سرویس مقاومت خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا): کتاب «زیر خط جنگ با دیگری» در واقع خاطرات خودنوشت مهری فلاحی است که بعداز فراغت از جنگ و در دوران بازنشستگی، از میان انبوه خاطرات و یادداشتهایش استخراج و به صورت پراکنده نوشته شده است. محتوایی که در سال ۱۳۹۸ به تینا محمدحسینی تحویل داده شده است، مجموعه مطالب دستنویس با موضوع جذاب بود که نیاز به تدوین و تنظیم داشت. فلاحی بعد از دو سال همکاری با محمدحسینی میتواند کتاب را منتشر کند.
زمانی که فلاحی به جبهه رفت ۲۲ سال داشت و فارغالتحصیل رشته پرستاری دانشکده نفت بود. از سال ۱۳۵۶ به دانشکده نفت رفت و زمانی که تحصیلاتش تمام شد، همانجا استخدام شد. او از سال ۱۳۵۹ تا ۱۳۶۴ مرتب به جبهه میرفت و به این دلیل که باردار بود ماههای آخر او را به ماهشهر میفرستادند.
این کتاب از زبان پرستار ایرانی روایتی متفاوت از بمباران شهر، روزهای محاصره، حضور عراقیها آن سمت رودخانه اروند، مواجهه با منافقین، رخدادهایی که بر پرستاران بیمارستان شرکت نفت آبادان گذشته، و وقایعی اینچنین است که هیچکدام از این حوادث باعث نمیشود از زیر بار مسئولیت شانه خالی کند؛ حتی وقتی باردار است؛ مادری که نگران فرزند داخل شکمش و فرزندان ایران است و کنار دیگر دوستان و همکارانش ماند و پایداری کرد.
کتاب روایتهای متعددی را شامل میشود از ماموریتها و بمباران شهر تا محاصره و حتی وجود عراقیها در آن سمت رودخانه اروند رود و اتفاقاتی که در بیمارستان شرکت نفت آبادان رخ میدهد.
مسئله جالب و مورد توجه در این کتاب وجود بارداری فلاحی است که با وجود چنین مسئلهی و شرایط سختی که در این دوران برای هر خانم نیز موجود است از مسئولیت مهم و حیاتی خود غافل نشدند و شانه خالی نکردند. در روایت خود به این مسئله بسیار اشاره دارند که کمبود نیرو در این موقعیت حساس و نفسگیر باعث شده است که ترک موقعیت نکنند.
او نه تنها در آن برهه نگران فرزند خود بودند، بلکه در کنار فرزند خونی خود نگران فرزندان ایران هم بودند. به همین دلیل در کنار همکاران خود میماند و در زیر آن آتشهای سهمگین و وحشتناک از سوی رژیم بعث به وظیفه خود عمل میکند.
عمده توجه مهری فلاحی بر اتفاقات و خاطرات آغاز جنگ تا سال ۱۳۶۵ است و در بعضی میانبندها هم به دوران کودکی و نوجوانی خود گریز زده است. او تا سال ۱۳۶۰ در آبادان، ماهشهر، مسجدسلیمان و آغاجری حضور مداوم داشته و بعد از سال ۱۳۶۰ تا ۱۳۶۴ سالی یک بار مأموریت داشته که در این شهرها و در پشت جبهه به مداوای مجروحان بپردازد.
برخی از روایتهای او درباره وضعیتشان در ایام جنگ به این شرح است: «گاهی درد و انقباضات عضلانی شکم مرا کلافه میکرد؛ به خصوص زمانی که مجروح میآوردند و مجروحان بسیار صدمه دیده بودند. با دیدن جراحات آنها درد های شکمی من آغاز میشد و ادامه کار و رسیدگی را برایم سخت میکرد. سرم را کنار تخت مجروحان میگذاشتم و به خودم آرامش میدادم. کمی روی صندلی مینشستم و روی شکمم را ماساژ میدادم یا با ملافهای شکمم را میبستم. آرام میشد. شبها بسیار سخت به خواب میرفتم و از درد شکم و حالت تهوع بیدار میشدم. بیشتر همکارانی که با من در اتاق استراحت بودند، خیلی ناراحت میشدند. مرا دلداری میدادند و میگفتند این بچه چقدر این دنیا را دوست داشته که با این دشواریها میخواهد حتماً دنیا بیاید. دردهای کشاله ران به دردهای دیگر اضافه شد. از دوماهگی راه رفتن و نشستن برایم خوشایند نبود. با گرم کردن موضع و خوردن مسکنها کمی بهتر می شدم. گاهی به دلیل شدت حالت تهوع، سرم انفوزیون به من وصل میشد. تا سه ماه حالت تهوع و اضطراب مجروح شدن مرا شکنجه میداد.»
در خاطرات پرستار فلاحی گاهی به شرایط سخت و غیر قابل تصوری در بیمارستان اشاره شده است مانند اینکه گاهی اوقات آنان غذایی نداشتند که حتی به بیماران بدهند و یا عدم وجود بهداشت در بیمارستان: «خودم هم شاید یک هفته بود که حمام نرفته بودم. دیر به دیر، آن هم با ترس و لرز و سریع، دوش میگرفتیم. هروقت میخواستم بروم حمام، به دو نفر از همکارها میگفتم که نزدیک حمام باشند. اگر وضعیت قرمز شد، سریع اطلاع بدهند.
یک روز مجروحی را پانسمان میکردم. خونریزی شدید داشت. لباس و بدنم خونی شده بود. باید میرفتم حمام و لباسهایم را هم میشستم. چون همین یک دست لباس فرم را داشتم. از یکی از همکاران خواهش کردم حواسش باشد و اگر وضعیت قرمز شد، خبرم کند. با خیال راحت رفتم حمام. لباسهایم را شستم و به چوب رختی آویزان کردم.بعد خودم را شستم. آمدم بیرون. همکارم را ندیدم. دنبال او گشتم. نگران شدم. از سوپروایزر سراغش را گرفتم. گفت: «اینجاست، توی بخش است و از ترس دارد میلرزد.» یک ربع بعد از اینکه من به حمام رفتم، آژیر خطر میزنند و همکارم هم هول میکند و به فکرش نمیرسد که به من بگوید. فقط میرود یک جایی پناه میگیرد.»
اگر کسی قبل از جنگ به آبادان سفر کرده باشد و یا حتی خاطراتی را از آن شنیده باشد هرگز لحظهایی را که آبادان در جنگ پیدا کرده بود را باور نخواهد کرد. این مسئله حتی در میانه خاطرات این پرستار فداکار هم نیز قابل مشاهده است: «آبادان شده بود شهر ارواح. مردم دیگر زندگی نداشتند. همه آواره روستاها و شهر های اطراف شده بودند. توی بیمارستان از یکی از سربازانی که مجروح آورده بود وضعیت را پرسیدم. گفت: خیلی وخیم است. خرمشهر سقوط کرده، آبادان محاصره است. طبیعی بود که حرفش را باور کنم. اگرچه بعد متوجه شدم که اشتباه کرده است. اما آن لحظه انگار مرا توی آتش گذاشته بودند. آرام و قرار نداشتم. فکر اینکه خانوادهام طوری نشوند، ذهنم را به هم ریخته بود. نگران خانوادهام بودم و از طرفی دل کندن از بیمارستان و مجروحان، که به کمک نیاز داشتند، سخت بود.»
کتاب «زیر خط جنگ با دیگری» در کنار تمامی خاطرات و شرایط سختی را که بیان میکند، اما لحظات خوشی را هم عنوان میکند. یکی دیگر از ویژگیهای کتاب این است که در پایان کتاب عکسها و اسنادی از مهری فلاحی برای آشنایی بیشتر خوانندگان با راوی قرار داده شده است. این کتاب باعث میشود تا خوانندگان به وجود چنین زنان که در ان لحظات سخت کم نبودهاند افتخار کنند و حس میهندوستی آنان را مورد تحسین قرار دهند.
این کتاب در انتشارات سوره مهر و در قالب ۲۳۵ صفحه و قطع رقعی نیز به چاپ رسیده است. اولین سال چاپ آن در ۱۴۰۳ انجام شده و در حال حاضر به ارزش ۲۰۰ هزار تومان در بازار کتاب موجود است. از دیگر آثار تینا محمدحسینی، پژوهشگر و مولف این کتاب میتوان به: «شهر فرنگ تالاله زار»، «قلههای وجدان» و «برادرم رمضان» اشاره کرد.
نظر شما