مسلم ناصری در گفتوگو با خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) درباره ایده نوشتن کتاب «طوقی و پرنده آهنی» گفت: این کتاب را سالها پیش نوشته بودم؛ چراکه شخصیت سیدعلیاکبر ابوترابی برایم شخصیت خوشایندی بود. این کتاب برگرفته از خاطرات اسارت او بود؛ البته تقریباً ۱۰ یا ۱۵ سال پیش این کتاب و چند کتاب دیگر را درباره سیدعلیاکبر ابوترابی نوشته بودم. بعد از سالها این کتاب را بازنگری کردم و به چاپ رساندم. دوست داشتم در این داستان تقابل یا پارادوکس بین مهربانی و خشونت را نشان دهم و در انتها هم آن کسی که ملایمتر است پیروز شود.
نویسنده کتاب درباره ضرورت پرداختن به شخصیت ابوترابی صحبت کرد و افزود: بعضی از شخصیتها، شخصیتهایی هستند که جامعه به آنها نیاز دارد؛ شخصیتهایی که میتوانستند در اوج گرفتاریها، امید را به دیگران سرایت دهند. به عقیده من شخصیت ابوترابی از آن دسته از شخصیتهایی بود که در سختترین لحظات، تلاش میکرد ناامیدی را دور کند. مانند کتاب «طوقی و پرنده آهنی» که در این تقابلی که بین طبیعت و غیرطبیعت است، یک تقابل درونی در همان آسایشگاهی که هستند، صورت میگیرد. در این داستان، در آن ناراحتیها و غمهایی که هست باید یک نفر غمخوار و همراه بقیه باشد؛ همانطور که کبوتر، همدل و همدم پسرک میشود، ابوترابی هم باید با دیگران همسو و همراه باشد تا بتواند اندکی از دردها و آلام آنها کم کند.
ناصری درباره تأثیر کتاب «طوقی و پرنده آهنی» بر کودکان و نوجوانان گفت: در درجه اول بچهها با گذشته و حوادث این سرزمین آشنا میشوند؛ بچهها میفهمند که چنین انسانهایی در این سرزمین بودند. نکته دوم و مهمترین نکته در این داستان این است که نویسنده با چه دیدگاهی وارد ماجرا میشود؟ چه اهدافی را دنبال میکند و چگونه میخواهد لحظاتی را با مخاطب خودش همراه شود؟ همانطور که پیشتر هم گفتم قصدم این بود که آن عطوفت و مهربانی و ملایمتی که جامعه به آن نیاز دارد و متأسفانه در جامعه ما رنگ باخته است، نشان دهم. این کتاب میتواند همراه نوجوان باشد و او را به آینده امیدوار کند.
این نویسنده درباره مسیر دادن به بچهها از طریق کتاب بیان کرد: اینکه بگوییم مسیر بچهها را با کتاب یا چیز دیگری تحتتأثیر قرار میدهیم، موافق آن نیستم؛ چراکه بچهها زیرک هستند؛ اما ما میتوانیم لحظاتی را با کودکان همراه باشیم و نه اینکه دست آنها را بگیریم و با خودمان ببریم. ما باید در لحظاتی که احساس نیاز کردند، آن خلاهای روحی و روانیشان را پُر کنیم. اینکه بخواهیم کودکان و نوجوانان را هدایت کنیم و به این فکر کنیم که آنها را چگونه پرورش دهیم، زیاد با جامعه و روزگار امروز همسو نیست. ما میتوانیم همراه کودکان و نوجوانان باشیم و به درددلهای آنها گوش دهیم و به گونهای با خوانش کتاب، دوست و یار مهربان آنها باشیم تا هم نویسنده و هم کتاب بتوانند با هم لحظات خوشی را داشته باشند و شادابی را به زندگی برگرداناند.
ناصری در انتهای صحبتهای خود عنوان کرد: ما باید در عین حال که گذشته را چراغ راه آینده قرار میدهیم، به آینده هم توجه کنیم؛ یعنی شاید صرفاً بیان سرگذشت دیگران در گذشته، مخاطب امروز را جذب نکند. اگر خلقوخو، نیازها و خواستههای مخاطب امروز را درک نکنیم، نمیتوانیم با مخاطب ارتباط برقرار کنیم. به نظرم برای مخاطب امروز بهتر است که همسو با روایت گذشته، به گونهای با او همدل و همراه باشیم تا بتواند گذشته را دوست داشته باشد. متأسفانه احساس میکنم مخاطب امروز ما زیاد دوست ندارد که از گذشتهاش بداند و احساس میکند، گذشته مانند یک لنگری است که کشتیاش را به گِل نشانده و نمیگذارد به جلو برود. این شاید دردی است که جامعه از آن رنج میبرد و امیدوارم مخاطبم با خواندن این کتاب لحظات متفاوتی را تجربه کند.
کتاب «طوقی و پرنده آهنی» ماجرای کبوتری است که با بمباران خانه صاحبش و از بین رفتن آشیانه و صاحب او حسام، آواره میشود و با غروب خورشید به طرف خورشید پرواز میکند. از ویرانه های شهر بمبارانشده دور میشود و دیگر اثری از درختان نخل و آب و آبادانی نیست. هنوز خورشید غروب نکرده است که در بیایان بیآبوعلف به ساختمانی میرسد با اتاقهای زیاد و دیوارهای محصورشده با سیم خاردار و نگهبانی که میخواهد کبوتر را شکار کند و برای شام کباب کند و بخورد…. مسلم ناصری این کتاب را برای گروه سنی کودک نوشته؛ یعنی برای گروه سنی پایان دبستان مناسب است.
نظر شما