سرویس کودک و نوجوان خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، علی آرمین متولد ۱۳۶۱ تهران و دانشجوی دکترای دانشگاه معارف و اشتغال به درس خارج حوزه علمیه است. دو رمان «پرواز با پاراموتور را دوست دارم» و «کمیک استریپهای شهاب» از آثار اوست. رمان بزرگسال «به نام یونس» و دو داستان کودک «کریستال و قالیچه پرنده» و «کی خانم نارنجی را ناراحت کرده» به ترتیب از سوی انتشارات شهرستان ادب و انتشارات جمکران چاپ شده است. داستانهای او در برخی مجلات مانند «سلام بچهها» و «آفرینه» منتشر شده است.
در شماره بعدی پرونده «نوروز با قصههای قرآن» با علی آرمین درباره قصههای قرآنی و نحوه ارائه آنها به کودکان و نوجوانان صحبت کردهایم که در ادامه این مطلب را میخوانید:
- ویژگیهای قصههای قرآنی چیست؟
قصههای قرآن کریم ویژگیهای خاصی دارد که باید به آنها توجه شود؛ یکی از ویژگیهای قصههای قرآن کریم این است که مانند واقعیت است. بزرگان اهل لغت میگویند که قصه یعنی چیزی را مو به مو گفتن و بدون هیچ کم و زیادی حادثهای را که رخ داده، تعریف کنید. در عربی کسی که موهایش را کوتاه میکند میگویند «قصالشعر»؛ یعنی کسی نمیآید موهایش را یکدست نزند یا درهم ورهم بچیند؛ بلکه موها یکدست کوتاه میشود. لذا کسی که یک داستانی را بدون هیچ کم و زیادی نقل کند، میگویند قصه گفته است؛ بنابراین دیگر نمیتوانیم به هر نوشته و داستانی که با تخیل نوشته شده یا داستانهایی که در آن دخل و تصرف شده، قصه بگوییم. در نتیجه یکی از ویژگیهای داستانهای قرآنی این است که قصه است و خداوند آنها را بدون هیچ کم و زیادی تعریف میکند.
نکته بعدی این است که قصههای قرآنی مانند آیههای قرآن، حکمت دارند و چندین بطن و لایه دارند و هرکسی به اندازه ظرفیتش میتواند از قرآن بهره ببرد و استفاده کند. چه بسا به بعضی از این بطنها، افراد خاصی بتوانند دسترسی پیدا کنند و حتی عدهای متوجه آنها نشوند؛ لذا این هم مهم است که همان برداشت سطحیای که از آیات قرآن داریم، نداشته باشیم. به عنوان مثال در یکی از قصههای قرآنی، حضرت موسی (ع) از خداوند میخواهد که او را ببیند؛ به او خطاب میشود که «تو هرگز ما را نخواهی دید.». کسی که این قصه را میخواند در سطح اول متوجه میشود که خداوند مادی نیست و حضرت موسی هم نمیتواند خداوند را ببیند؛ ولی فرد دیگری که ممکن است خودش را به سطح بالاتری رسانده باشد و بتواند از قصههای قرآنی بهره بیشتری ببرد، با خودش میگوید که «ممکن است منظور خداوند در این آیه این باشد که تا زمانی که از خودت نگذری، نمیتوانی خدا را ببینی و وقتی که مکانت بالاتر رفت، میتوانی با قلبت خداوند را ببینی.».
این لایهها و برداشتها از قصههای قرآنی کار هرکسی نیست؛ لذا وقتی که به سراغ قصههای قرآنی میرویم باید دست به عصا حرکت کنیم و خیلی دقت کنیم که جایی را اشتباه نرویم. هرچند گفتم که قرآن برای همه مردم است و هرکسی با هر سطحی میتواند از قرآن کریم بهره ببرد و استفاده کند.
نکته سوم این است که قصههای قرآنی سرگرمی نیستند؛ یعنی قصههای قرآنی برای سرگرمی نیست و به عنوان تفریح به حساب نمیآیند؛ در عین حال که قصههای قرآنی جذاب هستند و آن فرح و نشاط را ایجاد میکنند و در آن دلهره هست و جذابیت دارند؛ ولی برای سرگرمی و تفریح نزول نشده بلکه برای هدایت و ترقی انسان نازل شدهاند. هدایت انسان یعنی اینکه قرآن سبب شود جایگاه انسان را از جایی که هست بالاتر ببرد و باعث رشد او شود و نه اینکه تنها انسان را سرگرم کند؛ لذا این خیلی مهم است که به داستانهای قرآنی به چشم قصههای تاریخی یا سرگرمی نگاه نکنیم؛ بلکه باید به آنها به چشم داستانهایی نگاه کنیم که دارند ما را به یک سمتی هدایت میکنند و حتی ما میتوانیم در جزئیات داستان هم این هدایتگری را ببینیم.
- میتوانید مثال بزنید؟
به عنوان مثال ملکهای به نام بلقیس میخواهد به دیدن حضرت سلیمان (ع) برود. ما در اینجا با یکسری جزئیات مواجه هستیم؛ اول اینکه حضرت سلیمان فرمود: «چه کسی میتواند تخت ملکه بلقیس را قبل از اینکه خودش بیاید، اینجا حاضر کند؟» یکی از جنیان گفت: من میتوانم در آنی این تخت را بیاورم. یکی دیگر گفت: من کمتر از آنی تخت را میآورم. این آیه نشان میدهد که موجودات عالم میتوانند هم تحت تسخیر پیامبر خدا باشند و همچنین تحتتأثیر انسانهای وارسته. در آیات دیگر هم میبینیم که شیاطین برای حضرت سلیمان کار میکردند. چه شیاطین جنی و چه شیاطین انسی لازم نیست که بیکار بمانند و انسانها آنها را در زندان بیاندازند؛ بلکه از آنها کار گرفته میشود و به آنها کار داده میشود.
نکته بعدی این است که وقتی ملکه بلقیس وارد قصر حضرت سلیمان میشود، دامنش را بالا میزند و احساس میکند که آب در کف قصر حضرت سلیمان روان است. به بلقیس میگویند لازم نیست دامنت را بالا بزنی چون در اینجا آبی جریان ندارد و این به خاطر این است که نوع سنگفرش کف قصر به این حالت است و میدرخشد. این نشان میدهد که انسانهای مؤمن اگر از اموال و داراییهای دنیا داشته باشند و از آن به درستی استفاده کنند و این اموال از راه حلال بهدست آمده باشد، زیبایی در آن تجلی میکند. هدفم از مطرح کردن این قصه قرآنی این بود که تنها قسمتی از آموزههای نهان و نکتههای ریز در یک قصه قرآنی را نشان دهم؛ لذا این خاصیت قصههای قرآنی است.
- ما چطور میتوانیم از قرآن در داستانها و رمانهای کودک و نوجوان استفاده کنیم؟
به عقیده من علاوهبر اینکه خودِ داستان را مینویسیم که نوشتن آن ارزشمند است؛ اگر بتوانیم با استفاده از امکانات و شگردهای داستانی که داریم، جذابیت کار را بیشتر کنیم و این داستانها را در قالبهای تازه و نو ارائه دهیم و آن را متناسب با ذائقه کودکان و نوجوانان امروزی کنیم، واقعاً میتوانیم داستانی را خلق کنیم که برای قشر کودک و نوجوان جذاب باشد. واقعیت امر این است که داشتههای ما خیلی قوی، محکم، باارزش و دنیاپسند است. دنیاپسند یعنی اینکه ما مسلمانان، بزرگترین حرفها را در دنیا برای زدن داریم ولی بلد نیستیم حرفهایمان را بزنیم. اگر تلاش کنیم که قرآن را بفهمیم و از شگردهای داستانی استفاده کنیم، میتوانیم کارهای بزرگی انجام دهیم. آمارها نشان میدهد که کتاب مثنوی جزو پرفروشترین کتابهای آمریکا بوده است. بعضیها میگویند مثنوی تفسیر قرآن است. میخواهم این را بگویم کتابی که مرتبط است با مفاهیم قرآن، در یک کشوری مانند آمریکا، جزو پرفروشترینها میشود؛ بنابراین اینطور نیست که مردمی وجود داشته باشد که نفهمند و زیباییها را نبینند؛ یکی از اهل بیت میفرمایند که: «اگر مردم زیباییهای قرآن را ببینند، از ما تبعیت میکنند.» در نتیجه اگر ما بتوانیم زیباییهای کلام قرآن را به مردم نشان دهیم، واقعاً میتوانیم روی آنها تأثیر بهسزایی بگذاریم و آنها را هم از این چشمه زلال بهرهمند کنیم.
نظر شما