خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، مجموعه سه جلدی «جاسوسبازی»، روایتهایی است کاملاً مستند درباره جاسوسیهای مختلف و عاقبت جاسوسان. چه از جنس داخلی و چه از جنس خارجی. حمید داودآبادی در این مجموعه سه جلدی که توسط نشر شهید کاظمی منتشر شده، جاسوسی ها و ترورهای مختلف داخل و خارج از کشور (مرتبط با کشورمان) را مورد بررسی قرار می دهد. «جاسوسبازی ۱» داستان واقعی ایرانیهایی است که به هر دلیل و انگیزه به کشور خود خیانت کرده و حتی جان خود را در راه خدمت به دشمنِ ملت خویش قربانی کردهاند. آنچه مخاطب در این کتاب میخواند نه داستانهایی پلیسی است بهشیوۀ آگاتا کریستی، و نه قصههایی هیجانی به تقلید از جیمز باند. همۀ آنچه مخاطب در این جلد میخواند، حوادثی است که چهبسا به ریختن خونهای بیگناهان بسیاری منجر شده است تا دشمنان از دستاندازی به کشور عزیزمان ایران، ناکام بمانند.
در مقدمه این کتاب آمده است: شنیدهام یا کجا خواندهام، یادم نیست ولی مضمونش این بود: گویند روزی تیمور گورکانی، با لشکریانش، شهری را به محاصره درآورد. هرچه کرد، نتوانست مقاومت اهالی شه ر را بشکند تا آنجا را اشغال کند. چند روزی بدین منوال گذشت. ناگهان خبر آوردند عدهای از داخل شهر آمدهاند. آنها را نزد تیمور بردند. تعداد اندکی از اهالی شهر بودند. با دیدن تیمور، با ذوق و شوق به او گفتند: «ای تیمور جهانگشا! الان بهراحتی میتوانی قدم بر شهر ما بگذاری. ما آن عده را که در برابر شما مقاومت میکردند، کشتیم و تعدادی را هم اسیر کرده و خدمت شما آوردهایم. حال قدم بر دیدۀ ما نهاده، شهر و دیار ما را نیز بر فتوحات خویش بیفزایید.» تیمور که اینگونه دید و شنید، برآشفت و با عصبانیت دستور داد تا گردن همۀ آنان را بزنند.
همراهان تیمور از چنین فرمانی تعجب کردند و از او پرسیدند: «تیمور بزرگ، چرا فرمان قتل اینان را میدهی؟ اینها که به شما خدمت کرده و اهالی شهر خویش را کشته یا اسیر کرده و کار ما را برای فتح شهر آسان کردهاند!»
تیمور گفت: «اینها که به هموطنان خویش اینگونه خیانت کردهاند، خدا میداند فردا با ما چه خواهند کرد! پس سریع گردن این خائنان به وطن خویش را بزنید.»
جلد دوم از مجموعه «جاسوسبازی»
بعضیها فکر میکنند اگرکسی دکتر یا مهندس شد، مخصوصاً که مدرکش را از خارج گرفته باشد،
کسی کارگردان یا هنرپیشه است و از جشنوارههای خارجی کلی جایزه گرفته است، کسی فوتبالیست است، دهها گُل ملّیزده، لژیونر شده و در گرانترین تیمهای خارجی بازی میکند؛ کسی در رده بالای سیاستمداران کشور قرار دارد؛ کسی سالها در جبهه بوده و حتی تیر و ترکش هم بر بدنش جای دارد؛ کسی صدها سرود و نوحه و شعر در وصف وطن سروده، خوانده و برنامه اجرا کرده است؛ هر کاری بکند، از روی فهم، شعور، علم و عقل است و اگر جانش را بدهد، در هر زمان، هر حال، هر مکان و برای هر چیز، فدایی وطن است! اما در واقع این گونه نیست!
سرلشکر شاهنشاهی، احمد مُقرّبی، به جرم ۲۰ سال جاسوسی برای اتحاد جماهیر شوروی (روسیه فعلی) اعدام شد. پاسدار عباس زریباف، از مسئولان ردهبالای اطلاعات سپاه، به منافقین پیوست و کلی اطلاعات به رجوی داد. مرداد ۱۳۶۷ در عملیات مرصاد، هنگام حمله به خاک ایران، دوشادوش لشکریان صدام کشته شد و آرزوی فتح ایران را به گور برد. دریادار قهرمان ملکزاده، از فرماندهان ارشد نیروی دریایی ارتش در زمان جنگ، بهجرم جاسوسی برای سازمان اطلاعات آمریکا، اعدام شد. ناخدا بهرام افضلی، فرمانده نیروی دریایی ارتش، بهجرم دادن اطلاعات نظامی ایران در زمان جنگ به شوروی، اعدام شد. سرهنگ بیژن کبیری و سرهنگ هوشنگ عطاریان، از فرماندهان ارتش در جنگ که برای خودشان افتخاراتی هم داشتند، بهجرم دادن اطلاعات نظامی ایران به شوروی و از آن طریق به عراق، اعدام شدند.
سیدمحمود موسوی مجد در نیروی قدس سپاه نفوذ کرد، چندین سال در کنار مدافعان حرم در خطوط نبرد حضور داشت و تا پای مرگ هم رفت، بهجرم جاسوسی برای دشمن صهیونیستی دستگیر و اعدام شد.
علیاکبر محمدی خلبان ویژه شخصیتهای کشور، با شعار «جانم فدای ایران»، هواپیمای ایرانی را دزدید و به صدام حسین تحویل داد و از او شیرینی گرفت. در آلمان جانش را فدای صدام کرد. مسعود کشمیری با شعار «جانم فدای ایران»، محمدعلی رجایی (رئیسجمهور) و محمدجواد باهنر (نخستوزیر) را مظلومانه کشت. محمدرضا کلاهی با تصور اینکه برای ایران دارد جان میکند، ۷۳ نفر را در انفجار حزب جمهوری اسلامی کشت و ۳۰ سال بعد در هلند، جانش فدای مسعود رجوی شد.
عدهای عنوان «روشنفکر ایرانی» را یدک میکشند؛ ولی ذلیلانه به رئیس جمهور آمریکا نامه می دهند و التماس میکنند: یا تحریمها را تشدید کن، یا به ایران حمله نظامی کن.
صدها دکتر و مهندس شده در آمریکا، فرانسه و انگلیس، مرداد ۱۳۶۷ در عملیات «فروغ جاویدان» منافقین، در حمله به خاک ایارن و اشغال آن به دستور صدام حسین و با خیال قتح ایران، جانشان را فدای حاکم جنایتکار عراق کردند و اجسادشان در بیابانهای اسلامآباد و کرمانشاه ماند و پوسید.
از این دست آدمها زیاد بودند و هنوز هم هستند که حاضرند بهخاطر دریافت مقداری پول یا وعده یک جایگاه، دست به هر کاری بزنند و چه کاری پست تر از وطن فروشی.
جلد سوم از مجموعه «جاسوسبازی»
ما در جلد سوم مجموعه «جاسوس بازی»، نوع دیگری از ترور را مشاهده می کنیم. اما این بار این اتفاق از طرف یک کشور مظلوم علیه یک کشور بیگانه و ظالم انجام شده است.
در مقر سازمان اطلاعات آمریکا، C.I.A در لانگی ویرجینیا، محل قرار دارد به نام «دیوار یادبود». بر روی آن، ۱۳۷ ستاره به تعداد قربانیان سازمان سیا در جهان است، که مشخصات، مأموریت و شیوه مرگ آنها همچنان محرمانه است. بالای ستارهها این نوشته به چشم میخورد: «به افتخار آن دسته از اعضای سازمان اطلاعات مرکزی کسانی که جان خویش را در راه خدمت به کشور خود دادند» همهساله، روز ۲۹ فروردین (۱۸) آوریل رئیس وقت سیاه هرکه باشد در جمع کارکنان حاضر میشود و برای گرامیداشت بزرگترین و مهمترین قربانیان تاریخ سازمان سیاه سخنرانی میکند؛ رابرت (باب) کلایتون ایمز و دستیارانش که ۲۹ فروردین ۱۳۶۲ (۱۸ آوریل ۱۹۸۳ م) در انفجار سفارت آمریکا در بیروت پایتخت لبنان، کشته شدند. این مراسم نشان از اهمیت جاسوسانی دارد که در آن عملیات از بین رفتند. به اعتراف کارشناسان غربی، چنانچه ضربه عظیمی، آن هم یکجا در تاریخ سازمان سیاه و حتی آمریکا، سابقه نداشته است. شدت ضربه بدان حد بزرگ بود که آمریکا همواره کا. گ.ب را مسئول آن دانسته و میداند. برای دستگاههای عظیم اطلاعاتی آمریکا سخت است بپذیرند گروهی کوچک با اطلاعات و تجهیزاتی اندک توانسته باشد قرار مهم روسای ایستگاههای سیاه در خاورمیانه را شناسایی کرده و در یک عملیات آنها را از بین ببرد؛ آن هم جاسوسانی کارکشته و نخبه که برای انجام ماموریتی سرّی از پایگاههای خود در کشورهای مختلف آمده و در سفارت آمریکا در بیروت جمع شده بودند.
طبق روال جاری سازمانهای اطلاعاتی، هرگونه انتشار اطلاعات سرّی حداقل تا ۳۰ سال ممنوع است و جرم محسوب میشود. پس از گذشت ۳۰ سال که غالباً بسیاری حساسیتهای مربوطه از بین میرود، برخی اطلاعات اجازه انتشار مییابند. صدالبته آنچه منتشر میشود، تنها گوشهای از واقعیت است. حمید داوودآبادی از سال ۱۳۷۴ (۱۹۹۵ م) برای تحقیق درباره عملیات «شهادت طلبان» در لبنان علیه اشغالگران صهیونیست و مداخلهگران خارجی از جمله آمریکا و فرانسه، سفرهایی به لبنان داشت. آن زمان به عنوان خبرنگار و محقق، به دلیل کنجکاوی زیاد، دنبال یافتن اطلاعات هرچند اندک، از جاسوسان کشتهشده در سفارت آمریکا در بیروت، به خصوص شخص رابرت ایمز بود ولی همواره با در بسته مواجه میشد سرانجام سال ۱۳۹۳ ۲۰۱۴ میلادی پس از گذشت ۳۰ سال از حادثه کایبرت محقق و نویسنده آمریکایی، کتابی به نام جاسوس خوب در آمریکا منتشر کرد. به محض اطلاع پس از جستوجوی زیاد توانست متن دیجیتال آن کتاب را به دست بیاورد. خلاصه مطلب اینکه آنچه در «جاسوس بازی ۳» بیان شده درواقع مرتبط با بزرگترین ضربه تاریخی بر پیکر سازمان جاسوسی آمریکا CIA است.
نظر شما