به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) در اردبیل، در این مراسم نهم خرداد ماه، شاعران آیینی استان در محل کتابخانه مرکزی اردبیل کنار هم در فراق شهدای راه خدمت مدیحه سرایی کردند و ذوالفقار نژادی از مداحان اهل بیت عصمت و طهارت برای شهدای خدمت مرثیه سرایی کردند.
ای بهشتیِ زمان الگوی جاویدان شدی
تو شهید خدمت این ملت ایران شدی
تازه فهمیدم همین باران عزادار تو هست
در غم مردم تو که باریدی و باران شدی
در میان برگ ها جان دادی ای اردیبهشت
بر بهار مهر و آزادی چه تازه جان شدی
اهل شهر مشهدی همشهریِ آئینه ای
خوشبحالت اینچنین آئینه خوبان شدی
افتخار تو همین بود و همین بود و همین
خادم پر افتخار حضرت سلطان شدی
لیلة دفنت مقارن با شب جمعه شده
من یقین دارم به شاه کربلا مهمان شدی
زینت آلاله های خطّه ایران زمین
بر مرام و آرمان تو هزاران آفرین
شاعر: امیر رستم نژاد
مردِ خدمت یول دوتوبدی مرد میدانی گوره
یعنی ابراهیمیمیز گئتدی سلیمانی گوره
اوخشادون محنت چمنزاریده پرپر لالیه
گوزلریم قربان اولاً پاک و مطهر لالیه
صرصره واجبدی گلشندن حلالیت آلا
وار یری بیر عده ده سنن حلالیت آلا
کاش یرونده بیز یانوردوخ سن نیه یاندون بئله
یادووه زهرا یانان یر دوشدی اوتلاندون بئله؟
مجلس یاسون قورولدی دهه غم نن قاباق
ای حسینین عاشقی گئتدون محرم نن قاباق
بی بهاروک عمریمیز سنسیز کئچور پاییزی دهپیکرون
مشهد ده دی عطرون هله تبریزیده
هر کیمین یوخدی رضاسی اوج غم ده دفن اولار
دفنون اثبات ایلدی عاشق حرم ده دفن اولار
بیر سعادت دور سنه بیت الرضاده یاتماقون
اکبری یاده سالور پایین پاده یاتماقون
شاعر: امیر رستم نژاد اردبیلی
برای شهید جمهور
بال در بال ابرها رفتی داشتی ذوق آسمان گردی
ساده بودی ولیک مردانه عاشقی را مهندسی کردی
مِه بارانی ارسباران می نوازد محاسنت را مرد!
تو کجا؟ ارتفاع کوه کجا؟ چشم ها منتظر که برگردی
ناگهان در خبر چنین آمد "بالگردت فرود سخت نمود"
دست ها بر دعا شدیم امّا تو فقط خاک پیکر آوردی
نه که تنها شنیده بودی تو درد مردم چشیده بودی
تونفس غم بریده بودی تو تو خودِ دردمندی و دردی
با همه هم قسم شدی آن روز که کنی خسته خستگی ها را
دور و نزدیک، روستا یا شهر سفره ی اهتمام گستردی
گرچه در مسند قضا بودی فطرتاً خادم الرّضا بودی
مظهر عینی "رضا" بودی ای سزاوار مردی و مردی
زنده بودی شهید کردندت نارفیقان به گفتِ ناشایست
دین به دنیا فروختند آری چشم در چشم تو به نامردی
کار خود را ادامه دادی تو با همه ناحق، ایستادی
تودل به پیمان حق نهادی تو با دلی مطمئنّ و خونسردی
آه! ای ابرها! جفا کردید آخر این جورها چرا کردید؟
قامت باغ را دوتا کردید برگ و گل دم کشید با زردی
اولمادی عافیت طلب شاعر! خادم ملّت ایدی بو سیّدگلدی میدانه
"یا علی" دیه رک اوغول ایدی اوغول! کی دوش گردی
شاعر: شهاب الدین وطن دوست
چشم انتظار ِ روزنه ای از امید
دورتلخی نشسته بود دوباره به کام ِ شهر
غم، پشت پلک های ترش خانه کرده بود
امّن یجیب، خواند به گوش تمام ِ شهر
چشم انتظار بود زمین، بعد گریه بود!
دل بیقرار بود زمین، بعد گریه بود
جز عاقبت به خیری انسان مگر چه شد؟
جز راز ماندگاری ِدریا مگر چه بود؟
بابای شهر رفته و عطرش نرفته است
بر ماچه سخت میگذرد این غروبها
حاجی کجاست؟ لهجه مردی که ثبت شد
حاجی کجاست؟ پیش خدا پیش خوب ها
پرواز، پله پله نجیب است دیده ایم
هرکس نمی رسد ب خم ِسرفرازی اش
زیباتر از همیشه به تاریخ نقش بست
در محضر ِامام رضا (ع) عشق بازی اش
حتی اگر گلایه اگر بغض، باهمیم
اصلاً وطن صلابت وفریاد ِغیرت است
با بی تعصبان وطن، ماغریبه ایم
این خاک، از ازل همه آباد ِ غیرت است
راه ومرام و یاد ِشهیدانمان بخیر
بر راه و رد پای شما رد پایمان
رفتن همیشه معنی پایان و مرگ نیست
ای کاش نام نیک بماند برایمان
نظر شما