سرویس کودک و نوجوان خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا): «بزرگ شدن در سپیدان»، داستانی براساس نقاشیهای کودکان محاصرهشده فوعه و کفریای سوریه است که زینب ایمانطلب آن را نوشته است. از نکات درخور توجه کتاب، کششی است که لابهلای ماجراهای آن دیده میشود و مخاطب میخواهد در پسِ هر صفحه بداند که «بعد چه میشود؟». نویسنده کتاب به خوبی توانسته است این عنصر مهم را در ساختار داستان حفظ کند. فضاسازیهای خیالانگیز و تصویرگری زیبای کتاب هم به جذابیت اثر اضافه کرده است؛ اما نکته اصلی این است که موضوع داستان به جنگ، مقاومت و مبارزه با ظلم پرداخته و نویسنده خواسته است اخبار رویدادهای آن را در قالب داستانی رخداده در فضایی بینالمللی و غیرایرانی، به کودکان نشان دهد. به نظر میرسد در این کار و باورپذیری شخصیتها و ماجراها نیز موفق بوده است.
به بهانه بررسی بیشتر، با زینب ایمانطلب درباره ابعاد مختلف داستان گفتوگو کردهایم که در ادامه میتوانید آن را بخوانید:
- جهان فانتزی کتاب در ذهن شما چطور شکل گرفت؟ اینکه صندوقچه شد راه ورود به سرزمین سپیدان، افراد در آن سرزمین کوچک و بزرگ میشدند و میوهها برق داشتند.
برای من اینطوری باب نوشتن داستان باز شد که از طرف انتشارات راهیار یکسری نقاشی فرستاده شد و گفتند که «این نقاشیها برای بچههای یک اردوگاه جنگی و بچههای جنگزده است. این بچهها آنجا بودند و درباره سه سال محاصره که در کفریا تجربه کردند نقاشی کشیدهاند. شما این نقاشیها را نگاه کن و یک داستان با موضوع مقاومت و ظلمستیزی بنویس».
موقع دیدن نقاشیها درباره سوریه و کفریا جستوجو کردم. حقیقت این است که در ابتدا طرحهایی که میزدم فانتزی نبود؛ یعنی بیشتر خیالی بود و حیوانات نقش اصلی را به عهده داشتند و بعد هرچقدر میگذشت میدیدم حق مطلب در این طرحهایی که میزدم ادا نمیشود. کمکم به این نتیجه رسیدم که میخواهم شخصیتها انسانی باشند نه حیوانات. ولی شخصیتهای انسانی یک مشکل داشت چون موضوع مدنظر خیلی تلخ بود؛ پس به نظرم فانتزی میتوانست از آن تلخی کم کند، تمثیلانگاری در مقایسه بهتر میتواند به مخاطب کمک کند تا منظور و مقصود نویسنده را درک کند.
از این جهت من دو جهان خلق کردم؛ اما بحث صندوقچه که مطرح شد من حین تحقیق درباره سوریه به این موضوع برخوردم که سوریها هنری دارند که روی چوب کارهایی انجام میدهند و با سنگ و چوب وسایلی میسازند. این مسئله از فرهنگ سوریه بود و من صندوقچه را انتخاب کردم که به آن هویتی بدهم تا همه اینها، بحث هویتهای فرهنگی و عقیدتی آن مردم را برساند.
- فانتزیخوان هستید؟ مطالعه کتابهای فانتزی چقدر در پرداختن بهتر یک اثر فانتزی نقش دارد؟
من هم فانتزی میخوانم هم رئال؛ یعنی نمیتوانم بگویم که فانتزیخوان حرفهای هستم یا فانتزی فقط میخوانم. به نظرم پایه افسانهها و داستانهای کهن که پایه افسانهپردازی داشتند در این مؤثر است که بتوان یک ذهنیت فانتزی داشت در نوشتن یک داستان و خب، کتابهای فانتزی هم کمک میکند؛ حتی فیلمهایی که در آن فانتزی خیلی پررنگ است. اینها میتواند کمک کند که ما اصول خلق یک جهان فانتزی را درک و رعایت کنیم.
