سرویس استانهای خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا): آرام حرف میزد تا مبادا «فاطمه» صدایش را بشنود. میگفت: فاطمه با وجود گذشت ۳ سال از مرگ حمید، هنوز رفتنش را باور ندارد و وقتی میخواهد جملهای را از پدرش نقل کند از زمان حال استفاده میکند و میگوید: «باباجانم میگه…»
کتاب «دنده به دنده» از مرحوم علیدوستی پس از مرگ به همت همسرش اخیراً منتشر شده است.
به این بهانه، زهره علیدوستی ماجرای برنده شدن جایزه قلم زرین توسط همسرش حمید علیدوستی را این طور برای خبرنگار ایبنا تعریف کرد: حمید مدتهای طولانی، دفتر و دستکش را بر میداشت و راهی کوچهها و گذرهایی میشد که بعضاً پیرمردهای کشاورزِ قدیمی نشسته بودند و آفتاب میگرفتند. او از رسوم و سنتهای گذشته کشاورزی و برداشت محصول از آنها سوال میکرد. سرانجام پس از تحقیقات گسترده علمی، تاریخی و میدانی، رمان «بُرشکن» را در فضای دلانگیز روستا با داستانی دلنشین که پرده از روی خرافات گذشته برمیداشت، خلق کرد.
زهره علیدوستی با چشمانی پر اشک ادامه داد: آن روز خانه خواهرش میهمان بودیم. اواخر دوران کرونا بود و هنوز محدودیتها در برگزاری مراسم و همایشها برقرار بود. مراسم داشت زنده از رادیو فرهنگ پخش میشد. وقتی اسمش را به عنوان برنده جایزه قلم زرین خواندند فاطمه از خوشحالی توی بغل بابایش پرید و او را غرق بوسه کرد و ما همگی دست زدیم و او که کمتر عادت داشت خوشحالیاش را بروز دهد با لبخندی بر لب و حلقههایی از اشک شوق در چشمانش از ما تشکر کرد.
وی ادامه داد: چند روز بعد، با جمعی از فامیل برای گردش بیرون رفتیم. او با بچهها مشغول فوتبال شد و مثل همیشه شاد و سردماغ بود. در همین حال به او خبر دادند که جایزهاش از طریق پست دَمِ درِ خانه رسیده، هماهنگ کردیم و همسایه بسته را تحویل گرفت و حمید برای دیدنش لحظهشماری میکرد. نهار را که خوردیم کمکم از سوزش سر معدهاش گفت که داشت بیشتر میشد. برادرم برای گرفتن داروی معده به روستای مجاور رفت. نفس کشیدن داشت برای حمید سختتر میشد از من خواست تا دکمههای یقهاش را باز کنم؛ از سنگینی سینهاش شکایت میکرد که یکدفعه از نفس افتاد. به برادرم خبر دادیم که برگردد و او را سریع به بیمارستان کاشانی شهرکرد رساندیم حمید مثل آفتابِ بیرمق زمستان بود ولی هنوز جان داشت. اما هرچه احیا کردند به احیا جواب نداد؛ خواستند آنژیو کنند که عمرش کفاف نداد و خورشید زندگیاش برای همیشه غروب کرد.
زهره علیدوستی در حالی که لبهایش را میگزید تا اشکش سرازیر نشود ادامه داد: او با پیرمردها، پیرمرد میشد و با کودکان کودکی میکرد و پای دل حرف جوانان مینشست و هم صحبتشان میشد تا بفهمد سنین مختلف از یک نویسنده چه میخواهند.
همسر این نویسنده فقید افزود: حمید علیدوستی، مدرس انجمن سینمای جوان چهارمحال و بختیاری، فیلمنامهنویس و کارگردان بود و در طول زندگی به کتاب و کتابخوانی علاقه زیادی داشت و زمانی که کتاب مینوشت یا کتابی میخواند هر اتفاقی هم دور و برش میافتاد متوجه نمیشد و به همه به خصوص نوجوانان و جوانان توصیه میکرد کتاب بخوانند.او خودش هم نویسندگی را از زمانی که در صداوسیما مشغول شد آغاز کرد و علاوه بر فیلمنامه، کتابهایی مینوشت که با موضوع آنها ارتباط میگرفت و به آنها علاقه داشت و تا زمان مرگ به این علاقه خود ادامه داد.
زهره علیدوستی ضمن آرزوی سلامتی برای همه نویسندگان، شعرا و دوستداران کتاب گفت: بعد از گذشت مراسم چهلم حمید، جایزه قلم زرین را برای ما آوردند؛ اما چطور بازش میکردیم و در دستش میگرفتیم وقتی که آخرین خوشحالی و آرزوی حمید دیدن و در دست گرفتن تندیسی بود که هیچگاه ندید و در دست نگرفت و با این آرزو سینه بر خاک گذاشت. امیدوارم باز هم شاهد خلق آثاری از نویسندگان استان باشیم که در سطح ملی خوش بدرخشند و با شادی این موفقیت را جشن بگیرند و سالهای سال قلم بزنند.
حمید علیدوستی در سال ۱۴۰۰ با رمان «بُرشکن» که در ۱۵۶ صفحه از سوی انتشارات سوره مهر منتشر شده بود در نوزدهمین دوره جشنواره قلم زرین، موفق به بردن این جایزه شد و قبل از تحویل، در تیر ماه ۱۴۰۰ در اثر ایست قلبی در ۵۱ سالگی درگذشت. از وی کتابهای «سورآل و شور فوتبال»، «وضعیتهای نمایشی شاهنامه فردوسی بر اساس الگوی ژرژپولتی»، «داستانهای چکاوک» و کتاب «ترکهباز» برجای مانده است؛.
از وی یک فرزند به نام «فاطمه» به یادگار مانده است که تلاش میکند به تأسی از پدر راهش را ادامه دهد.
.
نظرات