شنبه ۲ فروردین ۱۴۰۴ - ۰۹:۵۶
«خدا با توست»؛  ۲۵ سخن از آیات قرآن

هرمزگان - کتاب «خدا با توست» شامل ۲۵ سخن از آیات قرآن است.

سرویس استان‌های خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - یوسف ملایی: کتاب «خدا با توست» نوشته روح انگیز مرشدی با هدف انتقال سخن‌ها و پیام‌های ملکوتی خداوند به بندگانش، وارد بازار کتاب شده است.

مولف، معتقد به فضل بی‌انتهای الهی است و اعتقاد دارد خداوند یاری‌گر ما است. او بوده و هست و خواهد بود و چقدر زیبا و دلنشین است اگر با او همراه باشیم. اگر او را در مسیری که نمایان کرده همراهی کنیم؛ سخن‌هایش را بشنویم و به کار ببندیم و به اجرا بگذاریم. به سخن‌ها و صحبت‌هایش با احترام گوش فرا دهیم و دریافت کنیم و عمل کنیم تا رستگار شویم. زیرا خداوند با ما سخنان گفته و نگفته فراوانی دارد و عشق او همواره با ماست.

روح انگیز مرشدی قرآن پژوهی است که قرآن مجید را با محوریت کسب معرفت بیشتر در زمینه جذب انرژی‌های الهی مطالعه و بارها این کتاب آسمانی را ختم کرده است بنابراین تلاش دارد تجربیات خود را به صورت کلیدواژه معنوی در قالب این کتاب به دیگران عرضه کند تا راهگشای آن‌ها برای رسیدن به سرچشمه نور و حقیقت باشد.

کتاب پس از پیشگفتار مولف و یادداشت ناشر با آیه شریفه ۱۰۱ سوره مبارکه کهف «ٱلَّذِینَ کَانَتۡ أَعۡیُنُهُمۡ فِی غِطَآءٍ عَن ذِکۡرِی وَکَانُواْ لَا یَسۡتَطِیعُونَ سَمۡعًا»؛ همان کسانی که دیده [بصیرت] شان از یاد من در پرده [غفلت] بود، و نمی‌توانستند [سخن خدا را] بشنوند، آغاز شده است.

این اثر قرآنی در ۲۵ سخن از آیات قرآن استخراج شده و با ذکر آیات و روایت در پانوشت، به رشته تحریر درآمده است.

سخن نخست: با این عبارت آغاز می‌شود: «ای انسان‌ها به پا خیزید! شما در جایی هستید که باید برخیزید و رها باشید. من از جایی که شما آرامید با شما هستم من از درون قلب شما با شما هستم. من تکیه‌گاه شما هستم. همه چیز را به من بسپارید. همه چیز را در دستان پرتوان من قرار دهید. شما تنها نیستید، من هر لحظه با شما هستم و شما با من آرامید. حضور من شما را آرام می‌کند، شما در کنار من خوشبخت هستید.»

سخن دوم: «نگو نمی‌توانم، خدا اینجاست تا تو تجربه کنی. خداوند با توست در هر زمان، در هر مکان، در هر وضعیت. خداوند را بپذیر در تمام اموراتت، در تمام لحظاتت خدا یار و یاور توست. خداوند در همه جهات به تو نزدیک‌تر است. خداوند رفیق توست، ای زمینیان! بودن من، در زندگیتان شما را آرامش می‌دهد.»

سخن سوم: «هر زمانی که تو خدا را شکر می‌کنی، همه چیز به آسانی برای تو خلق می‌شود. هر بار که خواستی چیزی برایت اتفاق بیفتد، من را پرستش و ستایش کن و شکرگزار باش.»

سخن چهارم: «نگذار سختی‌ها بر تو مستولی شوند. هر سختی از قدرت تو می‌کاهد. هر سختی به وجودت خدشه‌ای وارد می‌کند. سختی را برای تو نیافریده‌ایم. سختی برای کسانی است که جهانشان را گم کرده‌اند، خدایشان را گم کرده‌اند.»

سخن پنجم: «خدا تو را دوست دارد. خدا تو را ستایش می‌کند. ای بنده‌ام! خدا همیشه، هر لحظه با توست. از جهان جعلی و دروغینت بیرون بیا تا مرا ببینی. من در جایی دور نیستم، نگرد. چرا سرگردانی؟! چرا حیرانی؟!»

سخن ششم: «بدی‌ها را به من نسبت ندهید. من خدای خوبی‌ها هستم. خدای نور، خدای رهایی، خدای شفا، خدای آرامش و امنیت. من خدای روشنایی‌ها هستم.»

سخن هفتم: «چقدر سرگردانی! تا کی؟! خود را از بند آنچه تو را عقب نگه می‌دارد رها کن، رها کن تمام بندها تمام قید و بندها که تو را اذیت می‌کند. به تو آزار می‌رساند روحت کاملاً آزاد است رهایش کن از بند و اسارت. نجاتش بده زندانیش نکن مگر روح تو آمده است که تو او را به اسارت بکشی؟!»

سخن هشتم: «اِقرا بِسم رَبک الذی خَلَق، بخوان به نام پروردگاری که تو را خلق کرد. این پروردگار همان که این مورچه را خلق کرد، تو را نیز خلق کرد، چقدر به توانایی‌هایت آگاهی؟!»

سخن نُهم: «ای انسان! آگاهی که به تو می‌رسد، یک آگاهی ناب است. آگاهی بر هر کسی نازل نمی‌شود. اکنون تو لایق و شایسته این آگاهی‌ها بوده‌ای. این نوشته‌ها موهوم نیست، خیالی نیست، کلام است کلام خداوند که تو را آفرید. سحر نیست، جادو نیست، این‌ها کلام ساده خداوند یکتاست. سخن او با تو…»

سخن دهم: «تو در جایگاهی نیستی که هر کاری را با بی‌میلی انجام دهی، تو باید کارهایت را با انگیزه و عشق انجام دهی، هر کاری که تو انجام می‌دهی، روح من را در آن نظاره‌گر باش، من را در آن کار تماشا کن، حضور من در آن کار، آن را به بهترین کار تبدیل می‌کند، من را ببین که چگونه در آنجا حضور دارم.»

سخن یازدهم: «می‌دانی خدا کیست؟ خدا در نهاد توست، در نهاد درخت، در نهاد کوه، در نهاد آن انسان فقیر و در نهاد آن کودک ناتوان، خدا در نهاد علف‌ها و سبزه‌هاست، در نهاد مراتع و کوهستان‌ها، خدا در نهاد تمام ثروت‌های زمین، در نهاد معادن طلا، خدا در نهاد انسان گرسنه فقیر، خدا در نهاد مکان‌هاست. خدا در نهاد تک تک مورچه‌ها، در نهاده زمین و آسمان و هر آنچه در آسمان و زمین است.»

سخن دوازدهم: «در هر چیزی تحقیق کن، سرچ کن. در پس هر اتفاقی هزاران حکمت و دلیل نهفته آن دلیل را خداوند می‌داند اما تو می‌توانی، با هوش بالایت تا حدودی این دلیل را به گونه‌ای بفهمی که در حد فهم توست.»

سخن سیزدهم: «بنده‌ام! با تو حرف‌ها دارم. مگر خداوندت روح خودش را به تو هدیه نکرده؟! پس مطمئناً تو هم این‌ها را می‌دانی و بدان‌ها آگاهی. طبیعت تو می‌داند چه چیزهایی در شأن اوست و چه چیزهایی نه! به طبیعتت رجوع کن.»

سخن چهاردهم: «بنده‌ام! تو را من ارج و قرب می‌گذارم… ارج و قرب من به تو از تمام هستی بالاتر است. هستی بعد از توست. تو در بالای جدول هستی قرار گرفته‌ای تو را من سرگروه عالم قرار داده‌ام. مهم‌ترین اجزای هستی… تو قرار است هستی را همراهی کنی، نجات دهی، هستی به کمک تو نیازمند است.»

سخن پانزدهم: «اسارت را رها کن. از بند منیّت و ذهن بیرون بیا. بگو نمی‌دانم. من هیچم. بگو نیستم. این سه جمله را مدام تکرار کن تا از بند منیّت خارج شوی.»

سخن شانزدهم: «بنده‌ام رخوت را از خودت رها کن. هر انسانی که در رخوت روزگار می‌گذراند زندگی‌اش سراسر ندامت و بیچارگی است. از سستی دست بردار. در پس هر کاری که می‌خواهی انجام دهی، قدرت و تحکم را در لحظه لحظه آن کار، به کار ببند.»

سخن هفدهم: «بنده‌ام! من با تو سخن‌ها دارم هر سخنی که با تو می‌رسد، آن سخن را ارج بنه، رها نکن! آن را به کار ببند. کلام من را تو احترام بگذار. من خالق تو هستم، من تو را از نیستی به بود، تبدیل کرده‌ام. من تو را جان دادم، روح دادم، روح تو تکه‌ای از من است.»

سخن هجدهم: «تو می‌دانی که آشکار چیست، پنهان چیست. تویی که می‌دانی در پیش روی مسیر تو چیست… تویی که از مقصد آگاهی، تویی که می‌دانی پیدا و پنهان این امور چیست، تویی که می‌دانی عاقبت این امور چیست، تویی که به تمام جنبه‌های این امور آگاهی، من نمی‌دانم چه خوب است چه بد.»

سخن نوزدهم: «چقدر از زمانت را به من وصل هستی؟! ای انسان! این را برایم روشن کن. هر چقدر از زمانت به من وصل هستی، من هم آن را برایت خدایی می‌کنم. در طول عمرت محاسبه کرده‌ای که چقدر به من وصل بوده‌ای؟!»

سخن بیستم: «بنده‌ام! شکوفا باش. هر زمانی که گرفتاری در مسیرت نمایان شد، آن مسیر را شستشو بده، پاکسازی کن. مسیر باید پاک باشد ه بتوانی عبور کنی. اگر موانع زیاد باشد تمام وقتت تلف می‌شود.»

سخن بیست و یکم: «بنده‌ام، بی‌تفاوت نباش. هر آنچه در هستی است آن نشانی از وجود من است، در مقابل هر پدیده و خلقی در هستی سکوت کن و آرام باش، هر آنچه در هستی است ارج بنه، احترام بگذار. هستی از آن من است، من را در هستی ببین، جز را نبین، کل را ببین.»

سخن بیست و دوم: «بنده‌ام! من به تو نمی‌گویم که مردم را به تمام معنا رها کنی. مردم اگر رها شوند تو نمی‌توانی آن امتیازی که از وجودشان می‌تواند شامل حالت شود را، دریافت کنی، حضور آنها نعمتی است برای تو، رحمت است. آن‌ها در کنار تو هستند تا تو به آن‌ها عشق بدهی و بالا روی. محبت کن، عشق بورز اما همه چیز را قاطی نکن. هر چیزی را در حد تعادلش انجام بده، خودت را فدا نکن، خودت به گردن خودت حق دارد.»

سخن بیست و سوم: «آخر من به تو چه بگویم نازنین بنده‌ام؟! من سخنی ندارم که به تو بگویم من تنها غمگینم از این وضعیت تو. از این همه ندانم کاری‌هایت در مورد روح ولایت. ارزش روحت را دریاب، به آن بها بده. نگذار تکه‌ای از من در اندوه اسیر باشد.»

سخن بیست و چهارم: «ما با تو هستیم. ما همراهیت می‌کنیم. هرگاه که از همه چیز به ستوه آمدی، بیا. بیا به سمت ما، ما همیشه در کنارت حضور داریم. همین که بخواهی، ما هستیم. همین که اراده کنی ما حاضر می‌شویم. ورود می‌کنیم و نجاتت می‌دهیم. از ما بخواه، طلب کن، درخواست کن، بگو.»

سخن بیست و پنجم: «بنده‌ام به هستی بگو دیگر رها شده‌ای. نجات یافته‌ای. از منجلاب بیرون آمده‌ای. بگو دیگر تو آن مخلوق قبل نیستی. شفا یافته‌ای. بگو مهر رهایی بر وجودت ثبت شده. بگو بندگی را تمام کرده‌ای. بگو که حی و زنده شده‌ای. همین که اعلام کنی کافیست. رها می‌شوی از بندها، خلاص می‌شوی. به جهانِ الله یکتا ورود می‌کنی و گذشته کاملاً پاک می‌شود.»

به گزارش ایبنا، کتاب «خدا با توست» نخستین اثر روح انگیز مرشدی در ۱۲۰ صفحه، برداشت‌های نویسنده از آیات قرآن کریم و حدیث‌های قدسی است که در قطع رُقعی، با شمارگان ۵۰۰ نسخه، به قیمت ۱۰۷ هزار تومان، برای نخستین بار در سال ۱۴۰۳ از سوی انتشارت «سومیتا» به چاپ رسیده است.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

تازه‌ها

پربازدیدترین