- فکر میکنید اگر این داستان را فانتزی نمینوشتید باز هم میتوانست پیام و حق مطلب خود را منتقل و ادا کند؟
ببینید شاید اگر میخواستم برای یک نوجوان ۱۴،۱۵ ساله یا ۱۶،۱۷ ساله بنویسم میتوانستم فانتزی را کنار بگذارم و او را با یکسری تلخیهای مستقیم و عریان مواجه کنم و خیلی واضح به او بگویم که چه مسائل و مصائبی در جنگ مطرح است و چه چیزهایی مانع عدالت و صلح است؛ ولی برای این گروه سنی نمیشد؛ یا باید شخصیتها خیالی میبودند یا در دنیای خیالانگیز میگذشت. من خیلی زهر کار را گرفتم؛ یعنی میتوانم بگویم از آن همه فاجعهای که در آن مدت رخ داد، شاید خیلی خیلی اندک به مخاطب چشاندم.
- یکی از مسائلی که در خوب درآمدن یک داستان مؤثر است، تعداد شخصیتها و شخصیتپردازی هر یک از آنهاست. این مسئله برای شما چطور حلوفصل شد؟ آیا با تعداد یا نوع شخصیتپردازی هر یک از شخصیتها چالشی داشتید؟
من یکسری موضوعات داشتم که میخواستم این مسائل را در داستان بگنجانم و هر شخصیت باید نماد یکی از این ماجراها میبود و هم اینکه برای رمان کودک ما خیلی نمیتوانیم شخصیت را وارد ماجرا کنیم؛ یعنی چون طولانی است و مخاطب قرار است با این شخصیتها ارتباط بگیرد و آنها را به ذهن بسپارد. یعنی اول خانم همسایه مطرح میشود و بعد کمکم سوده و برادرش و مادرش و پسر همسایههایش و پدرش و شخصیتهایی که در آن جهان فانتزی هستند. من نمیتوانستم تعدد شخصیت زیادی داشته باشم یا خیلی عمق بدهم به برخی شخصیتها؛ ولی مسئله این بود که هر شخصیتی جای خودش باشد و اگر نقشی را ایفا میکند به پیشبرد هدف داستان کمک کند.
- سعید و سوده باورپذیر خلق شدند؛ چرا که خصلتهایشان ساده است و ما نیز گاهی سعید درونمان پررنگ میشود و گاهی سوده، فعال. تجارب زیسته شما، چقدر در امر شخصیتپردازی این دو بچه کاربرد داشت؟
حقیقت این است که من هم دختر دارم هم پسر. موقعی که داشتم این داستان را مینوشتم پسرم خیلی کوچکتر بود و شاید هنوز آن نقش جنسیتیاش پررنگ نشده بود که من بخواهم در شخصیتپردازی یک پسر از آن استفاده کنم؛ اما همیشه این ماجرایی که بین سعید و سوده بود شاید ماجرایی است که از موقعی که ما حق و باطل را تشخیص میدهیم از موقعی که میفهمیم خوبی هست بدی هست، از موقعی که وارد جامعه و چالشهای مسائل اطرافمان میشویم برای ما وجود دارد که گاهی اوقات که داریم مسیر را درست میرویم پرسشی از خودمان بپرسیم که آیا الان اینجا باید تعامل کنیم یا اینجا باید سازش کنیم، اینجا باید مبارزه و مقاومت کنیم و اینها چالشهایی است که در مسیر زندگی هرکسی برایش پیش میآید و اینکه من این دو را انتخاب کردم تا بگویم این مسائل هم ممکن است نهتنها در یک فرد، در یک خانواده هم مطرح شود. همچنین حلشدنش در یک خانواده و به وجود آمدن این تعارض در خانواده چالش خیلی بزرگی است و اینکه در همین خانواده هم حل شود شیرینی خاصی دارد.
- آرزوها یکی دیگر از مباحث مطرحشده در کتاب است که بیشتر در دل سوده نمایان بود و حرف او این بود که میخواست با حضور در المپیک، حرف مردم کشورش را به گوش جهان برساند. امروزه با شهادت هر کودک، به نظر میرسد آرزویی نیز میمیرد. به نظر شما واقعاً این آرزوها میمیرند یا در کودکان دیگر آن سرزمین و حتی کودکان کشورهای دیگر زنده میماند؟
در این داستان بر آرزو تکیه کردم تا بتوانم بر شخصیتپردازی سوده کار کنم که میخواست آرزوهای پدرش را محقق کند و البته شخصیت باورپذیر هم شود. انگار ما در سختی و تنگنا که قرار میگیریم تازه آرزوهایمان را غربال میکنیم. به نظر من آرزوهای بچهها نمیمیرد و تولد هر بچهای خلق یک آرزو است؛ حتی آدمها را در رسیدن به آرزوهایشان پایدارتر، مقاومتر و محکمتر میکند.
- بچههای سپیدان در گیر و دار مقابله با هرتزلیها نقص خود را جبران کردند. آیا مبارزه و مقابله با ظلم، به همین صورتی که در کتابتان گفتید میتواند تواناییها را بپروراند؟ بهویژه در کودکان و نوجوانان.
ببینید معمولاً در دنیا نگاه این است که کودک باید کودکی کند و در دوران کودکی، بچهها نباید درگیر جنگ و دفاع و مقابله شوند و کودکی که دوره کودکی طولانیتری داشته باشد بزرگسالی با کیفیتتری دارد و نباید در کودکی نقص مالی و رفاهی داشته باشد؛ ولی واقعیت دنیا چیز دیگری است و به نظر میرسد که کائنات و دنیا به شکل دیگری طراحی شده و کنار آن نقصها و کمبودهاست که تلاش برای برطرفکردنشان سبب رشد میشود. در کنار اینکه، بله کودک نیاز دارد که در رفاه باشد، ما هم میخواهیم همه کودکان در رفاه و آرامش کودکیشان را بگذرانند؛ اما دستکم با همان چالشهای دوره کودکی درگیر باشند نه با چالشهای آدمبزرگها و همان چالشهایی که در کودکی دارند باعث رشد آنها شود نه چالشهایی که بزرگسالان دارند؛ ولی این واقعیت متأسفانه شکل دیگری برای بچهها رقم میخورد.
- شما در این اثر محورهای مقاومت را که یک بحث کلان بینالمللی و بزرگسالانه است با هم تلفیق کردید و بچههای کشورها را در کنار هم قرار دادید. آیا این را رسالت «داستان و ادبیات» میدانید؟
خود موضوع مقاومت از نظر بنده مخصوص بزرگسالان نیست. مقاومت عنصری است که با زندگی روزمره ما گره خورده است. انتقال ارزشها یکی از کارکردهای ادبیات است؛ چه نویسنده هوشیارانه این کار را بکند چه غیرارادی. با توجه به دایره ارزشی که دارد انتقالدهنده درونمایهای به مخاطب است. هر نویسندهای دلیلی شخصی برای نویسندگی دارد. من در عین حال که نوشتن برای کودکان و سفر به دنیای خیالی کودکان را دوست دارم یکی از دغدغههایم بیان مطالب و اخبار و رویدادهایی است که عامدانه در رسانهها و کتابها در حال حذفشدن هستند.
- تصویرگری کتاب بسیار به جذابشدن داستان کمک کرده است و فکر میکنم مخاطبان برای دیدن هر تصویر مشتاقاند که صفحهها را ورق بزنند. نظر شما درباره تصویرگری آقای چشرخ چیست؟ کدام تصویر در کدام بخش داستان را بیشتر دوست داشتید؟ برای من تصویرگری سپیدانیهای کوچکشده بسیار جذاب و دیدنی بود.
بله، اولین واکنش به هر کتاب کودکی معمولاً واکنش به تصویرگری و طرح جلد آن است. مدیر هنری انتشارات و مجموعه راهیار با هوشیاری آقای چِشرخ را برای تصویرگری این کتاب انتخاب کردند و او هم با حوصله و هوشمندی شخصیتها را طراحی کرده است. خود من با تصویر دویدن سوده خیلی ارتباط گرفتم. چیزی که بارها بهش فکر کردم و خوابش را دیدم و توی دلم با سوده دویدم.
- دوست دارید باز هم داستانهایی در حوزه «مقاومت» بنویسید؟ یا حتی این داستان را ادامه بدهید؟
دوست دارم درباره تاریخ ناپیدا بنویسم. به نظرم یکی از کنشهای مقاومت بازگو کردن تاریخ است. تاریخ مستضعفین، تاریخ پابرهنگان و تاریخ آدمهای مظلوم. اگر این تاریخ به درستی روایت شود، اگر تاریخ ظالمان روایت شود و اگر سیر جهانخواری و استعمار و استثمار روایت شود خودبهخود نهال مقاومت تنومند و رشید خواهد شد. دو سالی است که به یک رویداد تاریخی فکر میکنم و دلم میخواهد برایش داستانی بنویسم؛ منتها هنوز به طرح منسجم و جذابی نرسیدهام.
نظر شما