سرویس هنر خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - سیداحمد موسوی: اگرچه معمولاً تئاتر را مشغله جماعتی خاص میدانند، ولی نمیتوان جاذبهای را که بازی و نمایش در دل همه برمیانگیزد، منکر شد. شاید همین جاذبه بود که هنر نمایش را از تئاتر به سینما و بعد به تلویزیون به عنوان عضوی از هر خانه کشاند. اکنون نیز با سیطره شبکههای اجتماعی، نمایش به بعدی از زندگی هریک ما تبدیل شده است و بسیاری تمنای نمایشگری و جذب مخاطب دارند. برای اینکه بفهمیم چگونه تئاتر عمومی شد، باید بدانیم در دوره مدرن چه تحولی در تئاتر پدید آمد. برتولت برشت در نوشتههای نظری خود به این تحول بزرگ پرداخت. در مجموعه آثار برشت ۱۵۰۰ صفحه (سه جلد) به نوشتههای او درباره تئاتر اختصاص یافته است. مترجم و فرهنگنویس پیشکسوت، مرحوم فرامرز بهزاد، ۱۳۱ یادداشت از این مجموعه را در کتاب «درباره تئاتر» جمع و ترجمه کرد که توسط انتشارات خوارزمی منتشر شد. ما در این یادداشت کوتاه به مناسبت دومین سالروز درگذشت بهزاد، برخی مضامین ظریف و غالباً فهم ناشده نقد تئاتر برشت را به طور مختصر مرور میکنیم.
نوشتههای جمع آمده در «درباره تئاتر» به صورت تاریخی مرتب شدهاند و نظرات برشت از ۱۹۲۰ تا ۱۹۵۶ را باز مینمایانند. مترجم در مقدمه خود بیان میکند که انتخاب این نوشتهها از میان ۱۵۰۰ صفحه وقت زیادی از او گرفته است و او به این اطمینان رسیده که این مجموعه «عصاره نوشتههای نظری برشت درباره تئاتر» است. از این جهت باید قدردان کاری که مترجم انجام داده است بود.
اولین یادداشتهای برشت حاکی از خشم و نارضایتی او از وضع تئاتر است. او خود را در تئاتر همچون «حیوانی درنده» توصیف میکند که باید چیزهایی را خراب کند. او به دنبال ریشخند کردن نمایشهای بزرگ و قهرمانهایشان است. هدف او این است که مجذوب شدن تماشاگران را در هم بشکند. (ص ۱۷ و ۱۸) برشت نمیخواهد مخاطبانش «شریک احساسهای روی صحنه» شوند و قهرمان را نمونه مجسم خود ببینند. او میخواهد «انزوای درخشان» بیننده حفظ شود. (ص ۲۰)
چه چیزی برشت را به این مسیر کشانده است و با این کار به دنبال چیست؟ آیا او یک ضدتئاتر است و با لذت بردن از نمایش مخالف است؟ خیر، اتفاقاً او تفاوت پیرها و جوانها در تئاتر را در این میداند که پیرها دیگر آنچنان که باید با کارشان تفریح (Spass) نمیکنند. (ص ۲۳) پیرها به تئاتر می روند چون کار دیگری جز تئاتر رفتن ندارند. به نظر برشت پیرها برای حفظ خاطرهای خوب از گذشته به تئاتر میروند و تئاتر این کار را برایشان میکند، ولی جوانها به دنبال امر نو، قوی، نامنتظر و بیگانه (fremd) اند. (ص ۳۱) نوشته برشت درباره برنارد شاو، نمایشنامه نویس شهیر ایرلندی، به خوبی نظر او را درباره وضع تئاتر روشن می سازد. برشت او را تحسین میکند، زیرا شاو بر خلاف نویسندگان اروپایی که نوشتن برایشان کاری حزین است، «با میل» مینویسد و فعالیت ادبی، او را به هیچ روی از زندگی منفک نمیکند. آثار شاو نشاطی تقلیدناپذیر، ولی واگیردار دارد.(ص ۴۱) پس برشت طالب تفریح و جذابیت تئاتر است و میخواهد تئاتر به زندگی نزدیک شود.
پس چرا برشت میخواهد مستغرق و مجذوب شدن تماشاگران را در هم بشکند؟ پاسخ برشت را میتوان در یک جمله متناقضنما خلاصه کرد: تلاش تئاتر برای مجذوب کردن تماشاگر تئاتر را ملالآور ساخته است! امروز که با فراگیر شدن تلویزیون و شبکههای اجتماعی هرکسی به دنبال جلب ترحم یا ترس ماست، کمتر کسی به یاد میآورد که ابتدا در تئاتر بود که به درگیر کردن احساسی مخاطب فکر شد. ارسطو در کتاب «هنر شاعری» توضیح میدهد که تراژدی از طریق برانگیختن و به اوج رساندن ترحم و ترس و محقق ساختن حس همدلی، مخاطب را به پالایش و تعادل عاطفی میرساند. ولی تئاتر جدید برای رسیدن به این هدف با دردسرهایی مواجه شد. تئاتر جدید برای درگیر کردن عموم مردم ناچار بود قهرمانهایی نزدیکتر به زندگی عادی خلق کند. میتوان گفت مخاطب فردیت یافته جدید روز به روز بیشتر میخواست که قهرمان به مطالبات و احساسهای او نزدیک شود و تئاتر هم روز به روز به مجذوب کردن مخاطب جدیدش بیشتر مشغول میشد. این نزدیک شدن به مخاطب، به تعبیری، این باج دادن به مخاطب عام که به خصلت تئاتر جدید تبدیل می شد، در حال تبدیل شدن به ضد خود بود.
برای رساندن مخاطب به تجربه غرقه شدن، نمایش باید هرچه بیشتر «طبیعی» میشد. هر چه مخاطب کمتر متوجه باشد که با نمایش طرف است و بیشتر خود را در متن واقعیت نمایش بیابد، بیشتر ممکن است که تجربه درگیری تام احساسی پیدا کند. برشت میدید که با پیشرفتهای فنی دوره جدید، بیشتر از همیشه امکان ایجاد توهم طبیعی بودن فراهم میشود و این راهی بود که به نظر او به از دست رفتن تئاتر منجر میشد. در قدیم «آنجا که بینندهای زودباور میخواست نوری را به جای آفتاب غروب بپذیرد، نقص وسایل فنی از مجذوب شدن کامل او جلوگیری میکرد… خلاصه اینکه: دست کم هرجا فریب به طور کامل صورت نمیگرفت، بیننده تئاتر را هنوز همان تئاتر میدید.» (ص ۱۲۲)
توقع این بود که با وسایل فنی قویتر و با واقعیتر و طبیعیتر کردن صحنه تئاتر مخاطب را بیشتر جذب کند، ولی نتیجه چنین نبود. همین تئاتر بیش از حد طبیعی شده اکنون دیگر با مخاطب تماس ندارد. «تئاتری که با جمع تماشاگران تماس نداشته باشد، جز مهمل چیزی نیست. پس، تئاتر ما چیز مهملی است» (ص ۳۳) تئاتر دیگر تفریحی در بر ندارد و تماشاگران هم برای چیزی جز تفریح به تئاتر میروند.
برشت متوجه تحولی بود که در زمان پیش میآمد. او میدید که تفریح و جذابیت در حال جابهجایی است و میدید که تئاتر سنتی از این تحول بازمانده است. در ۱۹۲۶ نوشت: «امید ما به تماشاگران ورزشگاه هاست». (ص ۳۲) ساختمانهای باهیبت تئاتر که به وسایل عالی تهویه مجهزند و چراغانی خوشگل دارند و مبالغ هنگفتی خرج بر میدارند یک قاز هم تفریح در برندارند. برای بازسازی تئاتر فقط یک چیز لازم است: «داشتن روحیه ورزشی خوب». (ص ۳۵)
آیا برشت میخواست به تئاتر چیزی غیر تئاتری اضافه کند و به خواست تماشاگران تئاتر بیتوجه بود؟ به نظر برشت تماشاگران سنتی تئاتر اصلاً چیزی نمیخواهند که به آن توجه کنیم، بلکه تنها به دنبال حفظ صندلیهای موروثی خودشان هستند، (ص ۳۳) حال آنکه صندلی تئاتر برای همیشه قابل خریداری نیست. باید به استقبال تماشاگران نسل جدید رفت.
پس تئاتر به نظر برشت چه چیزی کم داشت؟ میتوان گفت: زندگی بودن را. مخاطب تئاتری به چیزی طبیعیتر و معقولتر از زندگی عادت کرده است. ارزیابی برشت در ۱۹۲۷ پیرامون اجراهای «مکبث» شکسپیر بسیار روشنگر است. به نظر برشت این نمایش در اجراهای پنجاه سال گذشته توفیقی نداشته و در برابر نقد تئاتر معاصر هم تاب مقاومت ندارد. چرا مخاطب تئاتری دیگر مکبث را نمیپسندد؟ مشکل مکبث «فقدان ترسآور منطق» است. به نظر برشت «این نوع خاص فقدان منطق در رویدادها و اختلالی که به دفعات در سیر حادثه تراژیک نمایش نامه میبینیم، خصیصه تئاتر ما نیست، فقط خصیصه زندگی است» (ص ۵۰) و تئاتر و مخاطب آن از زندگی دور شده اند.
دغدغه برشت این است که تئاتر «تصویر دقیق و واقعی گرایانه زندگی اجتماعی انسانها» باشد، ولی چگونه میتوان زندگی را به تئاتر بازگرداند؟ به نظر او تنها چیزی که این امر را ممکن میکند «بازگردانیدن واقعیت تئاتر به تئاتر» است. (۱۲۲) تئاتر به جای التزام وسواس گونه به برانگیختگی احساسی مخاطب باید به فرم خود ملتزم باشد، و این گونه به فرم زندگی نزدیک می شود. بسیار ساده اندیشانه است اگر برشت را مخالف محض تئاتر و ادبیات کلاسیک بدانیم. او تئاتر شکسپیر را به ضبط حقیقت زندگی بسیار نزدیکتر میداند و دقیقاً به نسل جدید که به دنبال دگرگون کردن ارزشها هستند و میخواهند ادبیات کلاسیک را از حافظه خود پاک کنند میگوید که تسلی خود را در آثار شکسپیر بیابند. (ص ۵۱ و ۵۲)
نظر شما