سه‌شنبه ۸ خرداد ۱۴۰۳ - ۱۸:۳۳
وقتی حاج آقا خودش پیراهن یک جوان را دوخت

بسیجی جوانی به حاج آقا گفت: پیرهنم گشاد بود، شکافتمش و دوباره اندازه کردم. بردم پیش خیاط اردوگاه. خیاط می‌گه باید یک ماهی صبر کنم. من جز آن پیرهن لباسی ندارم. اگه می‌شه شما بگید پیرهن رو زودتر بدوزه.

خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا): حجت‌الاسلام سید علی‌اکبر ابوترابی‌فرد قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، یک مبارز انقلابی بود. او بعد از پیروزی انقلاب اسلامی هم در جبهه حق علیه باطل حاضر شد و در سال ۱۳۵۹ به اسارت دشمن بعثی درآمد و بیش از ۱۰ سال سختی های اسارت را تحمل کرد و با وجود تمام سختی ها، در مقاومت به الگویی برای رزمندگان مبدل شد.

مرحوم ابوترابی‌فرد (سید آزادگان) با سعه صدر، بردباری بسیار بالا و با تمسک به اهل‌بیت (ع) شمعی در محفل رزمندگان ایرانی بود و امید و ایمان را در آنها تقویت می کرد.

حسین مندنی‌زاده در خاطره‌ای از او روایت می‌کند: توی حیاط اردوگاه نشسته بود. هر کس می‌آمد و حرفی پیش می‌کشید؛ یکی از برنامه‌های فرهنگی اردوگاه می‌گفت، یکی از مشکلش می‌گفت، یکی به روش او در رهبری اردوگاه انتقاد می‌کرد. او هم با حوصله به حرف‌هایشان گوش می‌داد. توی این گیرودار بسیجی جوانی سر رسید. به حاج‌آقا گفت «چند دقیقه‌ای کارتون دارم». حاج‌آقا گفت «در خدمتم آقاجون». جوان که سرش را پایین انداخته بود گفت «پیرهنم گشاد بود، شکافتمش و دوباره اندازه کردم. بردم پیش خیاط اردوگاه. خیاط می‌گه باید یک ماهی صبر کنم. من جز آن پیرهن لباسی ندارم. اگه می‌شه شما بگید پیرهن رو زودتر بدوزه». حاج‌آقا کمی فکر کرد و گفت «باشه، پیرهن رو بیار تا بگم برات بدوزن».

یک هفتة تمام، وقتی همه خواب بودند، حاج‌آقا بیدار می‌نشست و پیراهن را با دقت می‌دوخت. یک روز صبح، جوان را در محوطة اردوگاه پیدا کرد و پیراهن را دستش داد.

جوان هیچ وقت نفهمید خیاط آن پیراهن خود حاجی بوده.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها