرافیست و انیماتور تشکیل میشود و متن را هم که میگوییم یکی بنویسد و نیاز هم نیست که جزئی از گروه باشد یا حتی گروهی از نویسندهها در گروه تولید کار حضور مستمر داشته باشند.
- آثاری که به آنها اشاره کردیم از موفقیت تجاری گذشته و در جذب ذهن مخاطبان هم موفق بودهاند. ارزیابی شما از دلایل موفقیت انیمیشنهای اقتباسی چیست؟
انیمیشن اقتباسی از اسمش پیداست؛ یعنی انیمیشنی که در درجه اول روی قصه سرمایهگذاری کرده است. یک قصه آزمون پسداده را انتخاب میکنند و عین یک قصهگویی خلاقانه، ایدههای آن اثر اولیه را بسط میدهند و قصهای جدید بر بستر قصه مشهور قبلی مینویسند. تولید انیمیشن اقتباسی یعنی شما میپذیری که باید برای متن وقت زیادی بگذاری. هر چقدر هر وقت زیادی بگذاری جواب بیشتری میگیری؛ چون در انیمیشن مشکلات تولید آثار واقعی وجود ندارد. اینکه شما تخیل کنی و یک قصه جذاب و شاهکار روایت کنی، محدودیتی برای ساخت جلوی پایت نمیگذارد و البته خیلی دردناک و غمانگیز است که در ایران انیمیشنها از خلاقیت قصهای و تخیل و روایتهای افسانهای خالیاند.
- تا به حال پس از مطالعه کتابی برایتان پیش آمده که بگویید «کاش انیمیشن یا فیلمش هم ساخته شود»؟
بله، خیلی زیاد. مثلا کتاب «سلام کسی اینجا نیست؟» یا «کتابخانه سحرآمیز بیبی بوکن» از نویسنده «دنیای سوفی»، یوستین گوردر از این دست آثار بود. مجموعه کتاب «اشوزدنگهه» از آرمان آرین یا داستانهای شروین وکیلی از نمونههای ایرانی است. چرا راه دور برویم؛ شاهنامه پر از قصههایی است که هر بار میخوانم میبینم هر قصه را چقدر میشود به روشهای مختلفی روایت کرد. ببیند در کشورهای اروپایی چقدر از داستانهای ایلیاد کار تولید شده است! شاهنامه پر از قصههایی است که هر کدام برای آدمی که نویسنده باشد، دنیایی است که میتواند تا قیامت با آن قصه بگوید. - برعکس، پس از دیدن انیمیشنی دلتان خواسته کتابش را هم داشته باشید؟
اولینبار انیمیشن «سه تفنگدار» را دیدم و بعد رفتم داستان کتاب را خواندم یا «هاکلبری فین» و حتی «پینوکیو» را هم اول انیمیشنش را دیدم بعد به سراغ کتابش رفتم. احتمالا خیلیهای دیگر هم تجربه مشابهی داشته باشند. این خود نشاندهنده فضایی است که انیمیشن میتواند کتابها را معرفی کند. ما واقعا چه دردی داریم که کتابها و قصههای باارزش کلاسیک ایرانی را به صورت انیمیشن نمیسازیم؟ در انیمیشن به دنبال چه هستیم؟
- آیا به کارگردانان انیمیشن در ایران پیشنهاد میکنید که کتابهای داستانی کودک و نوجوان تألیفی را بخوانند؟
حقیقتش نه؛ چرا که دقیقا مشکل را قصههای جدید میدانم که هیچ حسی از ایرانیبودن ندارند. اندک نویسندههایی هستند که آثارشان حس اصالت و هویت میدهد که بعضی را در سؤالهای قبلی گفتم؛ ولی مابقی نه اصلا. با ژست آمریکایی یا اروپایی نمیشود قصه ایرانی نوشت. نمیتوانید الگویتان داستان «ادیپ شهریار» باشد و بعد بخواهید با آن الگو برای ایران قصه بگویید؛ در حالی یک بار شاهنامه نخواندهاید. این نکتهای را که میگویم نتیجه مصاحبت با بعضی نویسندههای حتی نامآشنای ایران است که کتابهای زیادی نوشتهاند و خیلی هم محبوب هستند؛ اما نمیشود برای ایران و ایرانی بنویسید اما به فرهنگ و ادبیات و اصالت این سرزمین علاقهای نداشته باشید. نهایتا شما یک نویسنده حرفهای هستید که در دهکده جهانی کار میکنید و هیچ اتصال فرهنگی ندارید: عین یک نیلوفر سرگردان روی مرداب ولی شما هیچوقت نرگس یا لاله واژگون نمیشوید.
- به نظر شما اولین حرکت برای رونق حوزه انیمیشنهای اقتباسی در ایران چیست؟
رونق بدونِ سرمایهگذاری و جهتدهی رخ نمیدهد. مثالی میزنم. نمیدانم سریال انیمیشن «کوتلاس» را دیدهاید یا در خاطرتان هست؟ کل قصه دوبُعدی بود و شخصیتها آدمک بودند: بدون صورت و شبیه به نقاشیهای خردسالان؛ ولی قصه کار آنقدر قوی بود که هنوز هم وقتی نگاهش میکنم میبینم چقدر مفاهیم عمیق و سنگینی را با این انیمیشن ساخته بودند. در ظاهر اگر ببینید میگویید این چیست و مگر اصلا ارزش دیدن دارد؟ ولی وقتی به تماشایش مینشینید دیگر میخکوب میمانید.
برای رسیدن به چیزی که شما میگویید باید روی متن سرمایهگذاری کرد. از نویسندههای خلاق استفاده کرد و از ایدههای جدید و خلاقانه و روایت قصههای کهن و ارزشمند. اصلا این اقتباس که میگویید نیاز به آدمهایی دارد که بلد باشند داستان اقتباسی بنویسند. این را نمیتوان در دانشگاه تدریس کرد؛ چون واقعا یک استعداد است. بعضیها خیلی خوب میتوانند قصههای قدیمی را جور دیگری ببینند و روایت کنند. باید جهتدهیها به سوی متن برود نه گروههای تولید. الان اینطور است که ارزش اولیه روی تولید است. تا زمانی که تکنیک و فن و گرافیک کار را مهمتر ببینیم هیچ پیشرفتی رخ نمیدهد. مثل این است که بدنه فراری بسازید و موتور تعمیری پراید روی آن سوار کنید. فقط خوشگل است؛ ولی توقع زیادی از آن نمیشود داشت ولی اگر روی ماشینی با موتور فراری، بدنه پراید هم بگذارید کولاک میکند. قصه، نقش موتور را دارد که قلب انیمیشن محسوب میشود.
نکته دیگری میخواهم اضافه کنم. به نظر من، انیمیشنهای موفق این سالها از «فیلشاه» و «بنیامین» و «شاهزاده روم» مسیری را شروع کردند که ارزش را روی قصه گذاشتند. من هنوز «پهلوانان» را میبینم و طرفدار این کار هستم. دیدید که چندوقت پیش چه ماجراهایی را بین مخاطبانش رقم زد! «پسر دلفینی» هم جزو آن کارهایی بود که هم در بخش تجاری موفق بود و هم فنی و هم از نظر قصه توانسته بود اصالت داستانی را توی کار بیاورد یا «لوپتو» که در آن نشانههای شهری کرمان و بافتهای فرهنگی وجود داشت. در همین جشنواره قبل هم «بچهزرنگ» به نظر شاهکار بود و یک قدم رو به جلویی برای انیمیشن ایرانی محسوب میشود. امیدوارم در اکران هم موفق باشد تا شاید انگیزهای شود برای تولیدکنندههای انیمیشن در ایران که بدانند کار کردن در کلاس جهانی، صرفا به انیمیت ویژه و طراحی شخصیت کپی کارهای خارجی نیست؛ اینکه شما بتوانید قصه خودتان را با دنیای فرهنگی خود به بهترین شکل روایت کنید یعنی دارید یک انیمیشن در کلاس جهانی میسازید.
مثلا کار «آخرین داستان» از لحاظ تکنیک و طراحی واقعا کار خوبی بود؛ اما داستانش به شدت ایراد داشت. اقتباس این نیست که هر کاری میخواهی در داستان انجام دهی. من برای دیدن این کار لحظهشماری میکردم؛ ولی وقتی کار را دیدم حقیقتا مأیوس شدم. هر کسی که در این فضا کار میکند باید بداند که اصل بر قصه است و اگر این تصور را ندارد باید بگویم حیف وقت و انرژیای که او میتواند برای یک کار با قصه درست بگذارد ولی مجذوب تکنیک و این فضاهای ظاهری کار میشود. - نظر شما درباره شخصیتپردازی در انیمیشنهای ایرانی چیست؟ برخی معتقدند شخصیتپردازی انیمیشنها ضعیف است.
شخصیتپردازی که مشکل دارد؛ این حرف درستی است. اما مسئله توانایی شخصیتپردازی نیست؛ چون آدم متخصص در این کار کم نداریم. مسئله برمیگردد به خواستگاه شخصیتها یعنی همان متن و قصه. این قصه است که شخصیت را تعریف میکند. شخصیتپردازیهایمان خوب نیست؛ چون قصههایمان خوب نیست. قصههایمان شخصیتپردازی خوبی ندارند و به تبع، شخصیتسازیای که انجام میشود یا تیپ و کپی کارهای دیگر است یا اینکه آنقدر شخصیتپردازی ضعیف بوده که خروجی تصویر هم خیلی خاص و خلاقانه نیست. مثلا شخصیتپردازیهای «شکرستان» را به یاد بیاورید. یک زمانی عروسک و محصولات زیادی از آنها ساخته میشد و استقبال هم داشت. مثل «ننه قمر» و «اسکندر» و بقیه شخصیتها. داستان و قصه که خوب باشد شخصیت خوبی هم میشود طراحی کرد.
- شما در حرفهایتان به فرهنگ و اصالت ایرانی اشاره کردید. ما قصههای جذاب از همه نظر چه تصویریبودن، چه ژانری بودن و چه سرگرمکنندگی در مناطق مختلف کشورمان داریم: از روستاهای شمال گرفته تا عشایر لرستان و مناطق کویری و کوهستانی و حتی در دل دریای جنوب. به نظر شما رجوع به افسانهها و قصههای فولکلور و الهامگرفتن از آنها چقدر میتواند به انیمیشنسازان کمک کند که انیمیشنی ایرانی با قصهای ایرانی برای مخاطب داخل و خارج بسازند؟
قصههای فولکلور تنوع زیادی در داستان و شخصیتها دارند. این مسئله کار را برای تولیدکنندهها راحتتر میکند؛ چون دستشان برای خلاقیت بازتر است. شما ببینید فقط تنوع معماری و تنوع اقلیمی یا حتی تنوع لهجهها و زبانهای شهرهای ایران چقدر متفاوت است و چه کارهای موفقی با این نشانهها تولید شده است و به همین اندازه تنوع شخصیتی و طراحی شخصیتها هم میتواند متفاوت باشد. یک بررسی ساده از کارهای موفق ایرانی مثل «خداوند لکلکها را دوست دارد»، «تاریخ از این ور»، «شکرستان» و «پهلوانان» نشان میدهد چه ظرفیتی وجود دارد که برای مخاطب داخلی و خارجی هم جذاب است. در تولید کارهای واقعگرا، تهرانزدگی خاصی وجود دارد: چه از لحاظ قصه و چه شخصیت و فضاسازی. بخشی از این موضوع، بهخاطر تمرکز امکاناتی است که در تهران هست؛ ولی در انیمیشن دلیلی ندارد که نماها بیشتر مدل شهر تهران باشد. اگر قصهها به سراغ فراتهران بروند، اجزای کار هم مثل طراحی شخصیتها و فضاسازی انیمیشن خلاقانهتر خواهد شد.
نظر شما