سرویس مقاومت خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، مرتضی سرهنگی یکی از برجستهترین نویسندگان و پژوهشگران حوزه ادبیات پایداری است. او با راهاندازی دفتر ادبیات و هنر مقاومت در حوزه هنری و سردبیری هفتهنامه کمان، نقشی پررنگ در ترویج فرهنگ مقاومت در ادبیات فارسی ایفا کرده است. سرهنگی که با آثارش توانسته است درک عمیقی از مقاومت و ایستادگی به خوانندگان ارائه دهد، به یکی از مهمترین چهرههای این حوزه تبدیل شده است. از مهمترین ویژگیهای آثار او، توجه به اسناد و خاطرات واقعی از دوران جنگ تحمیلی است.
مرتضی سرهنگی در طول سالها، آثار متعددی در زمینه ادبیات پایداری منتشر کرده است. زادروز این استاد وارسته بهانه خوبی برای مرور مهمترین آثار اوست:
نامزد گلولهها: روایت زندگی سردار شهید حاج قاسم سلیمانی
سرهنگی در این کتاب با روایت لحظاتی از زندگی شهید حاج قاسم سلیمانی، شخصیت برجسته دوران معاصر ایران را از نگاه خود بازسازی کرده است. «نامزد گلولهها» به ما سفر کوتاهی از قنات ملک پرچشمه تا فرودگاه بغداد را میدهد و لحظاتی پر از احساس و خطر را به تصویر میکشد. این کتاب، ادای دین نویسنده به کسی است که همیشه در تیررس دشمنان بوده، اما در دل مردم و تاریخ ایران باقی مانده است.
سرهنگی درباره این کتاب بیان کرده است، نوشتم نه به خاطر اینکه دورادور سلام و علیکی داشتیم و یکی دوبار هم به قاعده یک کف دست با هم نان و نمک خوردیم، نوشتم نه به خاطر اینکه می دانستم بچه های لشکر ۴۱ ثارالله را کم و بیش خودتان بزرگ کردید، بعد هم کتاب خاطرتشان را واو به واو خواندید و زیر سایه بلندتان لباس چاپ پوشیدند، تا خوش قوارگی بچه های لشکر را نشان دهید. کتاب «نامزد گلولهها» را درباره شما، برای جووان ها نوشتم، این دو کلمه را خودتان جایی گفته بودید، همان جایی که به شما گفتند بیایید و نامزد ریاست جمهوری بشوید، شما جواب داده بودید «من نامزد گلوله ها هستم».
در بخشی از این کتاب می خوانیم:
وقتی قاسم سلیمانی همراه دیگر فرماندهان از هور برگشت، به کامیاران رفت، نیروهایش را جمع کرد و در مدتی کوتاه، ۱۹ گردان به صف کرد، هشت گردان هم از لشکر قدس گرفت و به قرارگاه عملیاتی نزدیک هور برد. نیروهای ایرانی در بیشتر عملیات های بعد از آزادی خرمشهر با سختی زیادی روبه رو شده بودند، گاهی هم به هدف هاشان نمی رسیدند.
آمریکایی ها و برخی حاکمان عرب، ماشین جنگی صدام را هر روز نونوار می کردند و می انداختند به جان نیروهای ایرانی، جتی ژنرال های شاه مثل ارتشبد غلامرضا ازهاری هم اطلاعات ارتش ایران را در اختیار عراقی ها می گذاشتند. وفیق السامرایی مرد شماره یک اطلاعات ارتش عراق، این را در خاطراتش نوشته است. محسن رضایی برای رها شدن از این بن بست تصمیم گرفت زمین جنگ را عوض کند.
طرح قرارگاه سری نصرت را همین روزها کشید و علی هاشمی را مخفیانه به فرماندهی این قرارگاه انتخاب کرد.
تابستان ۱۳۶۹: چهل خاطره از جنگ و ایستادگی
کتاب «تابستان ۱۳۶۹» مجموعهای از چهل خاطره کوتاه و جذاب است که هر کدام روایتی بینظیر از دوران جنگ ایران و عراق را در دل خود دارند. این کتاب به طور غیرمستقیم در ستایش زندگی و ایستادگی در برابر مشکلات است. در هر کدام از این خاطرات، لحظاتی از سختیها و امیدهای رزمندگان ایران به تصویر کشیده شده است.
او درباره این اثر خود چنین نظری دارد، بعدها وقتی پا به دنیای خاطرات این اسیران گذاشتم، فهمیدم بذر رنجی که از لحظه اسارت در بطن آنها نطفه میبندد، در سالهای سخت اسارت جان میگیرد و بزرگتر میشود. برای زنده ماندن راهی ندارند جز اینکه روی زخم روحشان مرهم بگذارند و تاب بیاورند.
یک روز با خودم گفتم حیف است این لحظههای اسارت که تنوع زیادی هم دارد، بیخواننده بماند؛ وقتی فهرست کتابهای خاطراتشان را دیدم کمی جا خوردم. در یک چشم بههمزدن با حدود ۳۶۰ عنوان کتاب روبهرو شدم؛ اما قرار داشتم به متن این خاطرات سفر کنم، سفری که دوست داشتم مرا به دنیایی ببرد که هنوز همه درهایش به رویم باز نشده بود، این سفر را مثل یک بافتنی باید سر میانداختم!
گزیده ای از این کتاب به این شرح است:
«با حال و روزی که برایم مانده بود، نباید با آنها وارد این بحثها میشدم. سعی کردم آنها را از اشتباه درآورم و متقاعدشان کنم. اما هرچه گفتم، کاکمحسن با توهین و تهدید جواب میداد. چشمهایش را ریز میکرد و خطونشان میکشید و میگفت: «حالا مشخص میشود. شما مزدورهای خمینی هستید که آمدهاید خلق کرد را بمباران کنید.» میرفت، یک دوری میزد و باز میآمد و با دندانقروچه میگفت: «حالا صبر کن. بعداً مشخص میشود. این نقشه معلوم میکند برای چه آمده بودی. بگذار اسمت را از توی فهرست دربیاوریم، حقّهات معلوم میشود.» کاکرسول وقتی سکوت مرا دید، فهمید ناامید شدهام. پرسید: «حالا بگو ببینم خلبان، کجای شما درد میکند؟» گفتم: «هر دو پایم، دست و گردن…» او یکی از دختران را «شورش» خطاب کرد و چیزی به کردی بهش گفت. دختر مطیعانه جلو آمد و با احتیاط پوتینهایم را درآورد و بعد با کمک کاکرسول دست مجروح و خونآلودم را از لباس پرواز بیرون آورد.»
پارههایی از آنچه اتفاق افتاد: خاطرات نظامیان عراقی
در این کتاب، سرهنگی با تکیه بر خاطرات نظامیان عراقی که در ایران اسیر شدهاند، نگاهی جدید به جنگ تحمیلی دارد. او در سه جلد این مجموعه، داستانهایی از نظامیان عراقی را نقل میکند که پس از اسارت در ایران، با مهماننوازی ایرانیها روبهرو شده و تغییرات روحی بزرگی را تجربه کردهاند. این کتابها به نوعی یادآور انسانیت در دل جنگ و ویرانی هستند.
بریده ای از این اثر به این شرح است:
سرهنگ خود به دفتر سازمان ملل می رود تا آن دختر را از دفتر سازمان ملل در بغداد تحویل بگیرد و به خانه سرهنگ تحویل دهد. سرهنگ ثامر می گوید: «وقتی دختر را از آنان تحویل گرفتم، چهره اش زرد بود. از رفتارش فهمیدم که چه بلایی به سرش آمده. در این حال به دختر گفتم: چرا از خانه ام فرار کردی؟ گفت: می خواهم نزد خانواده و کشورم بازگردم. من مشتی به سرش زدم. او فریاد زد: کفش امام خمینی از شما شرافتمندانه تر است.
آثار مرتضی سرهنگی تنها برای علاقهمندان به تاریخ جنگ و مقاومت نیست، بلکه خوانندگان عمومی نیز میتوانند از طریق آثار او با جنگ آشنا شوند. سرهنگی با استفاده از سبک نوشتاری خاص خود، توانسته است نه تنها تاریخ جنگ بلکه پیامهای مهمی در زمینه صلح و دوستی را به نسلهای بعدی منتقل کند.
مرتضی سرهنگی با آثارش نه تنها خاطرات جنگ ایران و عراق را ثبت کرده است، بلکه به عنوان یک معلم تاریخ، تاریخ معاصر ایران را به نسلهای آینده منتقل میکند. کتابهای او، چون پلهایی از گذشته به آینده، در دلهای مردم ایران باقی خواهند ماند.
نظر شما