دوشنبه ۶ آذر ۱۴۰۲ - ۱۸:۲۵
دیدگاه مظفری ساوجی در «متافیزیک شعر» شبیه ویل‌دورانت است

کتاب مهدی مظفری ساوجی، تاریخ به مفهوم متعارف و معمول نیست و در واقع، نوعی تاریخ‌نگاری تلویحی و پدیدارشناسانه است و شاید بتوان از باب مثال، البته با همه تفاوت‌های مظفری در تاریخ‌نگاری تلویحی و پدیدارشناسانه وی در «متافیزیک شعر»، به نوع نگاهی که ویل دورانت در نگارش «تاریخ تمدن» بدان نظر داشته، اشاره کرد.

سرویس ادبیات خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - نیما زرشناس: «شاید در ماه‌های آینده مقاله یا جستار مفصلی درباره «متافیزیک شعر» بنویسم، اما آنچه می‌خواهم اجمالاً در این یادداشت به آن اشاره کنم، مسیر درستی است که مؤلف این کتاب گران‌سنگ برای وصول به خواسته و خاستگاه خود پیموده است. مسیری که مقصد آن، تاریخ‌نگاری تلویحی شعر و به‌طبع، هستی‌شناسی و پدیدارشناسی این هنر در پرتو رجعت به قرون متقدم از یک طرف، عزیمت به سده‌ها و روزگاران متأخر از سوی دیگر است.

«متافیزک شعر»، آن‌گونه که مؤلف، در کتاب به آن اشاره کرده، بدون اتکا به «فیزیک شعر» امکان‌پذیر نیست اما آنچه در پرتو کتاب مهدی مظفری ساوجی در نگاه اول دیده می‌شود، همان تاریخ‌نگاری تلویحی و پدیدارشناسانه است که البته با تاریخ‌نویسی متعارف و معمول، تفاوت‌های بنیادین دارد. درست است که شلگل می‌گوید رئالیسم واقعی وجود ندارد مگر در شعر، اما باید توجه داشت که واقعیت شعر با آنچه ما به عنوان واقعیت عینی و بیرونی با آن مواجه‌ایم، تفاوت‌های اساسی دارد. مظفری ساوجی نیز در کتاب خود به تفصیل، این مسئله را بررسی کرده و به دریافت‌های قابل تأملی در این باره راه یافته است. اما دلیل اصلی تاریخ‌نگاری تلویحی و پدیدارشناسانه، در کتاب «متافیزیک شعر» را باید نگرش بعضاً تحلیلیِ ملهم از تأویل مؤلف دانست که فی‌نفسه بر نگارش چنین پژوهش‌هایی یعنی پژوهش‌های هنری و کتاب‌های تاریخ هنر یا ناظر به تاریخ هنر سایه افکنده است.

شاید باید به کلام تیموتی کی کیسی از پدیدارشناسان معاصر مراجعه کرد. کیسی معتقد است که آثار هنری، تماماً در زندگی اجتماعی و سیاسی انسان نقش دارند. اگرچه ممکن است در مورد این نقش، دچار اشتباه شویم یا از آن‌ها برداشت غلط عایدمان شود؛ چراکه هرگز نمی‌توان تنها با دریافت‌های سیاسی و اجتماعی یک‌شکلی از زیبایی‌شناسی به مقصد رسید و تعریف دقیقی از آن به دست داد. کیسی اذعان می‌کند که هنر در مسیر خود نقدی فلسفی است. به همین دلیل، همواره در جست‌وجوی وضعیتی اتوپیایی و معارض با وضع موجود است و رویاروی آن می‌ایستد.

«متافیزیک شعر» مظفری، در زمینه ارجاع و نقل قول که کامیار عابدی نیز اخیراً در مقاله‌ای به آن اشاره کرده است، در مقایسه با آثار پژوهشی دیگری از این دست، مثلاً در مقایسه با کتاب‌های دکتر تقی پورنامداریان و بسیاری از پژوهش‌های طراز اول ادبی ما، تفاوت شایانی ندارد. مثلاً اگر به کتاب مستطاب و کم‌نظیر «رمز و داستان‌های رمزی» اثر دکتر تقی پورنامداریان مراجعه کنیم، می‌بینیم که حجم ارجاعات این اثر، به هیچ وجه کمتر از آنچه در «متافیزیک شعر» با آن مواجه‌ایم نیست و گاهی در چندین و چند صفحه متوالی این ارجاعات است که زمام قلم را در دست گرفته و بی‌وقفه پیش برده است. از این نظر، «رمز و داستان‌های رمزی» تقریباً در هیچ صفحه‌ای فارغ از ارجاعات و نقل قول‌های مفصل و البته مرتبط با موضوع کتاب نیست و اتفاقاً همین مسئله را می‌توان نقطه قوت کتاب قلمداد کرد.

کامیار عابدی حتی اگر به کتاب‌های خودش هم مراجعه کند، درمی‌یابد که حجم قابل توجهی از کتاب‌هایی که در قالب آثاری مانند «از مصاحبت آفتاب» (زندگی و شعر سهراب سپهری)، در زلال شعر (زندگی و شعر امیرهوشنگ ابتهاج)، «شورشگر بی‌آشتی» (زندگی و شعر تندر کیا)، «شاعری از دیار آذر آبادگان» (زندگی و شعر رعدی آذرخشی)، «رهنورد گمشده» (زندگی و شعر حسن هنرمندی) و… منتشر کرده‌است، ارجاع است و حتی گاه این ارجاعات متواتر است که بی‌وقفه و متصل، متن را پیش می‌برد، تا آنجا که گاه فیش‌برداری‌ها در نهایت ترتیب و تناسب، پشت‌سرهم گذاشته شده و کتاب یا مقاله را کامل کرده است. البته از این جهت، گناهی متوجه عابدی نیست؛ گاهی خواسته و خاستگاه این‌گونه آثار چنین اقتضا می‌کند و نمی‌توان تنها با اتکا به تحلیل‌ها و تأویل‌های شخصی، متنی را که ناظر به وجهی تاریخی یا اجتماعی و سیاسی است نگاشت و به‌اصطلاح، زلف قلم را به فرض‌ها یا پیش‌فرض‌های مبتنی بر تخیل و تخییل که غایت شعر و به طور کلی، هنر است، گره زد. این گناه، در واقع، متوجه نقدی است که به «متافیزک شعر» وارد دانسته و به‌اصطلاح، «منع رطب» کرده‌، در حالی که خود، بدون درنظرگرفتن چنین ملاحظه یا امعان و اعتنایی، شاخه‌های همان نخل را پایین آورده‌اند و به‌وفور، میوه‌های منابع و مآخذ را در دسترس مقالات و کتاب‌های خود قرار داده است.

در غرب البته، منابع و مراجع در تألیف یک اثر پژوهشی، بسیار اهمیت دارد و گاهی ارزش و اعتبار کتاب‌هایی از این دست را با مراجعه به حجم کیفی و به‌طبع کمّی مراجع آن می‌سنجند. در ایران شاید به دلیل آنکه غلبه با حدیث نفس و مونولوگ است و روح دیالکتیک و دیالوگ با کالبد بیان و گفتار ما کمتر سازگار است، گاهی چنین نگرش‌هایی مطرح می‌شود، آن هم البته در پیوند با آثار و اقوال دیگران، نه کتاب‌ها و مقالات خودمان. مگر می‌شود به تاریخ شعر، هستی‌شناسی شعر، روانشناسی شعر، جامعه‌شناسی شعر، منطق شعر، فلسفه شعر و به طور کلی روح و روان شعر پرداخت (آنچه در «متافیزیک شعر» با آن مواجه‌ایم) و متون و بطون را وانهاد و صرفاً با اتکا به دریافت‌ها و برداشت‌های خود قلم فرسود. تاریخ، اعم از اینکه تلویحی باشد یا تصریحی، چیزی نیست که بتوان آن را پیش‌انگاری و پیش‌نگاری کرد، یا نگاه شخصی و تأویلی بدان داشت. حتی شکل تلویحی آن باید به‌نوعی ناظر به همان واقعیتی باشد که در شعر، خاستگاه تخیل است و مظفری ساوجی نیز در صفحات و فصل‌هایی از کتاب خود به آن پرداخته است؛ واقعیتی که در هر صورت، یک معادل یا مابه‌ازای انضمامی و عینی دارد و به‌اصطلاح، تمام و کمال، ساخته و پرداخته ذهن و انتزاع و ضمایم و توابع آن نیست. البته مخاطب در «متافیزیک شعر»، اغلب با هر دو وجه تاریخ مواجه است و «تصریح» و «تلویح»، به تناسب و سنخیت، همچون دو بال، به اندیشه و خیال، یا در واقع، تأویل مؤلف، مجال پرواز داده‌اند.

تاریخ، طبیعتاً زنجیره‌ای از وقایع و رخدادهای به‌هم‌پیوسته است که نسل‌به‌نسل به ما منتقل شده و در نگارش آن باید نهایت تحقیق و تدقیق به کار گرفته شود. بدیهی است که این تحقیق و تدقیق میسر نمی‌شود مگر از رهگذر ارجاعات دقیق و متقن، نه پیشگویی‌ها و پیشگویی‌های متداول و مرسومی که گاه گریبان مقالات و کتاب‌های به‌ظاهر پژوهشی ما را به نام تألیف و به کام حدس و گمان‌های اغلب متکی به قطع و یقین گرفته و بیشتر به جامع الحواشی یا جامع المسائل و الافکار و در حقیقت، کشف‌الاسرار شبیه است. از این رو، هرگز نباید برای نگارش و تحریر متون تاریخی، اعم از تلویحی یا تصریحی، خود را مجتهد اعلم و مَرجع مُرجّح دانست و بدون توجه به منابع و مراجع و تنها با اتکا به استنباط‌های خویش، حکم یا فتوا صادر کرد.

در پیوند با این مسئله، یعنی آنچه به منابع و مآخذ «متافیزیک شعر» مربوط می‌شود، کتاب‌های بسیاری را می‌توان مثال زد و با آن سنجید. علاوه بر «رمز و داستان‌های رمزی»، می‌توان به «ساختار و تأویل متن» و «حقیقت و زیبایی» از بابک احمدی، یا «با چراغ و آینه» اثر شفیعی کدکنی اشاره کرد که ساختارشان تا حدی بر همین زمینه استوار است. آثاری که به تناسب و اقتضا، در نگارش آن‌ها نظر به منابع و مآخذ داخلی و خارجی بسیاری بوده است. مثلاً «با چراغ و آینه» به دلیل همین وجه به‌اصطلاح پژوهشی و تاریخی، تا حد بسیاری (البته نه به اندازه کتاب «رمز و داستان‌های رمزی» تقی پورنامداریان یا کتاب‌های خود آقای عابدی) متکی به نقل قول‌ها و ارجاعاتی است که خواننده در مواجهه با آن می‌تواند همه وجوه و جوانب تاریخ شعر معاصر ایران و بعضاً جهان را دریابد و این میسّر نبود مگر در پرتو چراغ‌هایی که منابع و مآخذ گوناگون داخلی و خارجی در اختیار مؤلف نهاده و همین باعث شده که دکتر شفیعی بتواند به دور از حدس و گمان‌های شخصی، تصویر شفاف و روشن و همه‌جانبه‌ای از ادراکات خود را در مواجهه با ریشه‌های تحول شعر معاصر ایران، در آینه‌هایی که پرداخته، بنمایاند و صرف‌نظر از انتقادهایی که به آن وارد است، کتابی بسیار مطبوع و خواندنی پدید آورد.

از باب مثال می‌توان از تمثیلی که خود وی در پیوند با زبان، در مقدمه کتاب «غزلیات شمس تبریز»، برای بیان مسئله‌ای نظیر همین موضوع، بهره برده، استعانت جست: می‌گویند که انسان، در «زندانسرای زبان» زندگی می‌کند و هر کسی اهل هر زبانی که باشد، زندانی زبان خویش است و جهان را در محدوده زبان خویش می‌بیند و می‌شناسد؛ مثل کسی که در اتاقی دربسته با چهار دیوار و یک پنجره به اطراف می‌نگرد، او بخشی از پیرامون را می‌تواند ببیند، امّا توانایی آن را ندارد که در یک زمان، تمام پیرامون را در نظر آوَرَد، مگر بر روی بام برآید و از روی بام بنگرد، آنجا که حصار دیوارها و محدوده پنجره‌ها دیگر وجود ندارد. بنابراین، پژوهشگران نیز برای نگارش کتاب‌ها و مقالات خویش، ناگزیر از چنین نگرشی هستند. نگرشی که در حقیقت، حاکی از چنین دید جامع‌الاطراف و وسیع و بسیطی است و به‌اصطلاح، دور از از قبض و بسط‌های اتاق‌های دربسته‌‎ای که نمی‌توانند پای تفکر و تحلیل یا تعلیل‌شان را از چهار دیوار و یک پنجره فراتر بگذارند. این نگرش حاصل نمی‌شود مگر با اتکا به همان پله‌ها یا نردبانی که کتاب‌ها و مآخذ دیگر در اختیار مؤلف می‌گذارند و او را بر فراز بام می‌آورند.

البته شاید حجم زیاد «متافیزیک شعر» در مقایسه با مثلاً «رمز و داستان‌های رمزی» یا «ساختار و تأویل متن»، «حقیقت و زیبایی»، «با چراغ و آینه» و… آقای عابدی را به چنین استنباطی رهنمون شده است. در حالی که ارجاعات این اثر، دقیقاً در راستای دیدگاه‌های مؤلف و بر اساس موضوعات متنوعی که در کتاب به آن پرداخته شده، آمده و مکمل و مؤید موضوعاتی است که مقاله‌ها و جستارهای این اثر را پدید آورده. از طرفی، بخش زیادی از ارجاعات نیز مربوط به ضمایم و پیوست‌هاست که به شکل مستقیم در تألیف کتاب نقش نداشته و شاید همین در نگاه اول حجم ارجاعات یا «مرجع‌شناخت» را بیش از حد معیار و معمول نشان می‌دهد. البته مؤلف، خود، در سطرهای پایانی دیباچه «متافیزیک شعر» به این نکته اشاره کرده است که «فصول این کتاب، در فواصل زمانی مختلف، بین سال‌های ۱۳۹۵-۱۴۰۱ نوشته شده؛ به همین دلیل، در ثبت و ضبط پاره‌ای از منابع و مآخذ، گاه دسترسی به کتاب یا مرجعی که در نگارش فصل یا فصول پیشین، مورد استناد و استفاده قرار گرفته، امکان‌پذیر نبوده و ناگزیر به چاپ یا چاپ‌های دیگر همان کتاب یا منبع، که احتمالاً به‌وسیله ناشران دیگر به چاپ رسیده، مراجعه شده است.»

این مسئله باعث شده است که در «مرجع‌شناخت»، مشخصات کامل تمام چاپ‌های آن کتاب درج شود و همین، به‌ظاهر، بر حجم تعداد صفحات مرجع‌شناخت افزوده و این تصور را به ذهن آورده که منابع و مراجع، بیش از حد معمول و معیار است. مثلاً در ثبت مشخصات «موسیقی شعرِ» دکتر شفیعی کدکنی، هر چهار چاپی که مؤلف در نگارش کتاب خویش به آن‌ها مراجعه کرده یا ارجاع داده، درج شده است. همچنان‌که در ثبت مشخصات چاپ بسیاری از کتاب‌های دیگر از جمله «طلا در مس» (اثر رضا براهنی)، «دوره آثار افلاطون» (ترجمه محمدحسن لطفی)، «سفر در مه» (اثر دکتر پورنامداریان)، «آشنایی با نقد ادبی» و «شعر بی‌دروغ، شعر بی‌نقاب» (اثر دکتر زرین‌کوب)، «تهوع» (اثر سارتر)، هشت کتاب (اثر سپهری)، «اساس‌الاقتباس» (اثر خواجه نصیر)، «وزن شعر فارسی» (اثر ناتل خانلری)، «حرف‌های همسایه» و «ارزش احساسات و پنج مقاله دیگر» (اثر نیما یوشیج) و… با این مسئله مواجه‌ایم. در هر حال، آقای عابدی اگر حجم ارجاعات این کتاب ۱۴۷۰ صفحه‌ای را که در سه جلد وزیری منتشر شده، تنها با کتاب‌های سیصد، چهارصد یا پانصد صفحه‌ای خود که در قطع رقعی به طبع رسیده، بسنجند می‌بینند که به‌وضوح منابع و مآخذ، یا ارجاعاتِ آقای مظفری نه تنها بیشتر از آن‌ها نیست، شاید حتی کمتر هم باشد. خوشبختانه کتاب‌های آقای عابدی منتشر شده است و یک مقایسه ساده تطبیقی می‌تواند محکی قابل اعتماد در اختیار مخاطب قرار دهد.

البته مهدی مظفری ساوجی، خود، در دیباچه «متافیزیک شعر»، ضمن اشاره به ارجاعات کتاب خود که در پاره‌ای موارد متواتر می‌نماید، تصریح کرده است که «گاه در پاره‌ای از صفحات و فصل‌ها، ناگزیر از پرداختن به جزئیّات و جوانبی بوده که ساخت و ساحت آن صفحات و فصول، یا سِیْر و طیْرِ تاریخی مباحث مطروحه، به گونه‌ای بوده که طیِّ چنین مسیری اجتناب‌ناپذیر می‌نموده. به عنوان مثال، پرداختن به وضعیّت و موقعیّت تاریخی سال‌های منتهی به مشروطه، که آبستن حوادث سیاسی و اجتماعی فراوانی بوده و جدال میان سنّت و مدرنیته، در آن سال‌ها، به نقطه‌ای تعیین‌کننده و سرنوشت‌ساز رسیده و در شعر، ظهور پدیده‌ای نظیر نیما را در پی داشته، جز از رهگذر بررسی‌های سیاسی، اجتماعی، و فرهنگی سال‌های مزبور امکانپذیر نبوده و در واقع، نیما از دل همین تضادها و تقابل‌ها بیرون آمد و در اقلیم شعر هزارساله فارسی، خشت بر خشت نهاد و توانست با مواد و مصالح خویش، کاخی بلند را که از باد و باران نیابد گزند پی‌افکنَد.

بنابراین، برای آنکه مخاطب در جریان کمّ و کیف این گفت‌وگزار قرار بگیرد، مؤلّف ناگزیر از پرداختن به جزئیّات تاریخی و تحلیل و تعلیل عناصر و اجزایی بوده که در نظم و نضج زمانه مزبور نقش سازنده و اثرگذار داشته‌اند. بدیهی است که این نگاه، در تحلیل و تعلیل یادشده، نه‌فقط به حوزه ادبیات و شعر، که به دیگر حوزه‌های تأثیرگذار بر شعر، از جمله سیاست، جامعه، اقتصاد و… نیز بوده است. به همین دلیل، پرهیز از حدس و گمان و استناد به اَسناد دست اوّل و قرین با وقایع اتّفاقیّه، جهت تحقّق این خواسته، مؤلّف را از ارجاعات متواتر و متعدّد ناگزیر ساخته است. از طرفی، این کتاب، در فصل‌ها و صفحاتی، به سرگذشت شعر و کیفیّت تکوین و تکامل آن در سده‌ها و اعصار مختلف پرداخته و بر آن بوده که تبار تاریخی این هنر را بکاود و بازنماید. بنابراین، لازمه منطقی چنین امری، بیش از تحلیل و تعلیل، ارجاع به منابع و مآخذ را می‌طلبید و همین مسئله، در مواردی، ناگزیر بر حجم نقل قول‌ها افزوده است.»

به هر صورت، با معیار کامیار عابدی و از این قبیل معاییر می‌شود صدها کتاب دیگر پژوهشی را نام برد و آن‌ها را دانشنامه‌هایی با قلم آزاد دانست. البته دانشنامه یا دائرة‌المعارف از سابقه‌ای بسیار کهن در ایران و جهان برخوردار است و مثلاً از ارسطو به عنوان «پدر دانشنامه» یاد می‌شود یا می‌توان در این زمینه از «دانشنامۀ علایی» که ابوعلی سینا نوشته نام برد یا به دانشنامه‌های بسیار ارزشمند دیگری نظیر «آثار عتیق ربانی و انسانی»، اثر مارکوس ترنتیوس‌وارو، که در سده نخست میلادی نوشته شده، «اشتقاقات»، اثر ایزیدور سویل، «دانشنامه میسری»، اثر حکیم میسری، «مفاتیح‌العلوم»، اثر ابوعبداللّه خوارزمی، «احصاءالعلوم» اثر ابونصر محمد فارابی، نزهه القلوب، اثر حمدالله مستوفی، و در دوره معاصر، «نامه دانشوران ناصری»، زیرنظر علیقلی میرزا (اعتضادالسلطنه)، دائره‌المعارف فارسی، نوشته و ترجمه جمعی (به سرپرستی غلامحسین مصاحب و رضا اقصی)، «دانشنامه ایرانیکا»، به سرپرستی احسان یارشاطر، «دانشنامه مزدیسنا»، اثر جهانگیر اوشیدری و… اشاره کرد. بحث در این نیست که دانشنامه‌ها در طول تاریخ، همواره یکی از ارزشمندترین متون در امور معطوف به پژوهش و تألیف بوده‌اند، مسئله نامی است که به نظر می‌رسد سهواً بر قلم آقای عابدی در پیوند با کتاب آقای ساوجی که اثری پژوهشی-تألیفی است، رفته است. به عبارت دقیق‌تر، آقای عابدی در تشخیص ساختار «متافیزیک شعر»، دچار خطای شناختی یا فرمی شده است.

به هر روی، کتاب مهدی مظفری ساوجی، در مجموع، همچنان‌که گفته شد، تاریخ به مفهوم متعارف و معمول نیست و در واقع، نوعی تاریخ‌نگاری تلویحی و پدیدارشناسانه است که به‌طبع، از شرح و تأویل نیز بی‌نیاز نیست و مؤلف نیز در صفحات و فصولی که چنین اقتضا می‌کرده از چنین اندیشه و بینشی دریغ نورزیده. شاید بتوان از باب مثال، البته با همه تفاوت‌های مظفری در تاریخ‌نگاری تلویحی و پدیدارشناسانه وی در «متافیزیک شعر»، به نوع نگاهی که ویل دورانت در نگارش «تاریخ تمدن» بدان نظر داشته، اشاره کرد. دورانت در پیش‌گفتار جلد نخست کتاب خود، به این نکته اشاره کرده است که شکل نوشتن «تاریخ»، به شیوه منفک یا جدا از هم را که ترتیب طولی می‌نامد (مانند تاریخ اقتصادی، تاریخ سیاسی، تاریخ مذهبی، تاریخ فلسفه، تاریخ ادبیات، تاریخ علوم، تاریخ موسیقی، و تاریخ هنر) وانهاده است. به باور دورانت، این نوع تاریخ‌نگاری، حق وحدت زندگی بشر را ادا نمی‌کند. به همین دلیل او تصریح می‌کند که «تاریخ»، در عین حال که به‌صورت طولی نوشته می‌شود باید توابع و متفرعاتی هم داشته باشد و در نگارش آن، وجوه ترکیبی و تحلیلی هر دو رعایت شود.

از دیدگاه وی، «تاریخ»، وقتی به کمال مطلوب خود نزدیک خواهد شد که مورخ، برای هر دوره تاریخی، صورت کاملی از سازمان‌ها و حوادث و طرق زندگی را که از مجموع آن‌ها فرهنگ یک ملت ساخته و پرداخته می‌شود رسم کند. شاید از منظری بتوان «متافیزیک شعر» را، متکی به چنین ادراکی از تاریخ دانست؛ ادراکی که در پرتو هستی‌شناسی شعر، معرفت‌شناسی شعر، تبارشناسی شعر، اسطوره‌شناسی شعر، معانی و بیان‌شناسی شعر، موسیقی‌شناسی شعر، پدیدارشناسی شعر، منطق شعر، فلسفه شعر، روانشناسی شعر، جامعه‌شناسی شعر، تأویل‌پذیری شعر و… که هر کدام در حقیقت، ساقه‌ها و شاخه‌های شجره یا درخت متافیزیک شعرند، پدیدار می‌شود. ساقه‌ها و شاخه‌هایی که همه ناظر به متافیزیک شعرند و به نوعی شاید بتوان آن‌ها را سایه چنان مثال‌هایی بر دیوار شعر یا به عبارتی، بر دیواره ذهن مخاطب قلمداد کرد.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها