یکشنبه ۳ دی ۱۴۰۲ - ۱۵:۱۱
تذکره برای دیگربودگی

به بهانه راه‌یابی کتاب نوجوان «تذکره‌ی بادها» به فهرست کتاب‌های کلاغ سفید مونیخ سال ۲۰۲۳، مهدی فخرزاده در یادداشتی به نقدوبررسی این کتاب پرداخته است.

سرویس کودک و نوجوان خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - مهدی فخرزاده، روزنامه‌نگار: «هرمز» بخشی از جنوب ایران است. جایی که خاکش رنگارنگ است. «جنوب» مفهوم عجیبی است. مفهومی که با رنج همراه است. همه جهان به جنوب و شمال تقسیم می‌شود و ساکنان جنوب، ساکنان سختکوش و بی‌صدای جهان‌اند. جهان رمان «تذکره‌ی بادها»، جهان جنوب است و شخصیت ناممیز آن «هرمز» است.

رمان رضا عبدی، سرشار از رمز و راز است. نوشتار رمزآلود داستان دقیقاً بر آرایش صفحات کتاب که آن‌ها نیز رازآلودند منطبق است. آرایش صفحات کتاب، آرایشی خاص و متفاوت است. عبدی جهانی در رمان خود خلق کرده است که از همه نظر، گویی متعلق به «دیگری» است. حتی در صفحه‌آرایی آوانگارد و زیبای کتاب، ما با نوعی هنر متعلق به «دیگری» مواجه هستیم؛ صفحه‌آرایی کتاب، نوعی قد علم کردن در برابر کلیشه است.

هرمز، کودکی است که با ادبیات فقهی «ممیز» نیست. از نظر فقه و سنت او در سنی نیست که بتواند جنسیت را تشخیص دهد و «غیرممیز» می‌دانندش. از آنجایی که انسان از فقه و سنت پویاتر است، «هرمز» در داستان عبدی ناخواسته ممیز شده است و حتی گاهی به‌نظر می‌رسد بسی بیش از تمییز جنسیتی را باید برای او لحاظ می‌کردند.

بنابر سنت‌های مردم در جنوب ایران که ریشه‌های تاریخی خاصی دارد و توضیح آن در این مجال میسر نیست، کودک ناممیز در آب می‌تواند چیزهایی ببیند که دیگران در واقعیت نمی‌بینند. در همان جهان، دریانوردان جوان فریفته ملمداس می‌شوند و جان بر سر رفتن به دنبال آن زیباروی می‌نهند.

جهان خلق‌شده در داستان عبدی، جهان «اهل هوا» است. جهانی که منطقش با جهان ما متفاوت است. مخاطب نویسنده نوجوان است؛ او با جهان‌های متفاوت و جادوگرانه آشناست؛ اما جهان عبدی ریشه در واقعیت‌هایی دارد. واقعیت‌هایی که در فرهنگ مردم جنوب ریشه دارد. درواقع فضای رمان، نه سراسر جادوگرانه و فانتزی است، نه با متر و معیارهای منطق امروز ما، واقعی است.

کودک وقتی با فانتزی مواجه می‌شود، متوجه غیرواقعی بودن آن می‌شود و آن را می‌پذیرد. اینجا با پدیده‌ای مواجه می‌شود که در افسانه‌های مردم جنوب بسیار تکرار شده است. این پدیده با منطق برخی از مردم همساز است و از منظر آن‌ها «منطقی» به نظر می‌رسد. رمان عبدی تلاش می‌کند مخاطبش رویکردهای دیگر به جهان را به رسمیت بشناسد.

اکسل هونت، فیلسوف آلمانی، مفهومی محوری در نظریات خود دارد که در فارسی «به‌رسمیت‌شناسی» ترجمه شده است. از دید هونت، حوزه سیاست، حوزه اجتماع و حوزه خانواده نیازمند نوع‌های متفاوتی از به‌رسمیت‌شناسی هستند. افراد در این حوزه‌ها نیازمند احترام، توجه و دیده‌شدن هستند و از دید هونت، خسارت ناشی از به رسمیت‌شناخته نشدن، بیش از خسارت بی‌عدالتی اجتماعی است. می‌توان گفت در رمان رضا عبدی، نوعی از به‌رسمیت‌شناسی، دیده می‌شود.

کار هرمز که قرار بوده ناممیز باشد و گویا ممیز از آب درآمده است، یافتن اشیای گمشده است. مردم جنوب گمشده زیاد دارند. آن‌ها دائم هرمز را بر سر آب گذاشتند تا ببیند گمشده‌هایشان کجایند. شاید هرمز از بس در آب و در جهان دیگر دنبال گمشده‌ها گشته است، اهل تمییز هم شده است. گمشده‌ها در جنوب و جهان هرمز، خیلی مهم نیستند. جنوبی‌ها خودشان هم گویا به رسمیت شناخته نشده‌اند و دیده نشده‌اند. آن‌ها در ادبیات مسئولان، تبدیل به اعداد و ارقام می‌شوند و بخش‌های تلخ و بزرگ نمودارها را تشکیل می‌دهند.

به نظر می‌رسد جهان جنوبی که در داستان خلق شده است، جهانی است که در حاشیه بنیان نهاده شده است. زیست‌جهان داستان خواندنی «تذکره بادها»، زیست‌جهان مردم به‌حاشیه رانده شده است. حاشیه‌ها هرچه به رسمیت شناخته نمی‌شوند، سخت‌تر و سرسخت‌تر می‌شوند. سرسختی مردم و به‌ویژه مردان را در جای‌جای کتاب می‌بینیم. زنان از قضا، گویی اهل مداراترند. آن‌ها بیش از مردان به حاشیه رانده شده‌اند؛ اما امر زنانه به تعبیر لویناس، گشودگی و بخشندگی بیشتری به آن‌ها داده است.

هرمز سه منبع آموزش دارد؛ پدر، معلم و بابازار. پدر، مردی است سرسخت و به قول مادر هرمز، «مرغش یک‌پا دارد». برخلاف پدر و تا حدودی معلم، بابازار که اهل هواست و به عوالم خاصی عالم است، بیشتر اهل سازش و مداراست.

سرسختی پدر حتی در نام‌گذاری هرمز مؤثر بوده است. خاله‌شمسی پیش از به‌دنیا آمدن هرمز خواب دیده بود که هرمز گم شده است و «سید سبزپوش» او را یافته است. او می‌خواهد نام بچه بر باورهای مذهبی، غلامرضا نهاده شود. پدر در برابرش می‌ایستد. پسر او هرمز خواهد بود و اگر دختر به دنیا بیاید، دریا نام خواهد گرفت. سنت‌های سرزمینی پدر، گویی از سنت‌های دیگر قدرت‌مندتر است. منابع آموزش هرمز بسیارند. شاید بیش از همه از بابازار تأثیر می‌گیرد. پدر نیز در زندگی او نقشی عجیب دارد. او گم شده است و از زمان گم‌شدنش، هرمز گم‌شده‌های دیگران را می‌یابد. گویی هرمز به دنبال گم‌گشته خود، گم‌شده دیگران را می‌یابد. او چشم به راه دریا هم هست! دریا (نامی که پدر می‌خواست بر دخترش نهد) باید پدر هرمز را پس دهد. پدر هرمز باید از دل دریا درآید. همانجا که غول‌های افسانه‌ای، ناخدایان و اهل دریا را در بند می‌کشند. هرمز در ابتدای داستان دوست ندارد به دریا برود؛ او دلش برای سرنوشت زنانی که چشم‌به‌راه مردان‌شان از دریا هستند می‌سوزد.

فضای رمان «تذکره‌ی بادها» زنانه است. در آن زنان بیشتر سخن می‌گویند و مردان گویی بیشتر اشتباه می‌کنند و کم حرف می‌زنند. شخصیت‌های زن فراوان‌اند و در مقابل چند شخصیت مرد وجود دارند و حرف‌ها و تصمیم‌ها بیشتر در میان زنان گفته و گرفته می‌شود. زن‌ها اشتباهات مردان را نیز باید بپوشانند. گویی همه‌چیز به زنان ختم می‌شود. دریا مردان را در میان می‌گیرد و زنان، برای آمدن‌شان چشم به راه می‌شوند. مسیر برای اهالی جنوب و هرمز مشخص است. هرمز در پایان داستان، به مسیری می‌رود که دیگر مردان آن دیار می‌روند.

شخصیت آقای مرادی، معلم هرمز نیز در این داستان پیچیده است. او در پی بدعهدی زنی که از تهران گرفته بود، دخترش را گم می‌کند و قصد خودکشی نمایشی دارد. مرد به مداخله زنش برای نجات، دل خوش دارد و از او یاری نمی‌یابد. معلم و زنش، شخصیت‌های مدرن‌تر داستان هستند. آن‌ها گویی پای در جهان مدرن دارند؛ اما دل هنوز از سنت‌ها برنکنده‌اند. هیچ آشتی‌ای بین این دو جهان ایجاد نشده! به قول «هونت» به رسمیت شناخته نشده است. دنیای متن، دنیای نو است. داستان در دنیای حاشیه اتفاق می‌افتد و وقتی «به‌رسمیت‌شناسی» در کار نیست، حاشیه ایجاد می‌شود. آن‌ها حاشیه‌نشین‌اند. هرمز دل در گرو دنیای نو دارد. برای او معلمی جذاب‌تر است. برای هرمز زندگی در جنوب سخت است. می‌خواهد زندگی‌اش را طوری دیگر بنا کند. او برای خروج از وضعیتی که در آن گرفتار شده است، تلاش می‌کند؛ اما راه‌ها بسته است. برای هرمز، سرنوشت معلم که یک جنوبی متأثر از مدرنیزاسیون است، سرنوشتی تلخ است. او می‌داند چه بر سر معلم آمده است. هرمز تا آنجا که کودک است و با رؤیاهایش زندگی می‌کند، هوای تغییر در سر دارد. در آخرین پرده از رمان رضا عبدی، کودک آب را بر سرش می‌ریزد. آبی که در آن گمشده‌ها را می‌جست. غسل «هرمز» او را با دنیای واقعی بیش‌تر مواجه می‌کند. او سرنوشتش را حالا دقیق‌تر تعقیب می‌کند… هرمز می‌رود تا ناخدا شود.

نخستین کتاب از سه‌گانه‌ای که عبدی نام «هرمز» بر آن نهاده است (اینجا هم گویی خود نویسنده در قالب پدر هرمز ظاهر شده است) بسیار جذاب است و با آرایش عجیب و نمادین صفحاتش، هم‌خوان است. جذابیت داستان، مخاطب را مشتاق دیگر «گانه» های «هرمز» می‌کند. شاید تنها نکته‌ای که باید لحاظ می‌شد، برخی از اظهارنظرهای شخص اول داستان «هرمز» است. او که کودکی «ناممیز» است، گاهی حرف‌هایش متفاوت از نوع درک کودک ۹ساله به‌نظر می‌آید. البته با فضای نمادین داستان، این اتفاق هم می‌تواند نشانه‌ای از چیزی دیگر باشد.

برچسب‌ها

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 2
  • نظرات در صف انتشار: 1
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • فرحناز عطاریان IR ۰۸:۱۰ - ۱۴۰۲/۱۰/۱۲
    بسیار خوب نوشته اید و کتاب ، کتاب ارزشمندی است
  • مینا خراسانی DE ۱۵:۲۷ - ۱۴۰۲/۱۰/۱۲
    بعد از خواندن این یادداشت، کتاب تذکره بادها رو البته به سختی تهیه کردم و خوندم، یک نفس هم خوندم. بسیار کتاب عجیب، خلاقانه و متفاوتی بود. برای من که مخاطب حدی ادبیات داستانی فارسی هستم یک شگفتی بود. فراتر از کتابهایی که این روزها برای نوجوانان ایرانی نوشته و منتشر می‌شود. توصیه می‌کنم حتما بخونید این رمان جذاب رو تا با فرم و محتوای خلاقانه و همسطح جهانی آشنا بشوید. ممنون از آقای فخرزاده بابت نوشتن این یادداشت جذاب و از ایبنا به خاطر معرفی کتاب

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها

اخبار مرتبط