سرویس استانهای خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا): به مناسبت چهارمین سالگرد شهادت سردار سلیمانی، شاعران مقاومت هرمزگان با سرایش شعر ارادتشان را به سردار دلها مثل همیشه نشان دادند.
فرماندهٔ وقت نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بامداد آدینه ۱۳ دیماه ۱۳۹۸ در حمله پهپادی آمریکاییها در فرودگاه بغداد به شهادت رسید. در این حمله، همراه با حاج قاسم سلیمانی، ابومهدی المهندس، فرمانده حزب الله عراق و قائم مقام بسیج مردمی عراق (الحشد الشعبی) و شمار دیگری از رزمندگان عراقی به شهادت رسیدند.
عبدالحمید انصاری نسب- شاعر آئینی:
حرف بزن سردار
اصلاً" به تو نمیآید مرگ
لابد رفتهای از خاکریز دشمن
لودر بیاوری
یا آنقدر ذکر گفتهای
که با نخ تسبیحت به ابرها رسیده ای
و جهان در تعلیق
میشمرد
ردیف منظم دندانهات
و سربازان صف کشیده در مرز
با سر انگشتت اشاره به ماه میکردی
و راه نشانمان میدادی
ای درخت کهنسال در دریا
ای سیمرغ زخمی در البرز کوه
ای آرش که تیر جانت حوالی بغداد....
حرف بزن
برای آنها
که روزهی سکوت گرفتهاند
چیزی بگو
بگو که در لشکر ۴۱ ثارالله
برادران سیه چرده من
چه کردند با دشمن...
ای تو که با نفست
خاورمیانه از کما برگشت
حرف بزن سردار
تا صدایت را باد
عبور دهد از سیم های خاردار…
اصغر ملایی محمدآبادی- شاعر آئینی:
به موجهای خروشان سپردهایم سلام!
چگونه گریه تواند مرا کند آرام
که پرپرند یلان عزیز گُل اندام
فداییان به عناوین مختلف بشوند
خوشا به حال فدایی مکتب اسلام
میان کوه و بیابان، دویدهای سردار
نماز صبح شناسایی و شب اعزام
به قطره قطرهی اشک شبانه والفجر
به قطره قطرهی خون زمانهی اقدام
اگرچه دست تو قطع است و دست ما کوتاه
اگرچه برده غمت از جهان ما، آرام
ولی به شور خیابان و شورش دلها
حدیث ماندن راهت نمودهایم اعلام
به نخلهای تناور سرودهایم سرود
به موجهای خروشان سپردهایم سلام
به رغم موشک وحشی که اربا اربا کرد
تن تنیده زِ عشقت چگونه بیهنگام
خیال باطل دشمن که بعد کشتن تو
صف بزرگ جهاد جهان شود اتمام
ولی به جان شهیدان هم قسم با تو
که کُهنگی نپذیری همیشهی ایام
مهرنوش ایزدپرست- شاعر آئینی:
مرزها با رمز چشمان تو باز میشوند
از استبداد این کلمات
شب پاشیده در اذان ظهر
انجماد شیون در شریان
سلام قاسم!
مرزها با رمز چشمان تو باز میشوند
با تو لابلای آگاهی قدم زدیم
هلیل که کم آب شد
حرف های بودار زد
تو بر حاشیه اش
گل شب بو کاشتی.
اصلاً تو بودی که بودار نشود چیزی
وطن
قیام
خون های شتک زده.
نه دربند قاب، نه القاب
کوه بود و سرما و سوت انفجار
نجابت جنوب طعم خرما میدهد
و ابرها نمیتوانند پشت خورشید را به زمین بزنند.
خبر عجیب بود
لبخند رابُر رابرد.
دوست نداشتیم به تو بچسبند برچسبها
پشیمانی پیشانی بند شد.
خبر عجیب بود
خواستیم پنهان کنیم
گلوی هلیل خشکتر نشود
اما انگشترت…
نظر شما