جمعه ۱ فروردین ۱۴۰۴ - ۱۳:۳۰
کتاب، ساعت، انگشتر؛ هدایای تولدی که حاج قاسم دوست داشت

«در سال 1335به دنیا آمده‌ام.در زمستان بسیار سردی دچار مریضی سرخه شدم. پدر و مادرم امیدی به شفایم پیدا نمی‌کنند. بنا به قول پدرم در حالی که برف تا بالای زانو بود، مرا بر پشت مادرم می‌بندند و به سمت رابر جهت معاینه دکتر حرکت می‌کنند. به هر صورت پس از مدتی مشیت خداوند این گونه می‌شود که زنده بمانم.» کتاب «از چیزی نمی‌ترسیدم» زندگی‌نامه خودنوشت شهید حاج قاسم سلیمانی که به شرح زندگی پرفرازو نشیبش پرداخته است.

سرویس فرهنگ مقاومت خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) _زهرا اسکندری: در اول فروردین ۱۳۳۵ به دنیا آمد. هر ساله خانواده‌اش در این روز جشن تولدی برای او برگزار می‌کردند. همیشه از یک هفته قبل از تولدش، منتظر بود که بچه‌ها چگونه او را غافل‌گیر خواهند کرد. او که خود از این جشن‌ها بسیار لذت می‌برد، به همان اندازه منتظر بود تا ببیند فرزندانش چه برنامه‌ای برای غافل‌گیر کردنش دارند. این سنت خانوادگی، برای او تبدیل به یک لحظه هیجان‌انگیز و شادابی در سال می‌شد. فرزندانش هم از اینکه بتوانند او را غافل‌گیر کنند و شادی او را ببینند، خوشحال بودند.

گاهی اوقات در رابطه با خرید کادو برای خود به بچه‌ها توصیه می‌کرد و می‌گفت: «هزینه الکی نکنید. چیزی که دوست دارم، برام بخرین. یه‌وقت چیزی نخرین که دوست نداشته باشم. کتاب، ساعت، انگشتر… من این‌ها رو دوست دارم.» این جملات او گویای علاقه‌اش به هدایای ساده و کاربردی بود.

اما زندگی او، همان‌طور که در دوران جوانی، دغدغه‌اش فقط تأمین مایحتاج اولیه برای خود و خانواده‌اش بود، به تدریج وارد مرحله‌ای پیچیده‌تر شد. حاج قاسم که در یکی از روستاهای شهر کرمان زندگی می‌کرد، روز به روز شاهد مشکلات اقتصادی و اجتماعی بود. این مشکلات باعث شد که او تصمیم به مهاجرت به شهر بگیرد. در آن دوران، مهاجرت از روستا به شهر برای بسیاری از افراد که توان تأمین نیازهای خود را در روستا نداشتند، به یک انتخاب طبیعی تبدیل شده بود. او نیز با همین هدف و به امید بهبود وضعیت زندگی‌اش، به سمت شهر حرکت کرد. این حرکت به نوعی آغازگر یک تولد تازه برای او بود.

ورود به شهر تغییرات بسیاری را در زندگی اش به همراه داشت. او به تدریج با مفاهیم جدیدی آشنا شد که پیش از این برایش ناآشنا بودند. یکی از اولین اتفاقات مهم در این مسیر، آشنایی او با مفاهیم انقلابی بود. یکی از تجربیات نخستین او در این زمینه، برخورد با مأمور شهربانی در روز عاشورا بود. «روز عاشورا بود که معمولاً هرسال در این وقت به امامزاده سید حسن در جوپار می‌رفتیم. آن طرف خیابان در مقابل ما شهرداری و شهربانی کرمان بودند. دختر جوانی با سر برهنه و موهای کاملاً بلند در پیاده‌رو در حال حرکت بود که یک پاسبان شهربانی به او جسارتی کرد. این عمل زشت او در روز عاشورا برآشفته‌ام کرد. بدون توجه به عواقب آن تصمیم به برخورد با او گرفتم. برق‌آسا به آن‌ها رسیدم. با چند ضربه کاراته او را نقش بر زمین کردم. خون از بینی‌هایش فوران زد! زدن پاسبان شهربانی مغرورم کرده بود. حالا دیگر از چیزی نمی‌ترسیدم.»

این برخورد نه تنها یک واکنش آنی و احساسی برای او بود، بلکه به نوعی نقطه عطفی در تحول درونی او به حساب می‌آمد. این حادثه، نقطه شروعی بود برای آشنایی‌اش با مسائل اجتماعی و سیاسی که در آن زمان در جامعه ایران در جریان بود. حاج قاسم که تا پیش از این تنها در پی تأمین معاش خود و خانواده‌اش بود، حالا با مفاهیم جدید و پیچیده‌تری روبرو می‌شد.

در آن زمان، واژه‌هایی مانند «انقلاب» و «ساواک» برای او هنوز مفاهیم جدیدی به شمار می‌آمد. او که پیش از این به مسائل سیاسی و اجتماعی توجه چندانی نداشت، حالا در دنیای جدیدی قرار گرفته بود که روز به روز بیشتر به سمت تحولات اجتماعی و سیاسی هدایت می‌شد. در ابتدا، به طور خاص اهمیتی به این واژه‌ها نمی‌داد. برای او، وجود یا عدم وجود ساواک در زندگی‌اش اهمیتی نداشت. اما با گذر زمان، حاج قاسم وارد دنیای جدیدی شد که در آن مفاهیم انقلاب، مبارزه و مقاومت در برابر ظلم و فساد حاکم، تبدیل به مسائل اصلی زندگی‌اش شد.

او سفر مشهد خود را در سال ۱۳۵۶ را به عنوان یکی از نقاط عطف زندگی‌اش می‌شمارد. در این سفر، او با افرادی آشنا شد که بعدها به شکل عمیقی در مسیر انقلاب و تحولات آن تأثیرگذار شدند. در مشهد، او برای اولین بار با مفاهیم جدیدی از جمله فعالیت‌های فرهنگی و سیاسی آشنا شد و حتی با آگاهی از اندیشه‌های دکتر علی شریعتی و امام خمینی، مسیر جدیدی را در زندگی‌اش آغاز کرد. «تا حالا نام دکتر علی شریعتی رو شنیده‌ای؟ گفتم: نه، کیه مگه؟ سید، برخلاف حاج محمد، بدون واهمه خاصی توضیح داد: شریعتی معلمه و چند کتاب نوشته. او ضد شاهه. دیگر کلمه ضد شاه برایم چیز تعجب‌آوری نبود. ظاهراً احساس انعطاف در من کرد این بار دوستش حسن به سخن آمد. سوال کرد: آیت الله خمینی را می‌شناسی؟ گفتم: نه. گفت: تو مقلد کی هستی؟ گفتم: مقلد چیه؟ از پیگیری سوال خود صرف‌نظر کردند. از زیر پیراهنش عکسی را درآورد. عکس یک مرد روحانی میان سال که عینک بر چشم، مشغول مطالعه بود و زیر آن نوشته بود: آیت الله العظمی سید روح الله خمینی.»

این عکس، باعث شد تا او به فکر بیفتد و بیشتر در مورد امام خمینی و اندیشه‌های او تحقیق کند. همین آشنایی‌ها باعث شد که به یکی از طرفداران جدی انقلاب تبدیل شود. او که پیش از این تنها به مسائل معیشتی خود و خانواده‌اش می‌اندیشید، حالا به یک جوان انقلابی تبدیل شده بود که در مبارزات علیه رژیم شاه نقشی جدی ایفا می‌کرد. کرمان دیگر حالت سابق را نداشت از یک شهر آرام به یک شهر شلوغ تبدیل شده بود و صداهای بلند اعتراض صدها نفر بر ضد شاه به گوش می‌رسید. او به دلیل عدم تجربه و نشاط جوانی و روحیه ورزشی که داشت بی‌محابا صحبت می‌کرد.

این تحولات فکری، در نهایت به دستگیری‌اش توسط ساواک منجر شد. در یکی از خاطراتش، به شدت شکنجه‌هایی که متحمل شده بود، اشاره می‌کند: «بیا تو. اتفاقاً گواهی‌نامه‌اتو خمینی امضا کرده! آماده است تحویل بگیری. من از طعنه خیلی متوجه چیزی نشدم. مرا به داخل هدایت کردند دو نفر درجه‌دار هم وارد شدند و شروع به دادن فحش‌های رکیک کردند. من در محاصره آن‌ها قرار داشتم و هیچ راه گریزی نبود. آن قدر مرا زدند که بی‌حال روی زمین افتادم. از بینی و صورتم خون جاری بود. یکی از آن‌ها با پوتین روی شکمم ایستاد و آن چنان ضربه‌ای به شکمم زد که احساس کردم همه احشای درونم نابود شد. به رغم ورزشکار بودن و تمرینات سختی که می‌کردم توانم تمام شد و بیهوش شدم.»

با اینکه او در این شکنجه‌ها به شدت آسیب دید، اما هیچ‌گاه از مسیری که در پیش گرفته بود عقب‌نشینی نکرد. او با قدرت و عزمی راسخ‌تر به مبارزه ادامه داد. او بعد از این حادثه، پاتوق‌های خود را از تکیه فاطمیه به مسجد جامع منتقل کرد و در این مسیر با افراد جدیدی از جمله هاشمی رفسنجانی، حجتی، موحدی‌ها و جعفری‌ها آشنا شد. این افراد همگی مخالف رژیم شاه بودند و در راستای اهداف انقلاب همکاری می‌کردند. او نیز خود را به عنوان یک جوان انقلابی می‌دید که آماده بود جان خود را برای وطنش فدا کند.

پس از پیروزی انقلاب، مسیر خود را حفظ و همچنان ادامه داد. او در جهاد و دیگر پروژه‌های انقلابی نقش فعالی ایفا کرد. این تحولات نه تنها در دوران انقلاب بلکه در دوران‌های پس از آن نیز تأثیرات زیادی بر او گذاشت. قاسم سلیمانی در هر مرحله از زندگی‌اش تحولات جدیدی را تجربه کرد و لحظه لحظه زندگی او تولدی دوباره بود، هر لحظه با هر اتفاق و رخداد مهمی از نو متولد می شد و در نهایت به یکی از شخصیت‌های مؤثر انقلاب و جمهوری اسلامی تبدیل شد.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

تازه‌ها

پربازدیدترین