پنجشنبه ۱۳ دی ۱۴۰۳ - ۱۱:۰۳
ویژه برنامه ادبی «عقیق عشق» در هرمزگان برگزار شد

هرمزگان - ویژه برنامه ادبی «عقیق عشق» گرامی‌داشت سردار حاج قاسم سلیمانی در هرمزگان برگزار شد.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) در بندرعباس، ویژه برنامه ادبی «عقیق عشق» گرامی‌داشت سردار حاج قاسم سلیمانی چهارشنبه شب (دوازدهم دی‌ماه ۱۴۰۳) در سالن نشست‌های اداره‌کل کتابخانه‌های عمومی استان هرمزگان واقع در کوی دانش محله قلعه شاهی بندرعباس برگزار شد.

مدیرکل کتابخانه‌های عمومی هرمزگان ضمن خیرمقدم بیان کرد: خرسندیم که در حلول ماه رجب در بستر و سنگر شعر و ادب پارسی برای قهرمان ملی حاج قاسم سلیمانی در دیار نخل و شرجی و سرزمین حافظان بلند همت خلیج‌فارس در خدمت شما هستیم.

فرشاد محمدی با برشمردن خدمات ارزنده نهاد کتابخانه‌های عمومی ادامه داد: سیاست‌های نهاد از خدمات صرف سالن مطالعه به ۶۰ خدمت از جمله نشست‌های ادبی، روان شناسی، خدمات ویژه کودکان و … بر اساس نیاز سنجی متناسب با مقتضیات زمان و نیازهای مردم را پوشش می‌دهد.

وی سرانجام از انجمن صبا که مسئولیت برگزاری این نشست ادبی را برعهده داشت قدردانی کرد.

سردار موسی مولاپرست همرزم سردار سلیمانی نیز ضمن گرامی‌داشت یادشهدا و رزمندگان کربلای ۴ و ۵ و سردار دل‌ها و محبوب قلب‌ها حاج قاسم سلیمانی بیان کرد: قطعاً سخن گفتن از حاج قاسم به بیان شعر و ادبیات چیز دیگری است. هرچند سخنران نیستم اما به عنوان یک همرزم بر گردن من حقی است که از حاج قاسم، سید حسن نصرالله، شهدای جبهه مقاومت، شهدای مدافع امنیت، سلامت، حرم و شهدای ۸ سال دفاع مقدس یاد کنم.

وی با گریزی به زندگی نوجوانی سردار سلیمانی گفت: می‌خواهم بگویم معامله با خدا، انسان را به کجا می‌رساند. زیرا قاسم نوجوانی روستازاده و روستانشین بود که به اتفاق برادرش انقلاب را درک کرد و از روستای کلات ملک رابُر کرمان و از یک کارگر کنتور نویس اداره آب به صدر اخبار جهان رسید و لرزه را بر تن دشمنان انداخت.

مولاپرست، سردار سلیمانی را به عنوان الگوی قهرمانی معرفی کرد و افزود: ورزشکاری که در گودال زورخانه و با منش پهلوانی رشد می‌کرد، به علت پوشیدن پیراهن آستین کوتاه در گزینش سپاه پذیرفته نمی‌شود. اما با اصرار و سختکوشی دوباره وارد پاسدار می‌شود و به عنوان مربی آموزش، نیروهای فراوانی را تربیت و به جبهه اعزام کرد و اولین بار که به جبهه رفت به عنوان فرمانده یگان کرمان از دشت عباس شروع کرد و سپس توانست فرمانده نیروهای هرمزگان، کرمان و سیستان بلوچستان در جبهه شود و لشکر همیشه پیروز ۴۱ ثارالله در ۸ سال دفاع مقدس را ایجاد کند.

این رزمنده ۸ سال دفاع مقدس اضافه کرد: سردار یونس زنگ آبادی، حاج قاسم میرحسینی، شهید موسی درویشی، شهید اسماعیل فرخی نژاد، شهید حاج علی حاجبی سردار شهدای هرمزگان که به درجه فرماندهی رسیدند از شاگردان وی بودند. بنابراین عشق و اخلاص حاج قاسم بود که هرمزگانی ها، سیستان و بلوچستانی ها و کرمانی‌ها با سه فرهنگ مختلف گرد حاج قاسم جمع شدند.

همرزم دوران دفاع مقدس حاج قاسم به دوران دفاع مقدس اکتفا نکرد و از حضور سردار رشید اسلام در دفاع از حرم و جامع الاطراف بودن او نیز اینگونه سخن گفت: سردار علی‌رغم اینکه در سوریه در شرایط جنگ با داعش بود، در فصل سرد و بی آب و علف زمستان به فکر آهوهای ایران بود و با تماس
تلفنی از دوستانش می‌خواست که به فکر آهوهای گرسنه باشند.

مولاپرست وجود حاج قاسم را موهبتی بزرگ خواند و آرامش جنوب شرق ایران را مدیون تلاش خستگی ناپذیر و درایت و دانایی وی دانست و اذعان نمود: حاج قاسم بود که در اوج ناامنی، اشرار را خلع سلاح کرد، به آن‌ها امنیت داد. با سران اشرار نشست و به آن‌ها زمین داد و اقتصاد پایدار را برایشان به ارمغان آورد. او تنها کسی بود که سلاح را از اشرار گرفت و سپس به آن‌ها سلاح داد تا برای دفاع از سرزمین وارد کارزار مبارزه شوند و از دشمنان امنیت و آرامش مردم، انسان‌های میهن‌پرست و دوستدار مردم بوجود آورد.

سردار موسی مولاپرست در ادامه بیان کرد: سردار سلیمانی بود که داعش خبیث را ریشه کن کرد. ۴۰ سال سختی و بی‌خوابی را تحمل کرد و با تلاش موجب برقراری امنیت شد و خدا هم به حاج قاسم سلیمانی عزت داد که زائران از هر جایی می‌آیند که مقبره اش را زیارت کنند. گواه این عزت هم آن‌جا بود که شخصی از مقام معظم رهبری خواست که شفاعت کنند، فرمود: از قاسم بخواهید شفاعت کند و مکتب قاسم سلیمانی را مطرح نمود.

در ادامه شاعران به شعرخوانی پرداختند.

ابراهیم ضعیفی (رهگذر) - شاعر غزل‌های ناب، شعر کلاسیک زیر را به عنوان آغازگر خواند:

همیشه با منی، هر لحظه اما سخت می‌ترسم

اگرچه باید از خوابی که با من بود برخیزم
دلم راضی نشد از روبرویت زود برخیزم

کنارت تا ابد هستم مرا آتش بزن شاید
مگر از پیش چشمانت سراپا دود برخیزم

چنان غرق عبادت می‌شوم باتو که ممکن نیست
به آسانی شبی از خلوت معبود برخیزم

مرا یک وعده کافی بود تا یک عمر بنشینم
و روز آخرینم، لحظه‌ی موعود برخیزم

من ابراهیم ام اما بی‌گمان دیگر نمی‌خواهم
کنارم باشی و از آتش نمرود برخیزم

همیشه با منی، هر لحظه اما سخت می‌ترسم
که صبحی بی تو با چشمان خواب آلود برخیزم.

منوچهر ضیایی مسئول انجمن «تاگ سبز رودان» و از شاعران طنزسرای هرمزگانی این دفعه با یک شعر جدی و انتقادی رشته کلام را در دست گرفت: از خداوند جدا کردن مردم سخت است / به خدا ضد خدا کردن مردم سخت است / سیر کردن که در این خاک گهربار غنی کاری نیست / به خدا گدا کردن مردم سخت است...

سعید بیابانکی میهمان ویژه، دارنده گواهی درجه یک هنری و خالق آثار ارزشمند: رد پایی بر برف، نیمی از خورشید، نه ترنجی- نه اناری؛ نامه‌های کوفی، یلدا، هی شعر تر انگیزد، سکته ملیح، چقدر پنجره، جامه‌دران، لبخندهای مستند، سنگچین و پنج داستان از شاهنامه، ابتدا با خاطره‌گویی از جذبه، مرام و معرفت و کرامت سردار سلیمانی سخن گفت.

این شاعر نامدار اصالتاً اصفهانی بیان کرد: پس از شهادت سردار سلیمانی، برادر بزرگترم که کتابخوان حرفه‌ای است با ذکر خاطره‌ای از سردار ما را به اوایل دهه ۶۰ برد. او می‌گفت: از اصفهان با کامیون به سمت بندرعباس در حال حرکت بودیم که در کرمان جلو ما را گرفتند و گفتند: این کمک‌های مردمی را به جبهه ببرید. ما انکار کردیم و آن‌ها گفتند: با مسئول ما صحبت کنید شاید منصرف شود. به اتفاق دوستم داخل اتاق که شدیم، جوانی را پشت میز دیدیم که ضمن احوالپرسی پرسید: کدامیک سیگاری هستید؟ از ترس من جرات نداشتم بگویم سیگاری هستم، اما دوستم گفت: من سیگاری ام. بلافاصله دست کرد زیر میزش و دو باکس سیگار به او داد، من هم گفتم: من هم سیگاری ام اما ترسیدم که مطرح کنم. دو باکس سیگار به من هم داد. از مرام و معرفتش خوشمان آمد و تصمیم گرفتیم کمک‌های مردمی را به جبهه برسانیم. بیرون که آمدیم از اطرافیان پرسیدیم که این جوان که بود؟ آن‌ها گفتند: قاسم سلیمانی است.

بیابانکی دومین خاطره‌اش را از زمان شهادت سردار سلیمانی و عجین شدن با ادبیات اینگونه گفت: ۵ سال پیش دبیر جشنواره فجر بودم. میزبانی را به اصفهان دادند و شاعران زیادی از جمله عبدالجبار کاکایی آمدند و استقبال زیادی شد. در دورهمی دوستانه‌ای که داشتیم سحرگاهان پیامک شهادت سردار آمد، اما باور نکردیم. از آن جایی که به شدت به فال دیوان حافظ اعتقاد دارم، عبدالجبار کاکایی گفت: بگذار فال بگیرم. بعد از اینکه فال گرفت این غزل حافظ آمد:

سحرگه ره روی در سرزمینی
همی‌گفت این معما با قرینی
که ای صوفی شراب آن گه شود صاف
که در شیشه برآرد (بماند) اربعینی
خدا زان خرقه بیزار است صد بار
که صد بت باشدش در آستینی
مروت گر چه نامی بی‌نشان است
نیازی عرضه کن بر نازنینی
ثوابت باشد ای دارای خرمن
اگر رحمی کنی بر خوشه چینی
نمی‌بینم نشاط عیش در کس
نه درمان دلی نه درد دینی
درون‌ها تیره شد باشد که از غیب
چراغی برکند خلوت نشینی
گر انگشت سلیمانی نباشد
چه خاصیت دهد نقش نگینی
اگر چه رسم خوبان تندخوییست
چه باشد گر بسازد با غمینی
ره میخانه بنما تا بپرسم
مآل خویش را از پیش بینی
نه حافظ را حضور درس خلوت
نه دانشمند را علم الیقینی.

البته بعد موضوع دست و انگشتر و این گونه مسائل مطرح شد. شاعران که در آن وضعیت منقلب بودند، گفتند: کاری برای حاج قاسم انجام بدهیم. که تصمیم بر آن شد که بر مزارش اولین شب شعر را برگزار کنیم و بلافاصله پس از خاکسپاری، نخستین شب شعر را در گلزار شهدای کرمان برگزار کردیم و با استقبال قابل توجهی مواجه شد. استقبالی که هرگز تا کنون ندیده بودم. زیرا حاج قاسم با ادبیات عجین بود و حتی برای دعای ندبه جمعه‌ها، شاعران را هم دعوت می‌کرد.

بیابانکی با بیان اینکه شهدا سرمایه‌های معنوی مملکت هستند و اکثراً هم از قشر ضعیف جامعه بودند، این شعر را برای شهدا خواند:

پدر مرد من به تنهایی ادبیات پایداری بود....

دور تا دور حوض خانه‌ی ما
پوکه‌های گلوله گل داده است
پوکه‌های گلوله را آری
پدر از آسمان فرستاده است

عید آن سال، حوض خانه‌ی ما
گل نداد و گلوله باران شد
پدرم رفت و بعد هشت بهار
پوکه‌های گلوله گلدان شد

پدرم تکه تکه هر چه که داشت
رفت همراه با عصاهایش
سال پنجاه و هفت چشمانش
سال هفتاد و پنج پاهایش

پدرم کنج جانماز خودش
بی نیاز از تمام خواهش ها
سندی بود و بایگانی شد
کنج بنیاد حفظ ارزش‌ها

روی این تخت رنگ و رو رفته
پدرم کوه بردباری بود
پدر مرد من به تنهایی
ادبیات پایداری بود....

معصومه مرشدی دبیر انجمن شعر دریا نیز با دو شعر زیبا و خوانش شاعرانه و سراسر اندوه، این محفل را به سوریه و در فضای دفاع از حرم برد و سپس به مشهد مقدس گسیل شد و مثل کبوتران در فضای معنوی و ملکوتی حرم علی بن موسی بن جعفر (ع) دل‌ها را پرواز داد. او نخست شعر ماه یک نجف آباد غمگین بود … را به شهید محسن حججی مدافع حرم پیشکش کرد و شعر رضوی: گیرم بیاید جسمم از مشهد به بندر / دیگر دلم نمی‌آید به بندر … را خواند.

نیلوفر شاطری با شعر سپید و زخمی با جیغ‌های زخمی زیادی که قرارهای جامانده زیادی را دیده بود را خواند: این شعر از بمباران شهر شروع شد /
بعد به جاهای باریک کشیده شد … و سپس در ادامه با رود رود و هم ناله رودهای کلام را شروع کرد و خون‌های روی شهر را پاک کرد، با دردهای عمیق تری که کارون را غرق کرده بود، اینگونه خواند: نشسته‌ای برای سیم‌های خاردار قصه می‌گویی / و یکی توی سرت رگبار گرفته...

عباس صابری پناه شاعر بومی سرای اهل بیکاه بهشت جنوب (رودان)، ابتدا کار آیینی را در باغ سلیمان و با احساس سرشار از انگشتری اینگونه قرائت نمود:
ای تیر رها گشته پیکان ولایت / خون تن تو ریخته در تن ولایت … و پس از آن شعر احساسی و بومی: سرم دادم که دستارت بمونه / همیشه دلدارت بمونه… را به شهید محسن حُججی تقدیم کرد.

خدیجه صباحی زاده دبیر انجمن شعر «استارگون زنبر» شهرستان سیریک، ما را به ظهر عاشورا برد، راه حسین را نشان داد و به گویش محلی خواند: سرور و سالار شهیدان / برادار وآ برادر پشت بر پشت / که خواهر بی برادر کی اکنت رشد … را خواند.

حسین کریمی از بومی سرایان شهرستان میناب و از شاعران آیینی هرمزگان، ضمن قرائت دلنشین کلام الله مجید، غزل فارسی و تازه سروده اش: چه تصویری شود انگشت و آن انگشترت سردار … را با روح سردار سلیمانی تقدیم کرد.

محمد دهقانی از جانبازان سرافراز، شاعر شناخته شده آیینی، ایستاده و پر احساس و با عشق و ارادت سروده منظوم و محاوره‌ای فارسی، رازهایی را در شعر گفت، بهشت را توصیف کرد و عطر حرم را در محفل منتشر کرد. کلید انداخت روی در، باز کرد و از توی حال گذشت...

طاهره بشیری زاده عضو انجمن شعر درخت هرمزگان، قالب‌ها را در هم شکست و شعر کودکانه: ایرانی و آزاده / شهید ایستاده … را به روح سردار دل‌ها پیشکش نمود.

به گزارش ایبنا، این نشست ادبی به همت محفل ادبی «صبای کتابخانه‌های عمومی هرمزگان» و انجمن «تاگ سبز رودان» با اجرای مهرنوش ایزدپرست از مولفان و شاعران هرمزگانی برگزار شد و از شاعران با اهدای کتاب و لوح سپاس تجلیل شد و سپس خبرنگاران و شاعران لوح «عقیق عشق» را به یادگار امضا کردند.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها