سرویس تاریخ و سیاست خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا): منابع کهن به ما دادهای نمیدهند که بر اساس آن بدانیم ابوریحان محمدبناحمد بیرونی دقیقاً در چه تاریخی به دنیا آمده و از دنیا رفته است. حتی مرجع مهمی چون «دانشنامه جهان اسلام» تاریخ چندان دقیقی ذکر نکرده است. بااینحال، برخی تاریخنگاران علم و تمدن بر اساس شواهد گوناگون، از جمله تاریخ انتشار کتابهایش، زمانی را برای ولادت و درگذشت او تعیین کردهاند. چنانکه در «پاتانجل» اینگونه ذکر شده:
ابوریحان بیرونی «در روز پنجشنبه سوم ذیحجه ۳۲۶ هجری قمری (معادل با ۱۸ شهریور ۳۲۵ شمسی و ۹ سپتامبر ۹۷۳ میلادی) […] چشم به جهان گشود و پس از ۷۵ سال […] در دوم رجب ۴۴۰ هجری قمری (معادل ۲۶ آذر ۴۲۷ شمسی و ۱۷ دسامبر ۱۴۰۸ میلادی) در غزنه چشم از جهان فرو بست.»
زادگاهش حومه شهر «کاث» بود و در این مورد اختلافی نیست. او به مناسبت همین مکان پیرامونیِ کاث به «بیرونی» معروف شد. کاثِ کنونی در کشور ازبکستان قرار دارد که ما آن را با دو شهر معروفتر سمرقند و بخارا میشناسیم. بیرونی ۲۵ سال در منطقه خوارزم، بخشی از آسیای میانه یا آسیای مرکزی حال حاضر، که کاث یکی از شهرهای آن بود، زندگی کرد و علوم مختلف را آموزش دید.
دوران کودکی و نوجوانی و ابتدای جوانی او در آسایش و بیدردسر گذشت. متولد شدن و زندگیکردن در خانوادهای بهرهمند و برخوردار در این رفاه و آرامش مادی و معنوی اثر داشت. بنابراین، محمد تمام وقتش را برای جستوجوکردن و آموختن گذاشت؛ یعنی غرقشدن در همان دنیایی که دوستش داشت.
معروف است در سالهای نخست جوانی که دیوانهوار و شیدا به دنبال یادگیری هر چیزی بود، علاقه ویژهای نیز به طبیعت داشت. همین دوران، در خوارزم مردی یونانی زندگی میکرد که نمیدانیم روزگار چگونه او را به آن سرزمین رسانده بود. اما میدانیم که بیرونی کمسنوسال، چپ و راست نزدش میرفت و با سؤالهای ریز و درشت خود کلافه اش میکرد! داستان از این قرار است که محمد هر دانه گیاهی، برگی یا گلی یا ریشه و شاخهای را مییافت، کنجکاو بود همهجوره دربارهاش بداند. یکی از آن پرسشها این بود که نام یونانیشان چه میشود.
ابوریحان بیرونی؛ دانشمندی جامعالاطراف
در پیامد زندگی بدون گرفتاری و فقر و در نتیجه پشتکار و عشق مستمر، بیرونی به دانشمندی جامعالاطراف یا همهچیزدان بدل و نامش در تاریخ علم جهان ماندگار شد. او در رشتهها و شاخههای گوناگون علم و دانش به درجات عالی رسید، هرچند در ستارهشناسی، ریاضی، داروشناسی، کانیشناسی، جغرافیا، هند پژوهی، صرف و نحو، کلام، پزشکی، روانشناسی اجتماعی و فلسفه بیش از همه سرآمد بود.
بیرونی تمام عمر خویش را صرف همین مسیر کرد؛ مسیر دشوار و بیانتهای علم و آموزش که پُرجاذبهتر، سودمندتر و تماشاییتر از آن را در این دنیا نیافته بود. او هر روز و هر شب به خواندن و نوشتن و آزمایش مشغول بود. و فقط دو روز از سال، یکی نوروز و دیگری مهرگان، به خود استراحت میداد. در واقع، این دانشمند مسلمان که درباره مذهبش نظر قطعی نمیتوان نداد، تعلقخاطر فراوانی به فرهنگ ایرانی داشت و در یک کلام ایراندوستی بیمانند بود.
ماجرای ابوریحان و درهای قصر شاه
فراگیری علم و دانش از سوی این دانشمند ایرانی فقط به دوران تحصیلش در ابتدای جوانی و قبل از آن محدود نمیشود. او پس از آنکه نامش حسابی بر سر زبانها افتاد، بسیاری از شاهان زمانه، یعنی نیمه دوم قرن چهارم و اوایل قرن پنجم هجری قمری، خواهان بهخدمتگرفتن او بودند و برای کسب علم بیشتر حمایتش میکردند. آخرین و نامدارترین شاهانی که در دربارشان بود، محمود و مسعود و مودود هستند که هر سه از شاهان غزنویاند. بیرونی سه دهه پایانی عمرش را در میانشان بود و منجم دربار آنان به شمار میرفت.
روایتی ناراست از دوران محمود غزنوی وجود دارد که در کتاب «چهارمقاله» نظامی عروضی سمرقندی آمده. این داستان با وجود خیالیبودنش، چون بازتابدهنده قدرت علمی و جایگاه مهم بیرونی در رشته ستارهشناسی است، خواندنی و درخور تأمل به حساب میآید:
«سلطان روزی در باغ هزاردخت غزنین […] بر فراز کوشکی که چهار در داشت نشسته بود و برای آنکه دانش ابوریحان را در علم نجوم بسنجد، از او خواست تا وی را خبر دهد که از کدام درِ کوشک بیرون خواهد رفت. ابوریحان پاسخ خود را به فرمان محمود بر کاغذی نوشت و در گوشهای نهاد. آنگاه محمود، برای آنکه پیشگویی بیرونی غلط از آب درآید، فرمان داد بیل و تیشه آوردند و دیوار شرقی کوشک را بشکافند و درِ پنجمی پدید آورند. پس، از آن در بیرون رفت و فرمود تا پاسخ ابوریحان را بیاورند و بخوانند. ابوریحان نوشته بود که شاه از هیچیک از درهای کوشک بیرون نمیرود، بلکه فرمان میدهد دیوار شرقی بنا را بشکافند تا از آنجا خارج شود.»
چنین داستانهایی ضمن اینکه گوشهای از اهمیت علمی هر دانشمندی را نشان میدهد، جایگاه او را در بین مردم کوچه و بازار نیز مشخص میکند. در واقع، این روایت، کاملاً عامیانه است و میتوان گفت ساخته و پرداخته کسانی است که به وجود ابوریحان بیرونی افتخار میکردند، اما به زبان تخصصی و علمی نمیتوانستند اهمیت و دستاوردهای او را آشکار کنند؛ پس به خیالات پناه بردند و به زبان دنیای خودشان از او تعریف کردند.
گفتنی است که بیرونی بارها طالعبینی و غیبگویی از طریق دنیای ستارگان را نکوهش کرده بود و جایگاه برتری برای این علم قائل بود. همچنین بیرونی ضمن نشستوبرخاست با سیاستمداران معروف زمان خود، با عالمان برجسته آن عصر چون ابنسینای نامدار نیز روابطی داشت.
تفسیر جهان از پنجره علوم طبیعی
یکی از مهمترین مباحث ابوریحان بیرونی در باب شکل هستی بود که آن را کروی میدانست. او همچنین در پذیرش هیئت بطلمیوسی که طبق آن کرهای در مرکز دنیاست، تردید کرد و در جستوجوی مکانیک سماوی غیر بطلمیوسی بود. این دانشمند همه چیز دان میکوشید تا جدا از عقاید دینی و از پنجره علوم طبیعی جهان را بنگرد و تفسیر کند.
غربیها وقتی میخواهند به مردم خود توضیح دهند که «ابوریحان بیرونیِ» مشرقزمین چه کسی بود، میگویند بیرونی جایگاهی مشابه «لئوناردو داوینچی» در تاریخ رنسانس خودمان را داشت. برای ما هم که به لطف فیلمها و رمانهای حرفهایتر خارجی در ژانر بیوگرافی با امثال داوینچی بیش از بیرونی آشنا هستیم، تشبیه بدی نیست!
ابوریحان وقتی راه خود را در دنیای علم و دانش یافت، کوشید تا از کشفیات روزگارش و مرزهایی که تا آن زمان دانشمندان و پژوهندگان به آن رسیده بودند، فراتر برود. بیرونی با پشتسر گذاشتن معیارهایی که در محیط آموزشی و پژوهشی اطرافش حاکم بود و با دقت بیاندازه و نگاه انتقادیاش، ضمن تاثیرات شگرفی که خود داشت، بنیانهای جدیدی را فراهم کرد تا جویندگان خرد و حکمت در مسیری هموارتر و پُربارتر قدم بردارند.
بیرونی در سه شاخه هندشناسی و دینپژوهی و مردمشناسی نه فقط در میان دانشوران و عالمان ایرانزمین که در سراسر جهان نخستین بود، آن هم بر اساس همان تعریفی که امروزه از این رشتهها در دنیای آکادمیک وجود دارد. بنابراین، هندشناسان، دینپژوهان و مردمشناسان دنیا باید این حکیم ما را پیشوا و پدر حوزه تخصصی خود بدانند.
در بین همه چیزهایی که میدانست و سبب شد تاریخِ علم به او همهچیزدان لقب دهد، ریاضی و نجوم و تقویم بیش از سایر علایق وی دارای اهمیت است. البته نباید او را در حوزههای دیگر دستکم گرفت و بیقدر شمرد. بااینحال، مقام مهم و ویژه علمی او در دایره ستارهشناسی و ریاضیات با مرور آثارش آشکار میشود. ۱۸۰ عنوان اثر برای بیرونی برشمردهاند که ۱۱۵ مورد آن در شاخههای اصلی و فرعی ریاضی و نجوم است. اما از میان آنها فقط ۲۸ رساله یا کتاب به دستمان رسیده. اگر در روزگار خودمان شخصیتهای علمی و دانشگاهی اینقدر مورد بیمهری و غفلت نبودند، بدون شرمساری و خجالت میتوانستیم گذشتگانمان را بهدلیل این همه بیمبالاتی در نگهداری از آثار بیرونی سرزنش کنیم! متأسفانه از وضعیت زندگی خصوصی و سیاسی او، مخصوصاً دوران سکونتش در دربار غزنوی، نیز دادههای دقیق و متنوعی در دسترس نیست.
به هر روی، برای روشنشدن ارزشمندی علمی او همان آثار بهجایمانده بس است. یکی از مهمترین مباحث ابوریحان بیرونی در باب شکل هستی بود که آن را کروی میدانست. او همچنین در پذیرش هیئت بطلمیوسی که طبق آن کرهای در مرکز دنیاست، تردید کرد و در جستوجوی مکانیک سماوی غیر بطلمیوسی بود. همه اینها به آن معناست که این دانشمند همه چیز دان میکوشید جدا از عقاید دینی و از پنجره علوم طبیعی جهان را بنگرد و تفسیر کند. همچنین این دنیا را دستگاهی زنده و پویا میدانست که با توسل به محاسبات ریاضی بررسیشدنی است.
درباره این دیدگاهها و دستاوردهای دیگر او میتوان بسیار نوشت و گفت و تحلیل کرد. آنچه جالبتوجه است و بین همه آثار او یافتنی است، آزمون و امتحان و تجربه در مسیر کندوکاوهای وی به شمار میآید. به سراغ هرکدام از حوزههای تخصصی او که میرویم باید بدانیم که بیرونی برخلاف بسیاری از دانشمندان زمان خود (و حتی بعد از خود) به آفت «اندیشیدن در صندلی راحتی» یا «Armchair Thinking» دچار نبود؛ آفتی که گاهی ابنسینای نامور هم بدان مبتلا میشد.
ابوریحان بیرونی مرد سفرهای دراز و پُرماجرا و تودرتو در دنیای علم و آموختن بود. شاید سفرها عیان و عینی او به شمالغربی هند از همه شناختهشدهتر باشد؛ سفرهایی که احتمال دادهاند بیش از دوازده سال دنبال شد و هدفش آشنایی، مطالعه و بررسی زبان و ادبیات سانسکریت، نجوم، پزشکی، عرفان و فلسفه، یوگا، ریاضی، فیزیک، معماری و اساطیر هندی بود. ابوریحان ایرانزمین حتی در روز مرگ و لحظه جاندادن هم برای حل مسئلهای فقهی میکوشید. همین سفرهای همیشگی و بیانتها بود که باعث شد تاریخ علم، بیرونی را از یاد نبرد. نه فقط فراموش نکند که نامش را با عزت و احترام به زبان آورد.
نظر شما