دوشنبه ۲۳ مهر ۱۴۰۳ - ۱۱:۰۱
قصه دیدار علی حاجب و امیر مسعود غزنوی در اراک تفسیر و نقد شد

مرکزی – چهل و دومین دورهمی بیهقی‌خوانی انجمن ادبی بیهقی اراک با خوانش و تفسیر فصل «رسیدن لشکر و علی به هرات و ورود علی حاجب به حضور امیرمسعود غزنوی» توسط سیدمهدی کتان فروش در دفتر مجله چشمه خورشید سرای کتاب فروش‌های بازار تاریخی اراک برگزار شد.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) در اراک، در چهل و دومین بیهقی خوانی انجمن ادبی بیهقی اراک؛ فصل «ورود علی حاجب بحضور امیر مسعود غزنوی» با حضور علاقمندان به حوزه ادبیات و تاریخ و متون تاریخی ادبی در دفتر مجله چشمه خورشید واقع در سرای کتاب فروش های بازار سرپوشیده تاریخی اراک، با خوانش و تفسیر بخش رسیدن لشکر غزنوی و علی حاجب به هرات و باز یافتن خدمت أمیر مسعود غزنوی توسط مدرس این دورهمی، سید مهدی کتان فروش خوانش و تفسیر شد و به برخی از ابهامات از دیدگاه حاضران در مورد نثر و متون کتاب تاریخی بیهقی پاسخ داده شد.

قصه دیدار علی حاجب و امیر مسعود غزنوی در اراک تفسیر و نقد شد

تاریخ بیهقی؛ شرح حوادث دوره غزنوی

تاریخ بیهقی یکی از آثار ارزشمند در نثر فارسی است. تاریخ بیهقی شرح حوادث دوره غزنوی است که نویسنده با باریک‌بینی و نگاهی عمیق، قالب جلوه‌های زندگی اجتماعی را با قلم توانای خود به رشته تحریر درآورده است.

در این اثر ارزشمند، بیهقی به منظور پند آموزی و عبرت اندوزی هرجا که مناسب دیده، داستانی تاریخی برای آراستن تاریخ و آگاه ساختن خواننده آورده است.

تاریخ بیهقی یا تاریخ مسعودی موضوع اصلی تاریخ پادشاهی مسعود غزنوی پسر سلطان محمود غزنوی است این کتاب علاوه بر تاریخ غزنوی قسمت‌هایی درباره تاریخ صفاریان، سامانیان و دوره پیش از پادشاهی محمود غزنوی دارد.

نسخه اصلی کتاب ۳۰ جلد بود که بخش زیادی از آن به دستور سلطان مسعود از بین رفت.

بخش خوانش شده کتاب تاریخ بیهقی را در زیر می‌خوانید:

«…سلطان گفت که سخن خوارزمشاه ما را برابر سخن پدر است و آن برضا بشنویم و نصیحت مشفقانه او را بپذیریم و کدام وقت بوده است که او مصلحت جانب ما نگاه نداشته است؟ و آنچه در این روزگار کرد، بر همه روشن است و هیچ چیز از آنچه گفت و بنشست بر ما پوشیده نمانده است و بحق آن رسیده آید.

قصه دیدار علی حاجب و امیر مسعود غزنوی در اراک تفسیر و نقد شد

خوارزمشاه بر پای خاست و زمین بوسه داد و بازگشت هم از آن در که درآمده بود و حاجب علی نیز برخاست که بازگردد، سلطان اشارت کرد که بباید نشست و قوم بازگشتند و سلطان با وی خالی کرد چنانکه آنجا منگیترالئر حاجت بود و بوسهل از زوزنی و طاهر دبیر و عراقی دبیر ایستاده و پدر حاجب سرای ایستاده و سلاح داران گرد تخت و غلامی صد و ثاقیان سلطان. حاجب بزرگ را گفت: برادرم، محمد را آنجا بکوهتیز بباید داشت و یا جای دیگر؟ که اکنون بدین گرمی بدرگاه آوردن روی ندارد. اما قصد بلخ داریم این زمستان، آنگاه وقت بهار چون به غزنین رسیدیم، آنچه رأی واجب کند در باب وی فرموده آید. علی گفت: فرمان امروز خداوند را باشد و آنچه رأی عالی بیند میفرماید. کوهتیز استوار است و حاجب به بگتگین در پای قلعت منتظر فرمان است. گفت: آن خرده که با کدخدایش حسن گسیل کرد سوی گوزگانان، حال آن چیست؟ علی گفت: زندگانی خداوند دراز باد؛ حسن آن را بقلعت شاد یاخ رسانیده است؛ و او مرد پخته و عاقبت نگر است؛ چیزی نکرده است که از عهده آن بیرون نتواند آمد. اگر رای عالی بیند مگر صواب باشد که معتمدی بتعجیل برود و آن خزانه را بیاورد. گفت بسم الله بازگرد و فرود آی تا بیاسایی که با تو تدبیر و شغل بسیار است. علی زمین بوسه داد و برخاست و هم از آن جانب باغ که آمده بود، راه کردند مرتیه داران و برفت.»

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها