به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) در ایلام، اسلام انصاریفر شاعر و روزنامهنگار ایلامی، برای امام مهربان و رئوف امام رضای غریب (ع) شعری سرود و در اختیار ایبنا قرار داد.
«مادرانه ای برای مشهد»
گم شدم مثل آفتابی داغ
در تن عاشق زنی زیبا
لای بور و سفید موهایش
سر بر آغوش دامنی دیبا
گم شدم مثل قطرهای مغموم
توی تلخی و خیسی عرقش
مثل دردی که درد میگیرد
با زمان و ورق، ورق، ورقش
گم شدم مثل سرو در پایش
گم شدم مثل ماه در رویش
باز رم کردهاند بی ضامن
چشمهای به رنگ آهویش
سالها میشود که جغرافیش
رو به آبادی خراسان است
با رضایش نشسته پای حرم
در هوایش همیشه مهمان است
سالها میشود که تاریخش
خط خطی کرده (مرو) را تا (توس)
رفته با قامتی اساطیری
پا به پا، پا به پای … تا پابوس
هر نفس با نفس که میآید
عطر خاصی است در نفسهایش
با عصا زور میزند هر روز
تا بیاید رمق کف پایش
مادرم آرزوی من را داشت
دور کرد از دلم، دل بد را
می برم، قول دادهام، روزی
تا ببیند عزیز مشهد را
نظر شما