سرویس کودک و نوجوان خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - فاطمه خداوردی: شناخت مهدی آذریزدی مهم است؛ چراکه او تنها یک نویسنده نبود، بلکه یکی از معماران ادبیات کودک در ایران به شمار میآید. اگر امروز کودکان ایرانی با قصههای کهن خود آشنا هستند، بخش بزرگی از این آشنایی را مدیون مردیاند که عمر خود را صرف بازنویسی، بازآفرینی و سادهنویسی ادبیات فارسی برای نسل جدید کرد.
مهدی آذریزدی که بود؟
سه روز مانده به نوروز ۱۳۰۱، در آبادی خرمشاه یزد، کودکی متولد شد که نامش را مهدی گذاشتند. نام خانوادگی او در ابتدا آذرخرمشاهی بود؛ اما بعدها همه او را با نام مهدی آذریزدی شناختند. آذریزدی در خانوادهای ساده و مذهبی بزرگ شد؛ اما این سادگی به معنای آرامش نبود. پدر مستبد و مادر پرخاشگر، فضای خانه را عبوس کرده بودند. ارتباطشان با مردم روستا کم بود؛ مهمانی نمیدادند و مهمانی نمیرفتند. برای مهدی، بازی در کوچه قدغن بود و خبری از اسباببازی و کتاب نبود و از آن بدتر، حتی اجازه رفتن به مدرسه را نیز نداشت.
بااینحال، او خواندن و نوشتن را از پدرش آموخت و در پنجسالگی، نزد مادربزرگش که «بیبی» صدایش میکرد، قرآن و اشعار حافظ را یاد گرفت. بعدها برای یادگیری خوشنویسی به نزد آقا سید ابوالقاسم رفت. در خرمشاه، بچهها به او «آشیخ» میگفتند؛ لقبی که نشان از متفاوتبودن آموزشهایش نسبت به دیگر کودکان داشت.
اما این تفاوتها زمانی برای او پررنگ شد که در هشتسالگی، برای اولینبار مفهوم «حسرت» را با تمام وجود احساس کرد. آن روز، کودکی همسنوسالش را دید که چند جلد کتاب در دست داشت. آن کودک سواد نداشت، اما کتاب داشت. مهدی سواد داشت، اما حتی یک کتاب هم نداشت! تنها کتابهایی که مهدی به آنها دسترسی داشت، «گلستان» و «بوستان» سعدی و چند کتاب دیگر بود که برای کودکی در سنوسال او جذابیت نداشت. او از پدرش خواست برایش کتاب بخرد، اما با بیتوجهی مواجه شد و شب، در زیرزمین خانه، ساعتها گریه کرد. بعدها گفت: «از همان روز، عقده کتاب پیدا کردم.»
زندگی برای مهدی در همان فضای بسته و محدود نماند. پس از مدتی، همراه پدرش در صحرا و باغ به کار کشاورزی پرداخت اما همیشه به دنبال فرصتی برای تغییر بود. این فرصت در چهاردهسالگی با رفتن به مدرسه علمیه خان در یزد فراهم شد. او در کنار کار روزانه، مقدمات صرف و نحو عربی را آموخت و هرچه بیشتر میخواند، بیشتر به دانستن علاقهمند میشد. در هجدهسالگی، به یزد آمد و در یک کارگاه جوراببافی مشغول به کار شد. همین تغییر ساده او را به مسیر اصلی زندگیاش رساند: آشنایی با دنیای کتاب.
صاحب کارگاه او را با «گلبهاریها» آشنا کرد: صاحبان یک کتابفروشی در یزد. همین آشنایی مسیر زندگی آذریزدی را دگرگون کرد. بعدها از این دوران با عنوان «تولد دوباره» یاد کرد و گفت: «گمان میکردم به بهشت رسیدهام. خیلی زود، آذریزدی به کتابفروشیای رفت که همان صاحب جوراببافی باز کرده بود و صبح تا شب در میان کتابها زندگی کرد. او در همین دوران، نخستین شعرهایش را نوشت و منتشر کرد. شعر «کار» در روزنامه شیرکوه یزد و شعر دومش که ترجمهای منظوم از عربی بود در اطلاعات هفتگی منتشر شد. تهران، رویای بزرگتر او بود؛ جایی که کتابفروشیهای بزرگ و چاپخانههای متعددی داشت و محل رفتوآمد نویسندگان و اهل ادب بود. روزی بقچهاش را بست، به گاراژ شهر یزد رفت و با بدرقه دوستانش راهی تهران شد.
زندگی در تهران سخت بود. او خانهای نداشت و شغلی نیز پیدا نمیشد. آذریزدی تنها به کار در دنیای کتاب و انتشارات و مطبوعات میاندیشید. برای یافتن شغل، از روی خجالت و مناعت طبع بهجای سرزدن به مغازهها، نامهنگاری میکرد! در نهایت، حسین مکی او را به چاپخانه حاج محمد علمی معرفی کرد. او در پنجاه سال بعد، در روزنامهها، چاپخانهها و کتابفروشیهای تهران کار کرد. مدتی با روزنامه آشفته و اطلاعات همکاری داشت و حتی به سراغ عکاسی نیز رفت؛ اما همیشه به دنیای نشر بازمیگشت. در این دوران، او پسربچهای هفتهشتساله را که بهدنبال کار بود، به فرزندخواندگی پذیرفت. او هیچگاه ازدواج نکرد، اما سالها بعد، همان پسر با خانهاش در کرج میزبان او شد و آذریزدی، سالهای پیری و بیماری را در خانه فرزندخواندهاش گذراند.
او عاشق کتاب بود نه تاجر کتاب. علاقه او به کتاب، ریشه در حسرتهای کودکیاش داشت که بعدها بهصورت آگاهانهتر ادامه یافت و تا آخرین روزهای زندگیاش ادامه داشت. مهدی آذریزدی در سال ۱۳۳۵، درحالیکه سیوپنجساله بود، برای اولینبار به فکر نوشتن برای کودکان افتاد. او در بنگاه ترجمه و نشر کتاب کار میکرد و همزمان نمونههای چاپی انتشارات امیرکبیر را غلطگیری میکرد. روزی، در میان این نمونهها، داستانی از «کلیله و دمنه» را دید و با خود گفت: «اگر این قصهها را سادهتر بنویسم، برای کودکان مفید و مناسب خواهد بود».
او شبها در اتاق کوچکی زیرشیروانی، زیر نور یک چراغ کوچک، شروع به نوشتن کرد؛ اما وقتی نسخه سادهنویسی شده را برای چاپ فرستاد، کتابخانه ابنسینا آن را رد کرد. ناراحت و ناامید، از میدان مخبرالدوله تا خیابان ناصرخسرو گریهکنان دوید و بهسراغ عبدالرحیم جعفری، مدیر انتشارات امیرکبیر رفت؛ اما نمیدانست چگونه از او بخواهد کتابش را چاپ کند. یک سال بعد، نخستین جلد «قصههای خوب برای بچههای خوب» منتشر شد و وقتی جلدهای بعدی را برای جعفری فرستاد، او پیغام داد: «به او بگویید کارش خوب است، ادامه دهد!» همین شد که آذریزدی، راه خود را در دنیای ادبیات کودک پیدا کرد و مجموعه «قصههای خوب برای بچههای خوب» را در هشت جلد منتشر کرد. مهدی آذریزدی درباره انگیزه خود از نوشتن برای کودکان چنین گفته است: «من میخواستم خدمتگزار بچههایی باشم که در سنی هستند که وقتی من در آن سن بودم، کتاب خواندنی نداشتم. خودم را به این سنین بدهکار میدانستم و تا آنجا که قدرت داشتم، بدهی خود را پرداختم.»
او در این مسیر تنها نبود، اما پیشرو بود. ۶ سال بعد، یعنی در آغاز دهه ۴۰ شمسی، وقتی که دیگر نویسندهای شناختهشده در حوزه ادبیات کودک محسوب میشد، قدمی فراتر برداشت. اینبار، در کنار سیوهفت نفر دیگر از کارشناسان آموزشی و تربیتی و صاحبنظران ادبیات کودک، بهعنوان عضوی از هیئت مؤسسان در تأسیس «شورای کتاب کودک» مشارکت کرد. اما تلاشهایش به همینجا ختم نشد. با وجود همه سختیها، بیپولیها و بیتوجهیها، آذریزدی از خواندن و نوشتن باز نماند. او با چهرههای فرهنگی برجستهای چون احسان یارشاطر و جلال آلاحمد و… نشستوبرخاست داشت و در طول زندگیاش، نزدیک به ۴۰ اثر در دو حوزه بزرگسال و کودک به رشته تحریر درآورد.
آذریزدی و ادبیات کودک؛ معمار زبان قصه برای بچهها
مهدی آذریزدی را «پدر ادبیات کودک و نوجوان ایران» نامیدهاند. موفقیت او در این عرصه پیش از هر چیز به علاقه بیپایانش به کتاب بازمیگردد؛ اما نقش تاریخی او نیز در این میان بسیار مهم است. پیش از او افرادی بودند که برای کودکان نوشتهاند اما او اولین کسی بود که قصههای کهن فارسی را برای کودکان بازنویسی و بازآفرینی کرد. در دورانی که چنین کاری هنوز جا نیفتاده بود، او زبان تازهای برای روایت این داستانها آفرید و زبان ویژه کودکان را معماری کرد.
بسیاری از نویسندگان نسلهای بعد از او تأثیر پذیرفتهاند و هنوز هم «قصههای خوب برای بچههای خوب» که بیش از نیم قرن است تجدید چاپ میشود، میراث زنده اوست. بازنویسی و بازآفرینیهای آذریزدی محدود به آثار کهن نبود؛ او قصص قرآنی را نیز برای کودکان آمادهسازی کرد. بنابراین، او نهتنها به حفظ فرهنگ ادبی همت گماشت، بلکه به رشد و بالندگی سنت دینی نیز توجه کرد و توانست میراث بزرگ فرهنگی از خود بر جای بگذارد. او در دفتر پنجم از «قصههای خوب برای بچههای خوب» توانست ضمن حفظ اصالت قصههای قرآنی، با فضای ذهنی و زبانی مخاطب کودک ارتباط برقرار کند.
هر یک از فعالان حوزه کتاب کودک و نوجوان ایران، مواجههای متفاوت با کتابهای آذریزدی و نظری متفاوت درباره تأثیر آن قصهها بر کودکان و نوجوانان امروز داشتهاند. طاهره ایبد در اینباره به خبرنگار ایبنا گفت: من آثار مهدی آذریزدی را زمانی که بهعنوان مربی وارد کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان شدم، مطالعه کردم؛ زیرا، همانطور که قبلاً در جایی دیگر نیز اشاره کردهام، شرایط خانوادگی من به گونهای بود که دسترسی به کتاب نداشتم. در دوران مدرسه، بهویژه در دوره راهنمایی و دبیرستان، چنین کتابهایی را ندیدم و آنها را در آن زمان نخواندم.
او افزود: واقعیت این است که گاهی اوقات باید آثار را در زمان خودشان بررسی کرد. آثار مهدی آذریزدی در شرایط و دورانی که او نوشته است، زبانی خوب و کارهای قابل قبولی بودند. این آثار بهنوعی نزدیک به همان قصههای فولکلور هستند که دربارهشان صحبت میشود؛ اما از نظر ادبی و ساختار تکنیکی، اگر بخواهیم نظر بدهیم، بحثهای زیادی وجود دارد. همچنین، در ارتباط با کودک امروز، باید بررسی کرد که این آثار تا چه حد جاذبه دارند. به نظر من، این آثار واقعاً در شرایط کنونی و با تغییراتی که در سطح جهانی رخ داده، جذابیت کمتری دارند. نسلهای خردسال و کودکان امروز بسیار متفاوت از بچههای دورههای گذشته هستند و بسیاری از افسانهها ممکن است برای آنها جذاب نباشد، مگر اینکه ویژگیها و شگفتیهای خاصی در آنها وجود داشته باشد.
این نویسنده در ادامه بیان کرد: به نظرم نسل کودک، نوجوان و حتی خردسال امروز تا حد زیادی دارای تفکر منطقی و انتقادی است. این قصهها به آن شکل شاید جاذبهای برای همه بچهها نداشته باشند؛ یعنی ممکن است تنها گروههای خاصی بتوانند جذب این آثار شوند و من درصد بالایی از آنها را نمیبینم که بتوانند به این آثار علاقهمند شوند یا نهایتاً فقط یک بار آنها را بشنوند و از کنارشان بگذرند. من بر این باورم که هر کسی در دوره زمانی خود، وقتی کار فرهنگی برای جامعهاش انجام میدهد، واقعاً شایسته سپاسگزاری است. کار آقای مهدی آذریزدی نیز با شرایطی که داشت و همتی که به خرج داد، ارزشمند است و یادش گرامی باد. امیدوارم این پاسداشتها بهطور درست و صحیح همچنان ادامه داشته باشد. ما باید در روزگاری که این افراد زنده هستند، قدرشان را بدانیم تا دستکم خودشان با آرامش روانی بهتر زندگی کنند.
محمدرضا یوسفی، یکی دیگر از نویسندگان ادبیات کودک و نوجوان که در حوزه ادبیات کهن فعال است، در مورد مهدی آذریزدی و آثار او گفت: مهدی آذریزدی در آن روزگار پیشکسوت داستاننویسی ساده بود. توجه بفرمایید که این اتفاق در آن زمان رخ داد و در دوره خود بسیار مطلوب بود. آثار کهن باید دوباره بازنویسی شوند و این روند در حال حاضر نیز در حال وقوع است. معمولاً جامعه تمایل دارد که اینگونه اتفاقات دوباره تکرار شود؛ اما کار او دیگر شامل مرور زمان نیست. به باور من، بعد از انقلاب، درباره او اغراق شد. آذریزدی نویسندهای ساده و در نهایت یک بازنویس بود. اوضاع بهگونهای پیش رفت که او نتوانست در موقعیتهای پس از انقلاب بهشکل مطلوبی عمل کند؛ اما در حیطه خود، زحمات زیادی کشیده است.
او افزود: اما مسئله این است که ما نویسندگان و بازنویسهای قویتری هم داشتهایم. آقای آذریزدی شانس آورد و در کارش موفق شد؛ حتی جایگاه پدر ادبیات کودک به نام او ثبت شد و براساس آن، روز ملی کودک به او اختصاص یافت؛ اما واقعاً افراد شایستهتری برای این عنوان و جایگاه وجود داشتند. مثلاً باغچهبان که هم نویسنده است و هم نمایشنامهنویس و نخستین انجمنها را در این مملکت پایهگذاری کرده است. او در حوزه کودکان ناشنوا نیز کارهای زیادی انجام داده است. کارهای باغچهبان بهقدری زیاد است که آذریزدی به گرد پای او نمیرسد.
میرشمسالدین فلاحهاشمی، نویسنده و سردبیر فصلنامه «روایت ایرانی» نیز در اینباره صحبتهایی ارائه کرد. این فصلنامه در شماره جدید خود به ادبیات کودک و نوجوان ایران پرداخته است. فلاحهاشمی درخصوص نظرات مختلفی که درباره مرحوم مهدی آذریزدی و آثار او وجود دارد، عنوان کرد: نمیدانم آیا باید این احساس را حسادت نام بگذارم یا هر چیز دیگری، اما برخی از همکاران و دوستان نویسنده چنین نظری درباره آقای آذریزدی دارند. آقای آذریزدی بزرگ است. پیش از انقلاب، کارهایی انجام داده که بسیاری از این دوستان بهسراغ آن نمیرفتند؛ زیرا هم دشوار بود و هم به تلاش زیادی نیاز داشت. آقای آذریزدی درک کرد که هر آنچه داریم، از ادبیات کهن ماست و بهخاطر تغییر زبانی که ایجاد شده، بهسراغ ادبیات کلاسیک و کهن رفت و آن را به زبان دوران خود تبدیل کرد. این امر موجب شد که «قصههای خوب برای بچههای خوب» که در هشت جلد تدوین شده، جزو پرفروشترین و پرطرفدارترین آثار در حوزه ادبیات کودک و نوجوان باشد.
او افزود: شما کمتر کسی را میتوانید پیدا کنید که از زمان خلق این آثار کتابخوان باشد، اما با این آثار انس نگرفته و ارتباطی برقرار نکرده و از آن بهره نبرده باشد. آثار آذریزدی نقش تربیتی پررنگی نیز داشت. پرداختن به ادبیات کلاسیک خود، قدمزدن در وادی پند و اندرز و نصیحت و تربیت است. مهدی آذریزدی در اوج هجوم ادبیات غربی، فهمید که باید بهسراغ ریشههای خود برویم و به ادبیات خود توجه کنیم. بازخورد بسیار خوبی نیز داشت. هنوز هم این مجموعهآثار که به کوشش انتشارات امیرکبیر منتشر میشود، جزو پرفروشترین آثار امیرکبیر است. استقبال از این آثار هیچگاه خاموش نمیشود؛ حتی وقتی دو یا سه نسل تغییر کردهاند و این حقیقت ماجراست. وقتی ناشران غربی تمایل دارند تا حقوق این اثر را برای ترجمه و کار روی آن بگیرند، نشاندهنده این است که محتوای این اثر مرز و بوم نمیشناسد و برای هر انسان زندهای که در این کره خاکی زندگی میکند، مفید است.
فلاحهاشمی در ادامه بیان کرد: آقای آذریزدی تقریباً مرواریدهای بزرگ ادبیات کهن را انتخاب کرد؛ مانند «کلیله و دمنه» و «مرزباننامه» و داستانهای دیگر را به زبان نثر نزدیک کرد تا کودکان و نوجوانان ما که ممکن است با زبان نثر یا نظم سنگین قرون گذشته آشنا نباشند، بتوانند با آن مأنوس شوند و از آن بهره ببرند. برخی میگویند این آثار در میان نوجوانان امروز طرفدار ندارد؛ اما وقتی این مجموعه پرفروشترین اثر انتشارات امیرکبیر بوده و همیشه جزو سه اثر برتر این انتشارات است، این سخن اصلاً محلی از اعراب ندارد. اگر این آثار مناسب نبودند، چرا بسیاری از نویسندگانی که در کشورهای دیگر جوایز متعددی کسب کردهاند، به بازنویسی و بازآفرینی آثار کهن روی آوردهاند؟ حتماً این آثار پاسخگوی نیازها بوده است. زندهیاد آذریزدی که ادعایی در این زمینه ندارد، به اندازه دانش و سواد علمی خود بهسراغ این آثار رفته و آنها را ماندگار ساخته است. هیچ ناشری به این اندازه کمخرد نیست که اثری را منتشر کند که نمیفروشد و در شمارگان چند هزار نسخه، در مقایسه با ۵۰۰ تا ۲۰۰ نسخهای که اکنون بسیاری از ناشران منتشر میکنند، به چاپ برساند. من با جرئت میتوانم بگویم که مجموعه «قصههای خوب برای بچههای خوب» یکی از آثار تألیفی ماست که میتواند رقیب سرسختی برای آثار ترجمهشده در حوزه نوجوان باشد.
او افزود: وقتی این مجموعه به این میزان منتشر میشود، نشاندهنده وجود مشتری و مخاطب برای آن است؛ وگرنه کسی برای انبارکردن کتاب چاپ نمیکند. نوع انتخاب قصهها نیز بسیار مهم است؛ قصههایی که آذریزدی انتخاب کرد، از معروفترین آثار کلاسیک ماست که هر یک داعیهای بزرگ دارند. هر یک از این آثار اگر در کشوری دیگر بودند، آن کشور را بهعنوان کشوری فرهنگی و تمدنی میشناختیم. از «منطقالطیر» گرفته تا بسیاری از آثار دیگر، حتماً جوهرهای در این آثار وجود دارد که کهنگی نمیگیرد و تازگی خود را حفظ میکند و بههمین دلیل است که این آثار قوام و بقا دارند. هیچ خدشهای به کسی که با خلوص برای بچهها کار میکند، کسی که اخلاص دارد و هدفش تنها این است که آنچه را که در چنته دارد به کودکان و نوجوانان سرزمین خود منتقل کند و در اختیار آنها قرار دهد، با سعایت و سخنچینی وارد نمیشود. بنابراین، مرحوم آذریزدی هیچگاه از اذهان عمومی پاک نخواهد شد و همچنان خواهد درخشید.
آثار مهدی آذریزدی
آثار آذریزدی را میتوان به دو بخش نثر و نظم تقسیم کرد:
در بخش نظم، سه کتاب از او به نامهای «مثنوی بچه خوب»، «شعر قند و عسل» و «هشت بهشت» چاپ شده است که همه در قالب مثنوی ساده، روان و کودکانه با دیدی تعلیمی و اخلاقی نگاشته شدهاند. در بخش نثر، او دو گونه کتاب دارد؛ بخش عمده آن پیرایی و سادهنویسی آثار کهن ادب فارسی است که در قالب دو مجموعه «قصههای خوب برای بچههای خوب» (۸ جلد) و «قصههای تازه از کتابهای کهن» (۱۰ جلد) سامان یافته است. دوره هشتجلدی «قصههای خوب برای بچههای خوب» شامل دفترهای زیر است:
«جلد ۱: قصههای کلیله و دمنه»، «جلد ۲: قصههای مرزباننامه»، «جلد ۳: قصههای سندبادنامه و قابوسنامه»، «جلد ۴: قصههای مثنوی معنوی»، «جلد ۵: قصههای قرآن»، «جلد ۶: قصههای شیخ عطار»، «جلد ۷: قصههای گلستان و ملستان» و «جلد ۸: قصههای چهارده معصوم».
در سال ۱۳۹۲، مجموعه انیمیشنی ۲۶ قسمتی با نام «قصههای خوب برای بچههای خوب» به تهیهکنندگی مرکز پویانمایی صبا تولید و از شبکه پویای سیما پخش شد. تمامی ۲۶ قسمت این مجموعه برگرفته از کتابهای مهدی آذریزدی است. یکی از نکات جالب توجه، حضور آذریزدی بهعنوان راوی در این مجموعه است که بهنوعی تجلیل از مقام این نویسنده بوده است.
او دو داستان کوتاه نیز به نامهای «گربه تنبل» و «گربه ناقلا» دارد که تقریباً برگرفته از آثار دیگران است و قرار بود ویرایش نوین آن تحت نظر مرحوم آذریزدی چاپ شود؛ اما در این میان، تنها مجموعه «قصههای ساده» را که حاوی قصه است، میتوان حاصل ذوق و اندیشه خود او دانست که چندسالی است ویرایش جدید آن به چاپ رسیده است.
از دیگر آثار او میتوان به «خودآموز مقدماتی شطرنج»، «خودآموز عکاسی برای همه»، «قصههای پیامبران»، «یاد عاشورا»، «تذکره شعرای معاصر ایران» با نام مستعار عبدالحمید خلخانی، «لبخند»، «چهل کلمه قصار حضرت امیر (ع)»، «دستور طباخی و تدبیر منزل» و «خاله گوهر» اشاره کرد.
زندهیاد آذریزدی چندین جلد از کتابهای چاپ سنگی مکتبخانهها، معروف به «بچهخوانیها»، را برای پژوهش و تحقیق به مؤسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان اهدا کرد و بخش بزرگی از کتابهایش را به کتابخانهای در یزد که به نام خودش نامگذاری شده بود، تقدیم کرد.
جوایز
مهدی آذریزدی در طول ۵۰ سال فعالیت خود، جوایز بسیاری کسب کرد. او به طنز و شوخی میگفت: «مجمعالجوایز شدهام.». در سال ۱۳۴۳ شمسی، بهخاطر نوشتن قصههای «سندبادنامه» و «قاموسنامه» در کتاب «قصههای خوب برای بچههای خوب»، از سوی سازمان جهانی یونسکو جایزهای دریافت کرد. قصههای «مثنوی معنوی» در سال ۱۳۴۳ و قصههای قرآن در سال ۱۳۴۴ و «ویژگی آدم» در سال ۱۳۴۵، از طرف شورای کتاب کودک بهعنوان کتابهای برگزیده سال انتخاب شدند. در سال ۱۳۴۷، جایزه سلطنتی کتاب سال برای کتابهای «قصههای خوب برای بچههای خوب» و «قصههای تازه از کتابهای کهن» به او تعلق گرفت؛ اما آذریزدی برای دریافت این جایزه به دربار نرفت، زیرا برای شرکت در مراسم باید لباس فراک میپوشید و به دربار میرفت تا از شاه جایزه بگیرد. او بهطور جدی از این کار خودداری کرد و میگفت: «نمیتوانم لباس فراک بپوشم، بچههای محلهام مسخره میکنند. نه لباس فراک میپوشم و نه به دربار میروم و نه جایزه میخواهم.» بالاخره او به دربار نرفت و جایزهای که دو هزار تومان بود، بعداً برایش ارسال شد.
مهدی آذریزدی در سال ۱۳۷۹ بهخاطر نگارش داستانهای قرآنی و دینی، بهعنوان خادم قرآن شناخته شد. نخستین دوره جایزه ادبی هنری مهدی آذریزدی در حوزه بازنویسی و بازآفرینی در سال ۱۳۹۴ و با همکاری بنیاد ریحانة الرسول و شورای کتاب کودک برگزار شد.
پایان یک مسیر، آغاز یک میراث
در اردیبهشت ۱۳۸۸، تصادفی در شهر یزد، او را راهی بیمارستان کرد. پس از آن، ضعف جسمانی و مشکلات قلبیاش بیشتر شد. سرانجام، در صبح پنجشنبه (۱۸ تیرماه ۱۳۸۸)، در سن ۸۸ سالگی، بهدلیل عفونت ریه در بیمارستان آتیه تهران درگذشت. پیکرش را به یزد بردند و در حسینیه خرمشاه، همانجایی که کودکیاش را سپری کرده بود، به خاک سپردند. در سال ۱۳۹۲، شورای عالی انقلاب فرهنگی، ۱۸ تیرماه، سالروز درگذشت مهدی آذریزدی را، بهعنوان «روز ملی ادبیات کودک و نوجوان» نامگذاری کرد. این نامگذاری تأییدی بود بر جایگاه بیبدیل او در تاریخ ادبیات کودک و نوجوان ایران.
نظر شما