خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) _ جواد افهمی، نویسنده: در اوایل جنگ داخلی سوریه، در سالهای ۲۰۱۲ تا ۲۰۱۵ در مناطق شمال غربی این کشور، دو شهرک شیعهنشین به نامهای فوعه و کفریا در معرض تحولات بزرگی قرار گرفتند. این دو شهرک در جوار یکدیگر قرار داشتند و در کمال صلح و آرامش در کنار اهالی سنینشین روستاهای اطراف خود زندگی میکردند. روابط اجتماعی و اقتصادی این دو گروه به حدی دوستانه و همبسته بود که مذهب هیچگاه مانعی برای ارتباطات آنها نبود. تعاملات اجتماعی و تجاری میان اهالی فوعه، کفریا و روستاهای همجوار، مانند تبادل محصولات کشاورزی (از جمله زیتون و گندم) از ویژگیهای این جامعه بود.
اما با شروع جنگ داخلی، که به تدریج دامن مناطق مختلف سوریه را گرفت اختلافات مذهبی در این مناطق نیز برانگیخته شد. تحریکات بیرونی و نفوذ گروههای وهابی بهویژه از سوی برخی مبلغین که به نام تبلیغ دین به این مناطق میآمدند، موجب برافروخته شدن شعلههای اختلافات مذهبی شد. به تدریج این کشمکشها به محاصره فوعه و کفریا توسط نیروهای سنینشین در اطراف آنها منجر گردید.
در این شرایط بحرانی، سردار قاسم سلیمانی با یک سیاست هوشمندانه و دقیق وارد صحنه شد. در حالی که دو شهرک شیعهنشین در محاصره بودند، او با محاصره یک شهرک سنینشین بزرگ اولتیماتومی به اهالی روستای بنش و دیگر روستاهای اطراف داد: اگر قصد تصرف فوعه و کفریا را دارید، ما هم اقدام متقابل خواهیم کرد و این شهرک سنینشین را با خاک یکسان خواهیم کرد. این تهدید، تا حد زیادی باعث شد که نیروهای محاصرهکننده دست از حمله بردارند، هرچند که آنها همچنان به اقدامات جنایتکارانه خود ادامه دادند.
در این سه سال محاصره، هواپیماهای ایرانی با پروازهایی در ارتفاع بالا، برای تأمین نیازهای اساسی مردم این دو شهرک محمولههایی از آذوقه و مهمات ارسال میکردند. هرچند که ارسال کمکها به دلیل هدفگیریهای دقیق تکتیراندازها با مشکلات بسیاری روبرو بود.
در یکی از روزهای تاریک این محاصره حادثهای تکاندهنده رخ داد. اتوبوسی که شامل چهل زن شیعه از اهالی فوعه و کفریا بود توسط مسلحین سنینشین گروگان گرفته شد. این گروگانگیری در میان کشمکشهای مذهبی و محاصره، چنان بحرانی را به وجود آورد که اهالی فوعه و کفریا برای آزادی این زنان دست به اقدامات تلافیجویانه زدند. پس از مذاکرات بینتیجه و عدم تمایل مسلحین به آزادی گروگانها تلاشها برای آزادی گروگانها به شکلی پیچیده و حماسی ادامه یافت.
این داستان در کتابی با عنوان «دختران قبیله جنگ» به تصویر کشیده شده است. در این رمان، روایت آزادی گروگانها در این شرایط بحرانی و جغرافیای جنگی از یک سو و مقاومت و اتحاد اهالی فوعه و کفریا از سوی دیگر، به شکل تخیلی و داستانی بازگو میشود. اگرچه شخصیتهای اصلی این داستان خیالی هستند، اما واقعه گروگانگیری و آزادسازی گروگانها کاملاً بر اساس حوادث واقعی این دوره تاریخی نوشته شده است.
در بخشی از کتاب می خوانیم:
«برای تو چه فرقی میکنه ملعون؟ حورا به سیم آخر میزند. «اگر قرار کشته بشم یا بلایی سرم بیارید، ترجیح میدهم همین جا باشه.» فرمانده، دختر ترسیده را به سمت در پرت میکند. حورا سکندری میخورد و کف اتوبوس میغلتد. سرش به لبه فلزی رکاب میخورد و جیغ دردناکش را به هوا بلند میکند. صدای جیغش جگرخراش است.» خیلی گستاخی! ترجیح تو چه ارزشی برای من داره، سلیطه. تو انگار من را نمیشناسی. من حمزهام، تشنه به خون شیعیان رافضی فوعه و کفریا. میخواهی آن روی سگ من را بالا بیاری؟ میخواهی مجبورم کنی پیش چشم همولایتیهات…»
کتاب «دختران قبیله جنگ» به قلم جواد افهمی در ۳۵۰ صفحه از سوی انتشارات خط مقدم منتشر شده است.
نظر شما