شنبه ۲۳ دی ۱۴۰۲ - ۱۵:۰۵
«یکی بود یکی نبود» ادبیات را میان مردم آورد

سیدمحمدعلی جمال‌زاده با «یکی بود یکی نبود توانست ادبیات را به میان مردم بیاورد و آغازگر سبک واقع‌گرایی شود.

سرویس ادبیات خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا): سال ۱۳۰۰ بود که مجموعه داستان کوتاه «یکی بود یکی نبود» محمدعلی جمال‌زاده توسط مجله کاوه در ۱۲۸ صفحه منتشر شد؛ این اثر بسیار مورد توجه اقشار مختلف قرارگرفت چراکه با زبانی ساده و, واقع‌گرا از دغدغه‌ها و رنج‌هایشان می‌گفت.

«یکی بود یکی نبود» بهترین اثر سید محمدعلی جمال‌زاده و نخستین مجموعه‌داستان کوتاه فارسی به سبک جدید است که یک دیباچه، شش داستان کوتاه و بخشی به نام مجموعه عوامانه کلمات فارسی دارد و نویسنده در این کتاب با زبانی طنزآمیز به نقد وضعیت اجتماعی دورانش پرداخته است.

شخصیت‌های موجود در هر یک از داستان‌های این مجموعه نماینده قشر خاصی از جامعه ایران آن‌روز هستند که جمال‌زاده با توصیف خوی و خصلت‌های آنان‌، تصویر روشنی از خصوصیات ایرانیان ترسیم کرده است.

راوی داستان «فارسی شکر است» این مجموعه، یک ایرانی است که پس از پنج سال سختی و دربه‌دری به وطن بازگشته است؛ در همان بدو ورود بی‌دلیل به عنوان فردی خارجی شناخته می‌شود و به زندان می‌افتد. هر یک از هم‌سلولی‌های راوی در زندان نماینده طبقه خاصی از مردم ایران هستند؛ یکی جوان مستفرنگی که مشغول کتاب خواندن است و دیگری یک شیخ است. در زندان باز می‌شود و یک جوان روستایی را به آن پرت می‌کنند. این جوان سعی می‌کند دلیل زندانی شدن را از آن‌ها بپرسد. کلام شیخ که مملوء از واژگان عربی است و زبان جوان فرنگی‌مآب نیز پر از کلمات ثقیل فرنگی. او تنها می‌تواند با راوی به زبان فارسی شیرین سخن بگوید.

داستان «رجل سیاسی» نیز روایت مردی عامه و ساده به نام جعفر حلاج است که به اصرار زنش وارد عالم سیاست می شود. روزی در یکی از اجتماعات مردمی با صدای بلند صبحت می‌کند و با جمعی از عوام بازار به سوی مجلس می‌رود. او از طرف مردمی که سواد چندانی نداشتند و از مناسبات سیاسی چیزی نمی‌دانستند، به عنوان نماینده انتخاب می‌شود. در این داستان بسیاری از زشتی‌های عالم سیاست نمایانده شده است. در ادامه این داستان، پادوی سیاسی یکی از نمایندگان مجلس به حلاج رشوه می‌دهد. حلاج برای خودنمایی در ظاهر آن را رد می‌کند اما در خفا رشوه را می‌گیرد.

داستان «دوستی خاله‌خرسه» نیز مربوط به ایامی است که نیروهای روس در شمال غربی ایران حضور دارند. راوی داستان به همراه چند نفر برای دیدن به امور بچه‌های برادر ارشدش به کرمانشاه می‌رود. یکی از همسفرانش حبیب‌الله نام دارد، شاگرد قهوه‌چی خوش‌مشرب و خون‌گرمی که جان یک قزاق روس مجروح را نجات می‌دهد. در نزدیکی کنگاور قزاق‌ها بیرون می‌آیند و رفیق‌شان را تحویل می‌گیرند. آنها با توطئه حبیب‌الله را از گاری پیاده می‌کنند و می‌کشند؛ تنها به خاطر پول‌هایش.

«درد دل ملاقربانعلی» نیز روایت مردی عامه است که سیر حوادث او را به سمت شغل روضه‌خوانی سوق می‌دهد. روضه‌خوانی که عاشق دختر همسایه می‌شود و پس از مرگ دختر، بر خواندن دعا بر بالینش حاضر می‌شود. اما با وسوسه شیطان روانداز را کنار می‌زند و تا می‌خواهد دختر را ببوسد، گزمه‌ها سر می‌رسند و او را با کتک به زندان می‌برند.

راوی داستان «بیله دیگ بیله چغندر» نیز یک ایرانی است که در فرنگستان با دلاکی فرنگی آشنا می‌شود که قبلاً در ایران و با استفاده از اوضاع آشفته سیاسی کشور مستشار چندین وزارتخانه مهم از جمله داخلی، خارجی و عدلیه بوده و اکنون درباره خاطراتش از ایران برای راوی می‌گوید. دلاک فرنگی با هجو و نوعی طنز تلخی درباره ایران سخن می‌گوید. او به‌صراحت از برخی خصوصیات و صفات ایرانیان انتقاد می‌کند. اما هرجا سخنی از آداب و رسوم ملی یا ویژگی‌های فرهنگی و مذهبی آنان به میان می‌آید، برای کاستن از لبهٔ تیز انتقاداتش، از نوعی تجاهل‌العارف بهره می‌گیرد.

«ویلان‌الدوله» نیز حکایت زندگی سربازی است که به‌شیوه خودش زندگی می‌کند. آدمی مفت‌خور و بی‌سروپاست. بی‌هویت است و وانمود می‌کند که مردم از روی علاقه به او کمک می‌کنند. این شخصیت قادر به بازیابی جایگاه اصلی خود در جامعه نیست. هر شب در جایی می‌خوابد و هر روز میهمان کسی است. سرانجام از این وضعیت خسته و دلزده می‌شود و خودکشی می‌کند.

جمال‌زاده پس از «یکی بود یکی نبود» اثری دیگر نیز از جمله آسمان و ریسمان، بانگ نای، تلخ و شیرین، خاطرات محمدعلی جمال‌زاده، سر و ته یه کرباس، قصه مابه سر رسید، قصه‌های کوتاه برای بچه‌های ریش‌دار و قصه‌نویسی کهنه و نو و هفت کشور را نیز نوشت ولی هیچیک از نظر محبوبیت به پای اولین مجموعه داستانش نرسید.

برچسب‌ها

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • کاوه محسنی بروجردی GB ۱۵:۲۱ - ۱۴۰۲/۱۰/۲۴
    یکی بود و یکی نبود باری نمی دانم بعضی ها چرا پیام را حذف می کنند این حرف ها بسته در احساس ماست نسل ما نسل تکاپو است و غیرت نسل قلم زدن های ایستا مثل قصه سیاوش و آتش

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها